
سیر صوری و معنوی
در ادامهٔ بحث «رابطهٔ تاریخ هویت انسان با تاریخ انقلاب اسلامی» (جلسۀ 4، 4 رمضان 1445) به تبیین موضوع «سیر صوری و معنوی» میپردازیم.
موضوع بحث، ادراک و بازشناسی تاریخ وجود انسان در ارتباط با تاریخ انقلاب اسلامی است؛ تا بهتر بدانیم کجای هستی و کجای تاریخ زمین قرار داریم و مسئولیت خود را در این عصر بشناسیم؛ چه آنکه مسئولیت ما نسبت به آیندگان و تأثیر روند زندگی ما بر آیندۀ آنها بسیار مهم است، چنانکه گذشتگان بر زندگی ما تأثیر داشتهاند.
باید در نظر داشت آینده همواره متأثر از انسانهایی است که یا در حقیقت غرقاند یا در ماده و دنیا. آنچه گذشته را به آینده متصل میکند، فرهنگ است و امروز بیدینی و بیمعرفتی، پیامد بلندمدت رنسانس فرهنگی است که به عقل جزئی و بشرمداری اصالت میدهد. البته نمیتوانیم بگوییم در این فرهنگ، خدا وجود ندارد و هیچ نقشی ندارد؛ زیرا بشری هم که دنیا را میخواهد، خدا به او میدهد، ولی دیگر خبری از آخرت نخواهد بود.
ما نیز متأثر از فرهنگ گذشتهایم؛ گذشتهای که بعد از پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) تحت خلافت اولیاء نار بوده است؛ خلفایی که با گسترش فتوحات، موجب ورود فرهنگ روم و مسیحیت در مملکت اسلامی شدند و نور وجود را پسِ پردۀ غیب بردند. اولین اثر این امر، کشته شدن امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به دست خوارج یعنی دینداران ظاهری بود.
انسانهای کمی در طول تاریخ، این حقیقت را متوجه شدند و از خود پرسیدند که چرا همۀ ائمه(علیهمالسلام) یا شهید شدند یا اسیر و تبعید شدند و یا به غیبت رفتند. ازجملۀ این افراد امام خمینی(رحمةاللهعلیه) و معدود یاران ایشان بودند که آنها نیز شهید یا اسیر یا تبعید شدند. برخلاف برخی علما و بزرگان که به انجام ظاهر دین بسنده کردند و وارد حقیقت وجود و دریافت آن نشدند.
امروز حتی در ممالک اسلامی، اثر چندانی از حرکت وجودی و ولایتمحوری نیست و کمتر کسی دنبال امامش میگردد. مردم در مراسم مذهبی شرکت میکنند و در امور ظاهری دین، قوی حرکت مینمایند. اما در باطن، بسیاری از جوانها به سمت دین سکولار و بهرهوری از دنیا در حرکتاند. حاضرند تحت یوغ استعمار باشند، اما تن به مقاومت و ایستادگی ندهند.
حتی در حکومت صفویه که حکومتی شیعی در ایران بود، وقتی ملّاصدرا خواست با بیان علوم عقلی و وجودی شروع به روشنگری کند، دستور قتلش داده شد؛ هرچند با وساطت بزرگان درنهایت تبعید شد. امروز اگر انقلاب اسلامی را بشناسیم، میبینیم که عنایت و لطف ولایی، صفحۀ وجودی ما را کاملاً برگردانده و میخواهد اصل تاریخ وجودمان را به ما یادآور باشد. برای همین مسئول شناخت وجودی انقلاب هستیم. با این مقدمه وارد بحث میشویم.
همۀ هستی یک بُعد در حال حرکت دارند و یک وجود ثابت. انسان هم فقط بدن و ماده نیست و ثابت بودن «منِ» ما در همۀ ادوار زندگی این را نشان میدهد. پس هر موجود، یک حرکت صوری دارد و یک حرکت معنوی. حرکت صوری از همان خلقت آغاز میشود که رتبهای از روح الهی به هر موجود تعلق گرفته و نفوس نباتی، حیوانی و بشری پدید آمدهاند.
در آثار زمینشناسی، قدیمیترین عضوی از زمین که کشف شده، مرجانها بودهاند که قبل از خلقت انسان و حیوانات، وجود داشتند و کمکم تبدیل به نبات شدند. این سیر صوری نبات است. اما سیر معنوی نبات چه شد؟ سیر معنوی نبات، فانی شدن در وجود حیوان و انسان است و حرکتش این است که به صورت خوردنی، نوشیدنی و دارو در خدمت انسان قرار میگیرد. بنا به فرمایش قرآنکریم: «...إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ...»[1]. پس جماد در حرکت خود به نبات رسیده و نبات در حرکت خود به حیوان رسیده است. حال باید ببینیم سیر معنوی حیوان در وجود چگونه است.
خداوند در قرآن دربارۀ خلقت انسان میفرماید:
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ. ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَكينٍ. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ.»[2]
آغاز حرکت صوری انسان آنجاست که از عصارۀ گِل آفریده شده[3] و در نطفه قرار گرفته؛ آنگاه علقه و مضغه شده و گوشت و استخوان پیدا کرده است. سپس خلقت دیگری برای او انشا شده و اینجاست که خدا خود را تحسین میکند. پس خلقت احسن، جمع بین خلقت صوری و انشای دیگر است.
در این نگاه به انسان گفته میشود که: درست است خاستگاه تو در نفس جزئی خودت خاک و بدن و چشم و گوش و ابزار است. اما تو فقط این نیستی؛ برای اینکه خدا در تو انشای دیگر کرده است.
پس ما لاجرم باید سیر صوری داشته باشیم؛ اما سیر صوری ما نباید منفک از سیر معنوی باشد. انصافاً در خود بنگریم که چه چیز ما را خوشحال میکند و حبّ و بغض ما در چه مسیری است. زیرا شرایط برای ما فرق میکند؛ ما در سفرۀ معنوی خون شهدا و در نظام ولایت فقیه که هدف آن حرکت معنوی و ارتقای وجود بوده، نشستهایم.
سیر معنوی حیوان چیست؟ اینکه به انسان برسد و بُعد مادی او را پرورش دهد؛ طوری که او بفهمد در سیر مادی خود چه کاری برایش مفید یا مضر است، یعنی به عقل معاش برسد. چنانکه در قرآن به انسانی که دایرۀ رشد معنوی او تا عقل معاش رسیده، «كَالْأَنْعامِ» میگویند[4].
انسان در سیر معنوی خود باید به جایی برسد که از خصوصیات طبیعی، مجرّد شود و فرشتهخو گردد. نه اینکه خوردن و خوابیدن و... نداشته باشد؛ بلکه همۀ اینها در یک حبّ و یک نگاه فانی شود و با دیدن تمام حرکت و سیر خود به یاد محبوب بیفتد و در همه چیز، وجود را ببیند. دیگر در بطن خوردن و آشامیدن و همۀ امور بشری، خود را نمیبیند؛ چون وحدت با دیدن خود جمع نمیشود.
اما این هم آخر خط نیست. انسان در رتبۀ بالاترِ سیر معنوی باید به ولایت برسد و مظهر ولی شود. مقام انبیا انتصابی از طرف حضرت حق است که به همه داده نمیشود. اما ولایت مقامی است که انسان در سیر معنوی خود باید به آن برسد و انبیا هم کمالشان رسیدن به این مقام بوده است.
امروز غرب سیر معنوی حیوانی و عقل معاش را به نحو عالی به ما عرضه میکند و جاذبههای دنیا را به جای زیبایی حقیقت به خوردِ جان ما میدهد. امام خمینی(قدّسسرّه) آمد تا این مسائل را به ما بفهماند. باید مراقب باشیم که تکنولوژی و مدرنیته و دنیاخواهان چه به ما میدهند؛ نه اینکه آب دهانمان راه بیفتد و نفهمیم در چه جایگاهی هستیم.
اگر تاریخ مملکتمان را با تاریخ وجودمان مقایسه کنیم، تازه میفهمیم کجاییم و چه مسئولیت عمیقی بر عهده داریم و چقدر در مقابل آیندگان مسئولیم. خیلی از ما سرمان به دنیا، خرید، پاساژها و... گرم است و بعد طلبِ آمدن مولا را هم داریم! غافل از اینکه تا مظهر ولی نشویم، از آمدن ولی خبری نخواهد بود.
بعضی فکر میکنند: «اینهمه نمازخوان و روزهگیر داریم، اینهمه عالِم که در مسیر علوم شرعی کار میکنند؛ دیگر امام زمان(عجّلاللهفرجه) چه میخواهد؟» درحالیکه در این سیر که گفته شد، اعمال ظاهری، عبادات و فروع اگرچه لازماند، هیچکدام مقصد نیستند، بلکه ابزاری برای فرشته و مَلک شدناند؛ چنانکه نه در عالم ذر، نماز و روزه بوده است و نه در عالم پس از مرگ، این عبادات وجود دارد.
انبیا برای انسانها دو کار کردهاند: یکی آوردن اصول دین و دیگری آوردن فروع دین؛ که با اصول، باطن را تمیز میکنند و با فروع، ظاهر را. اما متأسفانه کمتر کسی با باطن کار دارد و به آن توجه میکند. خیلیها نماز میخوانند؛ اما کار ندارند که ذهنشان زبالهدانی برای یافتههای عقل جزئی و عالم فانی شده و با ولع به جمعآوری دانستهها مشغول است. حتی عبادات و معارف و حبّ و بغض خود را هم در ظرف ذهن میریزند و متوهّمانه آنها را دارایی فرض میکنند. درحالیکه اصول عقاید، ذهن انسان را طهارت میدهد؛ یعنی انسان هرچه میبیند، در ذهن خود نمیبرد و هرچه میخواهد به ذهن بدهد، چه در دیدنیها، چه شنیدنیها، چه خواندنیها و...، آن را از فیلتر اصول رد میکند.
حال فروع چه میکند؟ فروع برای تطهیر ظاهر است. گاهی فروع در تطهیر ظاهر، ما را به وسواس میکشانند؛ درحالیکه اگر به جای این وسواس، به اصول و یافتن توحید توجه میکردیم، وجودمان نورانیت پیدا میکرد.
بر این اساس، بزرگان، توحید را دو گونه معرفی میکنند: توحید نبوی و توحید ولایی. در توحید نبوی، خدا یکی است و دوتا نیست. اما درجۀ بالای توحید یعنی توحید ولایی، دعوت به مشاهدۀ وجود مطلق و رؤیت توحید است. وجود مطلق هم ذات غیبی نیست؛ بلکه اولین ظهور او یعنی ولایت است که قرآن، ما را به سوی او دعوت میکند.
همۀ انسانها نمیتوانند نبی شوند و سلوک معنوی آنها رسالت نیست. اما سلوک معنوی و کمال همۀ انسانها رسیدن به ولایت است که این، توحید اولیا و همان توحید وجودی است. برای همین دعوت به نبوت از آدم تا خاتم(علیهمالسلام) تمام شد؛ اما دعوت به ولایت تا ظهور حضرت مهدی(عجّلاللهفرجه) ادامه دارد.
حال در این عصر حاضر، وظیفۀ اصلی ما چیست؟ اصول یا فروع؟ معرفت یا علم؟ چقدر برای ارتقای وجود در خود و جوانان کار میکنیم؟ چقدر مدارس ما کار میکنند؟ چقدر در ظاهر ماندهایم؟ بیایید از پسِ این ظواهر، ولایت را بیرون بکشیم، خود را بشناسیم و دیگران را هم با خودشان آشنا کنیم. مسئولیت ما پیگیری مقام ولایت است.
إنشاءالله که این مباحث برایمان جا بیفتد و قدردانِ انسانْ بودن و نیز بودن در مملکت ولایت فقیه باشیم و بتوانیم این دو تاریخ را به یکدیگر وصل کنیم و از ورود جلوات غرب و توجه به دنیای صِرف در مملکتمان جلوگیری کنیم، تا إنشاءالله فرهنگ جدیدی که همان فرهنگ ولایی و حاکمیت عدل الهی است، فراهم شود به حول و قوّۀ الهی.
[1]- سورۀ إسراء، آیۀ 44 : هیچچیز نیست مگر آنکه او را به حمدش تسبیح میگوید.
[2]- آیات 12 تا 14، سورۀ مؤمنون.
[3]- به نظر میرسد این عصارۀ گِل، همان جسم کلی باشد که حامل حقیقت عقل است.
[4]- اشاره به آیۀ 179، سورۀ اعراف : همچون چهارپایان!
نظرات کاربران