طهارت در مشاهده
در ادامۀ بحث عالم مشاهده (جلسه 7 ، 11 شعبان 1443) به تبیین موضوع طهارت در مشاهده میپردازیم.
مشاهده را از دیدگاه اسلام مجمل بررسی کردیم و به شهود در مراتب نبوت و امامت رسیدیم. دانستیم کمال ما در ادراک مشاهده است، نه در فهم و دانستن ذهنی آن. لذا باید مسیری طی شود که به این مشاهده برسیم. در واقع جایگاه این حقایق، ذهن یا مغز نیست، که آنجا بمانند و در زمان مناسب خود را نشان بدهند؛ بلکه لازمان و لامکان هستند و به همین دلیل در این لازمانی و لامکانی، یا به عبارتی در منزلت و مکانت، باید خود را بیابیم و مشاهده کنیم.
اما بسیاری از ما عادت کردهایم در متناهی و محدودیت زندگی کنیم. از دین و مذهب، از داشتنها و نداشتنها برای خود چهارچوبی درست کرده و خود را در آن محصور کردهایم. مثلا نهایتِ دارایی را در فقه، نماز خواندن میدانیم. در حالت پیشرفتهتر خواندن نماز قضا و نماز شب هم به آن چهارچوب اضافه میشود. یا اگر مصیبتی رخ بدهد، تصور میکنیم این نهایت مصیبتهاست! و شروع به جزع و فزع میکنیم[1].
نکته مهم این است که به طور کلی داشتنها و نداشتنها متناهی و محدود نیستند. هر پایانی نقطۀ شروعی جدید است و هر جدیدی، کهنهای است برای جدید بعد. با این نگاه دیگر با از دست دادنها ناامید و با بهدست آوردنها خوشحال نمیشویم[2].
همچنین این نگاه از زندگی راکد، جلوگیری میکند؛ چون در این نگرش «زیاد نماز خواندم و خیلی خیرات کردم و خیلی کار کردم و ...» جایگاهی ندارد. چون فرد محدود به زمان و مکان نیست. خود را بینهایتی میبیند که علیالاتصال، در حال بینهایت به دست آوردن و از دست دادن است و هرگز در زندان ناامیدی یا خوشحالی کاذب اسیر نمیشود.
شرط دریافت درست این حقایق و رسیدن به مشاهده، طهارت است. این بخش را با یک مثال توضیح میدهیم: تصور کنید دوربین عکاسی را در دست گرفتهاید و میخواهید عکاسی کنید. بین دوربین و سوژه فاصله است. سوژه اجازه داده از او عکس بگیرند، با علم به این موضوع که هیچ چیزی و هیچ احدی نمیتواند عین او شود. برای این عکاسی و در تطبیق مثال با بحث مشاهده، شرایط و گامهایی وجود دارد:
گام اول، محاذات بین عکاس و سوژه است. لنز دوربین روی سوژه، زوم میشود و محاذات برقرار میگردد. اگر عکاس کجوکوله بایستد یا لنز را بالا و پایین تنظیم کند تصویر ناقص میشود. در این مثال عکاس من هستم و لنز قلب است. محاذات نیز در حقیقت همان اعتقاد و باور قلبی است که باور کنم خدا، در وجودم با من است. تصویر هم در مشاهدۀ وجود، چیزی جدای از من نیست؛ درواقع همان منِ عالی خودم است.
گام دوم، پاک کردن لکههای لنز و گرد و غبار روی آن است. در واقع باید نگاهی به لنز انداخت؛ چون تنها راهی که تصویر را به صفحه میرساند لنز است. پس با فرض تطبیق لنز بر قلب، برای مشاهده، باید قلب را از غبار و آلودگی مخالفتها پاک کرد.
در گام سوم فوراً روی لنز، پردهای انداخته میشود تا موانع بیرونی روی تصویر گرفته شده اثر نگذارند؛ البته در دوربینهای قدیمی. موانع بیرونی برای انسان همان تأثیرات جامعه و اقبال و ادبارها و تعریف و تمجیدها هستند که فرد را از مشاهدۀ شخصی، خارج میکنند و مانع ارتباط مستقیم و بیواسطه میشوند و در نهایت تصویر را آلوده میکنند. این همان عاقبت طلحه و زبیر و مدعیان ولایت است که با تأثیرات خارجی دچار انفعال شدند.
تا اینجا طهارت ایجاد میشود؛ ولی شیعه به این بسنده نمیکند و گامی مهمتر و بزرگتر نیز باید بردارد؛
گام چهارم، این است که بعد از مشاهده در فردیت و برقراری رابطۀ مستقیم، همۀ این دریافتها باید به اشتراک گذاشته شود. این سختترین بخش است؛ به عبارتی دیگر بعد از تصویربرداری و دریافت، این دریافتها باید به تماشا و ظهور برسند و از محدودیت اینکه مال من است خارج شوند و جنبههای وحدت به نمایش و تماشا گذاشته شود. "وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا..."[3]؛ اگر چنانچه شیعیان ما -که خداوند به طاعت خود موفّقشان بدارد- در راه وفا به پیمانی که بر عهده دارند «همدل» میشدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار زودتر نصیب آنان میگشت... .
شیعه دنبال این طهارت است. این دیدگاه باعث میشود به آنچه که فانی و متناهی و محدود است بها ندهد و بیابد که این متناهیها دعوت کننده به یک حقیقت نامتناهی هستند که در لایههای پشت آنها پنهان است. این همان جریان و سریان ولایت است که مدام از آن پردهافکنی میشود. در دید شیعه ظاهر و باطن، نبوت و ولایت با هم در تضاد و تزاحم نیستند؛ بلکه مکمل هم هستند. لذا شیعه هرگز به ظاهر بسنده نمیکند، ایستایی ندارد و همیشه به سوی مقصدی نامتناهی در حرکت است. این همان حقیقت انتظار است.
[1]- سورۀ معارج، آیۀ 20 و 21: "إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا. وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا"؛ چون صدمهاى به او رسد عجز و لانه كند و چون خيرى به او رسد بخل ورزد.
[2]- سورۀ حدید، آیۀ 23: "لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ..."؛ تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد.
[3]- الإحتجاجعلىأهلاللجاج، ج2، ص479.
نظرات کاربران