
اضطرار یعنی خود ندیدن
در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 19، 19 رمضان 1445) به تبیین موضوع «اضطرار یعنی خود ندیدن» میپردازیم.
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شب قدر به درگاه حقتعالی، بحث را آغاز میکنیم. خدا را شکر میگوییم که بی آنکه ما کمترین استحقاقی برای نشستن سر سفرۀ معارف قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) داشته باشیم، فضل و رحمت خویش را شامل حالمان میکند تا بتوانیم با سهمی که از این انوار برمیداریم، اندیشههایمان را از تاریکی درآوریم، هدف خلقتمان را بیابیم و قبلۀ عبادات، زندگی، حیات و مرگمان را به سوی خدا بگردانیم.
همۀ ما میدانیم شبهای قدر چه جایگاه رفیعی نزد خداوند در استجابت دعا دارند. بیشتر ما در شبهای قدر برای فرج امام زمان(عجّلاللهفرجه) دعا میکنیم. آیا تا به حال به این موضوع فکر کردهایم که چرا با گذشت قرنها از غیبت امام و با همۀ دعاهایی که شیعیان دنیا در این شبهای باعظمت برای فرج امام زمان میکنند، هنوز خبری از فرج نیست؟
پاسخ این است که دعا فقط خواستن نیست. شاید فکر کنیم که ما فرج امام را میخواهیم؛ اما در کنارش هزار خواستۀ دیگر هم داریم که با رسیدن به آنها خوشحال میشویم و احساس گشایش میکنیم. این یعنی اگر هم امام نیاید، با خواستههای دیگرمان میتوانیم راحت به زندگی ادامه دهیم!
با این نگاه، وقتی لایههای درونی وجودمان را بررسی کنیم، درمییابیم که ما فرج امام را هم با محوریت خودمان از خدا میخواهیم. یعنی فرجی که میخواهیم، حاکمیت مطلق انسان کامل در زمین نیست؛ بلکه فرجی است که به حول و قوّۀ خودمان رقم بخورد! یعنی میخواهیم ما کاری کنیم تا امام بیاید. مثل نمازی که با نیروی خودمان میخوانیم، انفاقی که با داراییهای خودمان میکنیم و همۀ خیراتی که با تواناییهای خودمان انجام میدهیم.
البته همۀ ما در دوران غیبت، وظایفی داریم که باید انجام دهیم. اما نباید با انجام این کارها آرامش کاذب پیدا کنیم. چون این آرامش نمیگذارد حقیقتاً برای غیبت امام، مضطر شویم. باید برای امام نذر کنیم، جمکران برویم، در راهش خیرات بدهیم و به تمام وظایفمان پایبند باشیم. اما بدانیم این کارها تا خود امام نباشد، به ثمر نمیرسد.
ازاینرو لازم است اول به خود امام، معرفت داشته باشیم. بدانیم ما برای زندگی در زندان تاریک و ظلمانی عصر غیبت به دنیا نیامدهایم. آنچه خداوند برای ما مقدّر کرده، ماندن در این ظلمات نیست؛ بلکه استعداد ما رسیدن به ولایت و زندگی در حکومت برحقّ انسان کامل در زمین است. پس با هدف تحقق وعدۀ الهی در برچیده شدن بساط ظلم به دست امام زمان(عجّلاللهفرجه) و حاکمیت عدل و داد در سراسر جهان، دنبال تأمین ابزار مناسب و ارتقای تواناییهای مادی و معنوی خود برویم؛ آن هم به حول و قوّۀ الهی، نه با نظر به تواناییهایی که به دست میآوریم.
در ماجرای حضرت موسی(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) میبینیم که ایشان نور را دید و در طلب آن برای خانوادهاش حرکت کرد؛ یعنی دست روی دست نگذاشت تا خداوند برایشان نوری از آسمان بفرستد. اما زمانی که به نور رسید، خدا به او امر فرمود: «کفشهایت را درآور»؛ یعنی دیگر به امکانات خودت نیاز نداری، پابرهنه بیا تا بفهمی پیش از این هم کار تو نبود.[1]
در مورد عصا نیز همینطور بود. حضرت موسی عصای خود را تکیهگاهش میدانست و فواید دیگری نیز برای آن قایل بود. اما زمانی که به امر خدا آن را پرت کرد، عصا به صورت اژدها درآمد. میتوان گفت: این اژدها ماهیت اتّکا به علل و اسباب مادی و بُعد جمادی بود که آشکار شد. برای همین موسی ترسید و دیگر از عصا دل برید.
ما هم تا زمانی که به تواناییهای خود متّکی باشیم، ترس در وجودمان حاکم است و نمیتوانیم در جهتِ برداشتن تاریکیهای زمان، قدمی برداریم. البته قرار نیست این بُعد از وجودمان را کنار بگذاریم؛ بلکه با شناخت خاصیت نفس و بدن، میتوانیم بر اژدهای سرکش نفس مسلط شویم و از اسارت خودبینی رها گردیم.
برای ما که عمری خود را عاشق امام زمان(عجّلاللهفرجه) دانستهایم، سخت است پذیرفتن اینکه به ما بگویند امام را خوب نشناختهایم و حقیقتاً وجود خودش را از خدا طلب نکردهایم. اما اگر خوب تأمل کنیم، میبینیم همینطور است. ما امام زمانی را میشناسیم که خودمان برای خودمان ساختهایم و کلی از خواستههایمان با او برآورده میشود؛ بعد هم با ابزار و امکانات و روش خودمان میخواهیم برای تعجیل در فرجش کاری کنیم.
ما حتی در خیرات و کارهای خوبی هم که انجام میدهیم، اینقدر پای خودمان وسط هست که اصلاً آن حقیقت خیر و خیّر حقیقی که امام است، دیده نمیشود؛ درحالیکه اگر همین خیرات را با حول و قوّۀ او انجام دهیم، برکات و آثار نورانی فراوانی میدهد و به جای ما، حق و زیباییهایش دیده میشود.
آری، تحمل این حقایق، بسیار سخت و سنگین است؛ اما عین فضل و رحمت خداست که میتواند حتی حجابهای نورانی را از مقابل قلب انسان کنار بزند.
در ادامۀ بررسی آیات سورۀ مبارکۀ کهف، به داستان صاحبان دو باغ رسیدیم؛ آنجا که یکی از آنها به دیگری یادآوری کرد: خود را مالک داراییهایش نبیند و بداند مالک حقیقی فقط خداست، پس با دیدن باغ زیبایش خدا را در نظر آورَد. اما او چنین نکرد و سرانجام بر اثر شرکی که به پروردگارش ورزیده بود، باغش ویران شد.
صاحب باغ که برای از دست رفتن آن باغ زیبا افسوس میخورد، وقتی دید چگونه آنهمه سرسبزی و میوههای فراوان یکباره با خاک یکسان شدند، از کردار خویش پشیمان شد و گفت: «ایکاش به ربوبیت پروردگارم شرک نمیورزیدم.» اما دیگر هیچ یار و یاوری برایش نبود و کاری از دستش برنمیآمد. اینگونه بود که از خواب غفلت بیدار شد و فهمید همه چیز برای خداست و اوست که مالک همه چیز است.
در مرور این آیات گفتیم اسباب حیات دنیوی مثل اموال، ازواج، اولاد، سلامتی و طول عمر را خدا برای ما قرار داده و بهرهبرداری از ثمرات آن را به ما سپرده است. اما باید بدانیم بقا و ثمره دادن هریک از اینها به ارادۀ خداست و هر زمان که ارادۀ او تعلق نگیرد، دیگر خبری از اینها نخواهد بود. پس اگر خود را مالک چیزهایی بدانیم که خدا برایمان آفریده، درحقیقت آنها را از ریشهشان بریدهایم و طبیعی است که دیگر نمیتوانیم انتظار ثمری هم از آنها داشته باشیم.
در همه چیز همین است. حتی اگر در بندگیهایمان، به جای حول و قوّۀ خدا نفس خود را ببینیم و از خدا غافل شویم، خود را مالک عبادات و خیرات خود میدانیم و در برابر آنها از خدا طلبکار میشویم. کارهای نیکمان را آثار تواناییهای خود میدانیم؛ غافل از اینکه خدایی که همۀ این کارهای نیک را با قدرت او انجام دادهایم، اگر اراده کند، میتواند همۀ خیرات ما را بیاثر کند. پس وقتی خود را مستقل ببینیم، طاعات و عبادات و خیراتمان بیاثر میشود.
برای همین است که شخصی مثل امام خمینی(قدّسسرّه) با اتّکا به قدرت خدا میتواند دنیا را تکان دهد و مکتب شیعه را به تمام دنیا معرفی کند؛ درحالیکه ما با همۀ خیراتمان حتی در خانوادۀ خودمان نیز کمتر تأثیرگذاریم و تغییر مثبتی ایجاد میکنیم، زیرا به جای خدا خود را میبینیم. اینجاست که قرآنکریم میفرماید:
«هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً. وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً.»[2]
آنجاست که ولايت ازآنِ خدای حقّ است و او بهترين اجر و عاقبت را عطا كند. و زندگانى دنيا را براى آنان مثال بزن كه آن را همچون آبى از آسمان فرستاديم؛ پس به سبب آن، گياهانِ زمين روييد، آنگاه خشک شد و به صورت كاهى درآمد كه بادها آن را میپراكندند و خدا بر هر چيزى تواناست.
آن صاحب باغ وقتی دید حول و قوّهای که قبلاً تصور میکرد، دیگر نیست و یار و یاوری ندارد، ولایت حق برایش جلوه کرد؛ ولایتی که مبدأ وجود و حافظ اوست و بقا و آثار وجود نیز از اوست. درحقیقت وجه باقی ربّ، اینجا خود را نشان داد تا آن فرد به خود آید و نگاهش را عوض کند.
ما نیز اگر امروز ولایت حق را ببینیم، دیگر به امید اینکه جلوات دنیا روزی دستگیرمان باشند، دل به آنها نمیبندیم و آنقدر سرگرم اینها نمیشویم که در شلوغیشان خدا را گم کنیم. درحقیقت سبک زندگیمان قرآنی میشود و با آیات خدا سلوک فکری میکنیم تا بتوانیم برنامۀ علمی و عملی شئون مختلف خود را از قرآن بیرون بکشیم؛ نه اینکه قرآن را صرفاً برای ثوابش تلاوت کنیم.
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً.»[3]
مال و فرزندان، زينت زندگى دنيا هستند و باقیاتالصالحات نزد پروردگارت از نظر پاداش، بهتر و امیدبخشتر است.
زینت، چیزی است که موقتاً در ظاهر از آن استفاده میکنیم و بعد کنارش میگذاریم؛ یعنی موقّتی است و دوام ندارد. اگر دیدگاهمان به مال و فرزند این باشد، دیگر به خاطر اینها خود را گم نمیکنیم و دست به هر کاری نمیزنیم.
«وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً.»[4]
و روزى كه كوهها را به حركت درآوريم و زمين را آشکار (صاف) ببینی و آنان را محشور کردیم و احدى را باقى نگذاشتيم.
فقط کوههای سنگی نیستند که فردا فرومیریزند. همانطور که تصور حرکت کردن و از بین رفتن این کوهها برای ما عجیب است، تصور فرو ریختن کوه زیباییها و کمالات توهمیای که برای خویش ساختهایم نیز برایمان سخت و غیر قابل باور خواهد بود. مگر اینکه امروز در جزئیات زندگی، از «من»های خیالی و دروغینی که برای خود ساختهایم، جدا شویم و هرآن ببینیم که ما جز او هیچ نیستیم و «همان خاکیم که بودیم»؛ در آخر کار نیز همانگونه که اول خلق شدهایم، یعنی بدون «من»های متوهّمانهای که امروز برای خود ساختهایم، به سوی خدا بازمیگردیم.
آری؛ همۀ ما درنهایت به وجود برمیگردیم و آنوقت است که میبینیم از هیچیک از لباسهایی که بر این وجود پوشانده و به آنها دل بسته بودیم، خبری نیست؛ چه لباسهای مادی مثل خانه، زندگی، مال و فرزند و چه لباسهای معنوی مثل بندگیها و مجاهداتی که در راه اصول و فروع دین انجام دادهایم. هیچکدام را در آنجا نمییابیم جز یک وجود عریان.
این همان ترسی است که در روز قیامت بر مجرمان میافتد؛ آنجا که در کتاب وجودشان مینگرند و هیچچیز جز ثمرههای ظلمانی وهم و خیال در آن نمیبینند. آنجا دیگر خبری از اموال، ازواج، اولاد و... نیست. اما کسی که در دنیا به اینها دل بسته باشد، باز آنجا دنبالشان میگردد و چون ثمرۀ حقیقی هم برای خود نیندوخته است، هیچ نمییابد!
کتابی که ما فردا در آن مینگریم، همان نفسمان است که هرچه از حواس پنجگانه دریافت کردهایم، عین آن شده است. امروز هم اگر خود را در این آیینه ببینیم، درمییابیم چه کتابی است که از یک دَم و بازدم و پلک زدن ما نیز نگذشته و حساب همۀ افعال و اعمالمان با تمام آثارش در آن ثبت شده است!
آری؛ قدرت نفس به این است که خلیفۀ خداست و به اذن خدا همان کاری را میکند که او میکند. خدا پیوسته به نفس بهعنوان خلیفهاش این قدرت را میدهد که بسازد. اما کیفیت این ساختن، به مصالحی که خودمان به نفس میدهیم، بستگی دارد؛ یعنی همان حواس، خیالات و اندیشهها.
پس درحقیقت خودمان هستیم که خودمان را سعادتمند یا اهل شقاوت میکنیم. در قیامت هم نمیتوانیم نتیجۀ اعمالمان را از خود دور نماییم؛ چون عین ما شدهاند. چنانکه امروز خطایی که در گذشته مرتکب شدهایم، علیرغم توبه و پشیمانی و عدم تکرار، باز هم از ذهنمان پاک نمیشود.
آخرت، عالم ابدیت است و چیزی که به واسطۀ اعمال و بینش امروز ما عینیت نفسمان را تشکیل داده، تا ابد با ما میماند؛ مگر اینکه نیت یا اندیشهای عمیقتر در جان ما باشد که بزرخمان را در جهت جبران و تکامل قرار دهد. آنوقت ممکن است عینیت نفسمان در برزخ پاک شود؛ اگرچه با سختیها و فشارهای بسیار فراوان.
پس همین امروز کتاب نفسمان را بخوانیم و ببینیم چه ساختهایم، تا فرصت اصلاح آن را داشته باشیم؛ و بدانیم خدا به هیچکس ظلم نمیکند.
[1]- اشاره به آیات 9 تا 12، سورۀ طه.
[2]- سورۀ کهف، آیات 44 و 45.
[3]- سورۀ کهف، آیۀ 46.
[4]- سورۀ کهف، آیۀ 47.
نظرات کاربران