جدایی حق و باطل
در ادامۀ بحث «تبیین حدیث حذیفه» (جلسۀ 27، 6 جمادیالثانی 1444) به تبیین موضوع «جدایی حق و باطل» میپردازیم.
جریان آب و مانور کفهای روی آب!
اسم ظاهر، باطن، اول و آخر الهی را معرفی کردیم تا بدانیم در موقعیت کنونی، در کدام خط و متناسب با کدام اسم حرکت میکنیم. آیا مبهوت مانور اسم «ظاهر» و «آخر» در فرهنگ غرب و صهیونیسم شده و حیات دانی را برگزیدهایم یا در مسیر اسم «باطن» و «اول» الهی هستیم و ولایت و جریان حق را پذیرفتهایم؟
چند آیه را در این زمینه تفسیر و تأویل میکنیم تا بتوانیم در امواج خروشان و پرفریب باطل، راه حرکت صعودی خود را برای زمینهسازی دولت کریمه پیدا کنیم.
در سورۀ آل عمران میخوانیم: "قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ"[1]
پیش از شما مللی بودند و رفتند. پس در اطراف زمین گردش کنید تا ببینید چگونه تکذیبکنندگانِ (وعدههای خدا) هلاک شدند.
این آیه به «سیر در زمین» دعوت میکند. منظور از این عبارت، نه سفر به معنای مرسوم آن بلکه تفکر در فلسفۀ تاریخ و نحوۀ سیر انسانها در دو دستۀ حق و باطل است. آیه، هدف از سیر در زمین را «نظر کردن» معرفی میکند. نظر یک تجربۀ درونی و غور در عالم خود فرد است. نتیجۀ نظر هم دریافتن عاقبت کسانی است که اسم ظاهر را برگزیدند و با موج باطل همراه شدند.
سرگذشت پیشینیان و امکان تدبر در تاریخ، حجت و بیانی برای همۀ مردم و راهنما و پندی برای متقین است.[2] خداوند در آیۀ بعد هشدار میدهد که مبادا سست و غمگین شوید! چون اگر اهل ایمان باشید، در نهایت شما برتر هستید.[3] علت توصیۀ خداوند به ناامید نشدن و ثابتقدم ماندن این است که تاریخ مملو از مانور و پیروزی ظاهری باطل و شکست ظاهری حق و اهل حق است. پس از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) تا به امروز سرنوشت شیعه مسمومیت، زندان، شکنجه و آزار دیدن از دشمنان بوده است. امروز هم میبینیم که چه بر سر مسلمانان حقیقی میآید. کسی که به قصد عبرت در تاریخ سیر میکند ممکن است از این همه دشمنی و شکست ظاهری حق احساس ناامیدی و اندوه کند. خداوند میفرماید مبادا غمگین شوید! چون پیروزی نهایی از آن شماست.
جریان حق و باطل مثل جریان آب و کف روی آب است. کف و آب، دو حقیقت جدا از هم نیستند و با جریان یافتن آب، کف ایجاد میشود. پس کف از خود، هستی و اصالت ندارد؛ ناپایدار است و چیزی جز نمود آب نیست. به همین ترتیب باطل و شرور، وجودی نیستند و اصالت ندارند. خدا شرور را نیافریده است. آفرینش خدا جز خیر و زیبایی نیست. اما چون خیر و حق جریان یافته، در جریانش مقتضی شرور و باطل شده است. همانطور که آب تا وقتی ساکن است هیچ کفی روی آن وجود ندارد. اما به محض جریان یافتن، کف هم به وجود میآید. به عبارت دیگر پدیدار شدن کف، مقتضی جریان آب است.
خداوند میفرماید خیر از خداست و شر از جانب بنده.[4] اما در ادامه متذکر میشود که هم خیر و هم شر همه از خداست.[5] چون شرور و بدی هست و نمیتوان آن را انکار کرد. همانطور که کف هست؛ اما جدا از آب نیست. یعنی شرور بالاصاله به وجود برنمیگردد و به صورت تبعی از جانب خداست.
علت زیبایی، خداست؛ اما شرور علت ندارند. بلکه به اقتضای جریان حق و خیر به وجود آمدهاند و موجود و مخلوق نیستند. به همین دلیل ناپایدارند و ناپایداری صفتی نیست که بر آن عرضه شده باشد؛ بلکه نحوۀ اقتضایشان فانی بودن است. خداوند میفرماید: «آنچه نزد شماست از بین میرود و دوامی ندارد [چون از جنس نمود است نه بود] و آنچه نزد خداست باقی است.»[6]
کسی که در حقیقتِ تاریخ سیر میکند، تموج و مانور باطل را میبیند و به عاقبت کسانی واقف میشود که به این ناپایداریها دل بستند و یاد میگیرد که از سر و صدا و زرق و برق باطل ناامید نشود. چون اینها اقتضای مسیر حق است.
وقتی سالک حرکت در مسیر حق را آغاز کند، نمودها به تبع حرکتی که دارد یکی پس از دیگری ظاهر میشوند. گاه گرفتار سرزنش، طعنه و تمسخر اطرافیانی میشود که عمق آب را نمیبینند؛ به دیدن کف عادت کردهاند و اصالت را به ظاهر دادهاند. آنها برای سالک مانع و شبهه ایجاد میکنند. گاهی هم موانع درونی است: وقتی نور حق میتابد زشتیها خود را نشان میدهند و اگر سالک به آنها اصالت دهد ناامید میشود و از ادامۀ راه باز میماند. پس باید مدام به خود یادآوری کند که نمودها اصالت و پایداری ندارند و متوجه جریان قدرتمند حق و وجود در درونش باشد. کسی که پشتش به زیبایی پایدار درونش گرم باشد، از هیچ مانعی نمیترسد و هیچ چیز نمیتواند او را متوقف کند.
ضمن آنکه اگر سالک در مسیر حق گرفتار مشکل و سختی میشود، باید بداند که اهل باطل هم گرفتار سختی و رنجهایی از همین جنس هستند. خداوند میفرماید: "إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ"[7]
«قرح» به معنی زخم است. خداوند میفرماید اگر در مسیر کمال و صیرورت زخم خوردید، فکر نکنید دنیاطلبانی که درگیر ظاهر هستند، خیلی راحت زندگی میکنند. حتی اگر کسی دنیا را هم بخواهد نمیتواند بدون زحمت و رنج آن را به دست آورد.
نکتۀ دیگر آیه این است که خداوند میفرماید: «زخم، شما را مس میکند.» مس به معنای لمس و تماس است. یعنی این زخم و گرفتاری فقط به ظاهر شما ضربه میزند؛ نه نفس و عقل شما. ممکن است بدن، آبرو، شأن و شئون، اقتصاد و سایر جوانب زندگی مادی شما زخمی شود؛ اما این زخم به باطن نمیرسد و به وجودتان آسیب نمیزند. اهل دنیا هم همین گرفتاریها را دارند؛ با این تفاوت که آنها امیدی به آبادی ابدیت خود ندارند.
سنت الهیِ «جدایی حق از باطل»
خداوند در ادامه میفرماید: «ما این روزها را میان مردم میگردانیم تا افراد با ایمان شناخته شوند.»[8]
منظور از «گردش روزها بین مردم» وقایع و امور عظیمی است که حادث میشود. اگرچه هر حادثی ریشه در قدیم دارد. قدیم ازلی و ابدی است؛ اما حادث ناپایدار است. پس حوادث در مسیر زندگی اقوام، کفها و نمودهایی هستند که بر اثر جریان حق به وجود میآیند و برای آزمایش ملتهاست.
سنن الهی در طول تاریخ ثابت بوده است و هیچ قومی نیستند مگر اینکه در چارچوب سنن فردی و جمعی الهی زندگی میکنند. در جریان تموج باطل است که «خداوند افراد با ایمان را خالص و کافران را نابود میکند.»[9] یعنی ذات مقتضی نابودی کافران را نشان میدهد.
تا زمانی که در میدان ابتلائات، اهل حق از اهل باطل جدا نشوند، کسی بهشتی یا جهنمی نمیشود. پس تنها با ادعای ایمان، ورود به بهشت ممکن نیست. بلکه ایمان باید در میدان صبر و جهاد به بوتۀ آزمایش گذاشته شود.[10] خطاب این آیه با تمام مسلمانان است: آیا گمان میکنید با نماز و روزۀ ظاهری وارد بهشت میشوید بدون آنکه در مسیر سنن الهی قرار بگیرید؟! باید مشخص شود چه کسی فقط ادعای بودن در مسیر حق را دارد و چه کسی واقعاً در این مسیر ثابتقدم است.
خداوند اسماء خود را در انسان به ودیعه نهاد و هستی را با تمام زیبایی به جریان انداخت. آنچه انسان به عنوان اسماء در درون دارد باید در بیرون معلوم شود. خداوند هم شرایط ظهور استعدادها از قوه به فعل را فراهم میکند. یکی از این شرایط قرار گرفتن در بدن مادی و وضع شریعت و احکام است. اگر انسان در این میادین به وظیفه عمل کند، اسماء درونش عینی میشود.
در آیۀ بعد خداوند افرادی را معرفی میکند که بین حرف تا عملشان کیلومترها فاصله است: آنهایی که آنقدر خود را بهشتی میپندارند و از ابدیت خود مطمئن هستند که آرزوی مرگ میکنند. اما وقتی با مرگ روبرو میشوند، دچار ترس و نگرانی میشوند.[11]
فطرت همۀ انسانها خواهان بقاست. چون اصالت در وجود انسان با حق، کمال و وجود است و علت انسان زیبایی محض است. اما در اقتضای خود نواقص و رذایل را هم دارد. تمام فضایل مثل آب هستند و رذایلی نظیر عصبانیت، تعصب، شهوت، کینه و حسادت مثل کف روی آب. چون وجود انسان کمالطلب است هنگام بروز رذایل از درون ناراحت و گرفتار عذاب وجدان است. پس از عصبانیت خود را سرزنش میکند که «چرا این کار را کردم؟ کاش زمان به عقب برمیگشت و این واکنش را نشان نمیدادم.» یا وقتی گرفتار حسادت است آرزو میکند کاش دارویی بود که این صفت را از بین میبرد! او فطرتاً میداند چه چیزی درست است و از هر چه با فطرتش سازگار نباشد فراری است و حاضر است زشتی را با هزاران درد از خود جدا کند. از طرف دیگر به حکم فطرت خواهان زیبایی و کمال است. هیچ کس نیست که در تصور و خیالش فضایل را نخواهد. تصور خوبی برای همه شیرین است. چون منطبق بر خواستههای فطری است.
اکثر مردم هم به همین دوست داشتن خوبیها دلخوش هستند و از تصور صبر، یقین و یاری امام زمان لذت میبرند! در حالی که میزان کمالات اخلاقی، لذت بردن از تصور کمال نیست. خوب بودن با تمنای خوبی، زمین تا آسمان فاصله دارد. نه تصور بدی زیان میرساند و نه تصور خوبی سودی دارد. فقط تعین و حک شدن نیکیها در نفس انسان به حال او سودمند است. سنت خدا هم این است که صادق و غیرصادق را از هم جدا کند. پس هیچ کس را در تصورش رها نمیکند و شرایطی را فراهم میآورد که تصور هر کس به تصدیق کشانده شود.
ما آرزوی شهادت در راه خدا را داریم. میخواهیم امام زمان خود را یاری کنیم و با حسرت میگوییم: «کاش من هم در کربلا بودم!» آیا وقتی در میدان یاری امام قرار گرفتیم ادعا و عملمان یکی است؟! ما در دل، عاشق خوبیها و فضایل اخلاقی هستیم. وقتی کسی را میبینیم که به زینت خوش خلقی آراسته است آرزو داریم مثل او باشیم. اما آیا وقتی در میدان امتحان قرار میگیریم فضایل اخلاقی از ما بروز میکند و تثبیت میشود یا نگران سود و زیان جزئی خود میشویم و راه دیگری را انتخاب میکنیم؟
خداوند هشدار میدهد که مبادا وقتی رسول خدا از میان شما رفت به شیوۀ جاهلیت سابق برگردید.[12] چون این رسالت است که اصالت دارد نه رسول و حتی اگر رسول برود، رسالت او باقی است. رسولان یکی پس از دیگری میآیند و میروند اما هدف رسولان پایدار است و در هیچ شرایطی از بین نمیرود و کسی که از مسیر رسالت برگردد به مسیر کمال و هدف خلقت آسیبی نمیزند؛ بلکه خودش محروم میشود.
در جنگ احد شایع شد که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) کشته شده است. این یکی از امتحانات الهی و مصداق حوادثی بود که حق را از باطل جدا میکرد. عدهای گفتند اگر او پیامبر بود که کشته نمیشد! عدهای دیگر از جان خود ترسیدند و به دنبال اماننامۀ دشمن رفتند و گروهی پا به فرار گذاشتند. چون تصور کردند با رفتن رسول، رسالت او هم میرود. پس هدف رسالت را گم کردند.
انس که خدمتکار پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود، فریاد میزد: «مگر نه اینکه معتقدید رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را کشتهاند؟ چرا فرار میکنید؟ مسیر هنوز باز است. با کشندگان رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) بجنگید! و در همان راهی که او از دنیا رفت کشته شوید!»[13] و خود آنقدر با دشمنان جنگید تا به شهادت رسید.
کسی که هدف صحیحی را برگزید و به درستی آن ایمان داشت، اگر مغلوب کفهای روی آب شود، و از حرکت به سمت آن هدف دست بکشد گرفتار شرک جلی یا خفیف شده است. پس هر جا که تشخیص دادیم راه درست کدام است اما دچار سستی، نگرانی و محاسبۀ سود و زیان مادی شدیم بدانیم که نگاه ما به مانور باطل است و از حقیقت آب فاصله گرفتهایم.
هشدارهای پیامبر در مورد فتنۀ خلافت
طبق آیات فوق وظیفۀ هر مسلمانی این است که در تاریخ سیر کند و سیر در تاریخ اسلام خصوصاً حوادث سقیفه میتواند بسیار راهگشا و عبرت آموز باشد.
اهل سقیفه شرک جلی نداشتند. چون اسلام آورده بودند. اما اولین تجلی ظهور شرک خفی را رقم زدند و مانور کفهای باطل در اسلام از آن زمان آغاز شد. امت اسلامی که در طول بیست و سه سال با امتحانات فراوانی مثل جنگ، تبعید، انفاق و هجرت روبرو شده بودند، حال با امتحان رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مواجه شدند و این امتحان مثل امتحانهای گذشته نبود...
پس از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، خودرأیی عدهای مسیر دین و انسانیت را منحرف کرد و این انحراف تا امروز ادامه دارد. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در جامعهای به رسالت مبعوث شد که بیبند و باری، جاهلیت و خرافات در آن بیداد میکرد و مملو از ظلم و جور بود. او بیست و سه سال مجاهدت کرد تا افراد چنین جامعهای را به مسیر دین هدایت کند. اما پس از رحلت ایشان، در اولین امتحان یعنی سقیفه بیشتر مردم شکست خوردند و مصداق "انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ"[14] شدند.
اما پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در زمان حیات خود نسبت به چنین امتحاناتی هشدار داده و مردم را از وقایع صدر اسلام تا قیامت صغری آگاه کرده بود. او بارها و بارها ولایت را به عنوان ادامۀ رسالت خود، معرفی کرده و فقط به معرفی ولی در روز غدیر کفایت نکرده بود. روایات زیر نشان از نگرانی پیامبر نسبت به موضوع خلافت پس از خود دارد:
روزی ایشان خطاب به علی(علیهالسلام) فرمود: «پس از من تو نه كافر خواهی شد و نه گمراه و اما آنچه بر تو بیمناكم اين است كه پس از من قريش با تو نيرنگ كنند.»[15]
این روایت نشان میدهد که حتماً عدهای پس از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به کفر و گمراهی برمیگردند؛ اما علی(علیهالسلام) در زمرۀ ایشان نیست. مورد بعدی هم هشدار پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نسبت به انحراف قریش پس از رحلت ایشان است و موضوع ابتلای مردم در آن زمان مسئله ولایت علی(علیهالسلام) است.
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) در جای دیگر فرمود: «من بر شما میترسم که کسی را پیشوای خود کنید که بهترین و آگاهترین شما در دین نباشد.»[16]
روزی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به منبر رفت و در خطبۀ خود فرمود: «خداوند به من فرموده است که... هر کس علی را ولی خود برگزیند مرا ولی خود میداند و هر که با او دشمنی و مخالفت کند، با من دشمنی و مخالفت کرده و هر کس او را نافرمانی کند، نافرمانی مرا کرده و هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس بغض او را داشته باشد، بغض مرا دارد و هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس از او اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس او را راضی کند مرا راضی کرده... و هر کس به او کمک کند، مرا یاری رسانده و هر کس با او مکر کند با من مکر کرده است. ای مردم آنچه را به شما امر کردهام بشنوید و اطاعت کنید. پس من شما را از عقاب الهی میترسانم در روزی که هر کس هر چه از خیر انجام داده است نزد خود حاضر مییابد.»[17]
در صحیح بخاری آمده است که رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «من بر شما گواه هستم و به خدا سوگند اکنون به حوض خود نگاه میکنم و کلید خزانههای زمین به من داده شده است. به خدا سوگند من نمیترسم که شما پس از من مشرک شوید. اما میترسم که شما پس از من برای دستیابی به جایگاه من تنافس و چشم و همچشمی کنید."[18] متأسفانه همین موضوع پس از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) اتفاق افتاد. انصار در سقیفه دور هم جمع شدند تا از میان خود جانشین پیامبر را انتخاب کنند. وقتی مهاجرین متوجه این موضوع شدند با عجله سر رسیدند تا از این موقعیت بینصیب نمانند.
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «به زودی بعد از من فتنه و آزمون سختی خواهد بود. شما در آن تنها به علیبنابیطالب تمسک جویید. پس او اولین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که با من در روز قیامت مواجه میشود و او با من در آسمان بالاتر است و اوست که حق را از باطل جدا میکند.»[19]
سعدبنعباده اولین شخصی بود که مردم را برای تعیین جانشین پس از پیامبر به سقیفه کشاند. اما پس از آنکه مهاجرین وارد شدند و خلافت را از آن خود کردند، سعد بن عباده از بیعت با خلیفۀ اول سر باز زد و مجلس را ترک کرد. ابوعلقمه میگوید از سعد بن عباده پرسیدم: «چرا هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند تو این کار را نکردی؟» او در پاسخ گفت: «به خدا سوگند از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که فرمود: وقتی من از دنیا بروم هوای نفس مردم آنها را گمراه میکند و مردم به جاهلیت برمیگردند. پس در آن روز حق با علی است و قرآن در دست اوست.»[20]
این احادیث نشان میدهد که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) چگونه به شکلهای گوناگون نگرانی خود را در مورد نزاع در ولایت که امتداد رسالت است، عنوان میکند و متأسفانه آنچه پیامبر در موردش نگران بود، پس از رحلت ایشان اتفاق میافتد...
[1]- سورۀ آلعمران، آیۀ 137.
[2]- سورۀ آلعمران، آیۀ 138: "هَٰذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ"
[3]- سورۀ آلعمران، آیۀ 139: "وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ"
[4]- سورۀ نساء، آیه 79: "مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ"
[5]- سورۀ نساء، آیه 78: "قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ"
[6]- سورۀ نحل، آیۀ 96: "مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ"
[7]- سورۀ آل عمران، آیۀ 140: اگر به شما آسيبى رسيده، آن قوم را نيز آسيبى نظير آن رسيد.
[8]- همان: "وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا"
[9]- سورۀ آل عمران، آیۀ 141: "وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكَافِرِينَ"
[10]- سورۀ آل عمران، آیۀ 142: "أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ"؛ آیا چنین پنداشتید که [تنها با ادّعای ایمان] وارد بهشت خواهید شد، در حالی که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نکرده است؟!
[11]- سورۀ آل عمران، آیۀ 143: "وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ"؛ شما همانید که آرزوی کشته شدن [در راه دین] میکردید، پیش از آنکه با آن روبرو شوید، پس چگونه امروز که به آن مأمور شدید از مرگ نگران میشوید؟!
[12]- سورۀ آل عمران، آیۀ 144: "وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ"؛ محمد(صلیاللهعلیهوآله) فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند بزودی شاکران را پاداش خواهد داد.
[13]- رجوع کنید به السیرة النبویه، ج3، ص83.
[14]- سورۀ آل عمران، آیۀ 144: به عقب برمیگردید؟
[15]- الخصال، ج 3، ص 415: "فَإِنَّكَ لَنْ تَرْجِعَ بَعْدِي كَافِراً وَ لاَ ضَالاًّ وَ أَمَّا اَلَّتِي أَخَافُهَا عَلَيْكَ فَغَدْرَةُ قُرَيْشٍ بِكَ بَعْدِي يَا عَلِيُّ"
[16]- عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 42: "إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمُ... أَنْ... تُقَدِّمُونَ أَحَدَكُمْ وَ لَيْسَ بِأَفْضَلِكُمْ فِي اَلدِّينِ"
[17]- الأمالي للمفید، ج1، ص 76: "إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ مَنْ عَادَاهُ عَادَانِي وَ مَنْ وَالاَهُ وَالاَنِي وَ مَنْ نَاصَبَهُ نَاصَبَنِي - وَ مَنْ خَالَفَهُ خَالَفَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ عَصَانِي وَ مَنْ آذَاهُ فَقَدْ آذَانِي - وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ أَرْضَاهُ فَقَدْ أَرْضَانِي وَ مَنْ حَفِظَهُ حَفِظَنِي وَ مَنْ حَارَبَهُ حَارَبَنِي وَ مَنْ أَعَانَهُ أَعَانَنِي وَ مَنْ أَرَادَهُ أَرَادَنِي وَ مَنْ كَادَهُ فَقَدْ كَادَنِي أَيُّهَا اَلنَّاسُ اِسْمَعُوا لِمَا آمُرُكُمْ بِهِ وَ أَطِيعُوهُ فَإِنِّي أُخَوِّفُكُمْ عِقَابَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مٰا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً"
[18]- صحیح بخاری، ج2، ص91: "أَنَا شَهِيدٌ عَلَيْكُمْ وَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَنْظُرُ إِلَى حَوْضِي الْآنَ وَإِنِّي أُعْطِيتُ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِ الْأَرْضِ أَوْ مَفَاتِيحَ الْأَرْضِ وَإِنِّي وَاللَّهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تُشْرِكُوا بَعْدِي وَلَكِنْ أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنَافَسُوا فِيهَا"
[19]- اُسدالغابة، ج5، ص287: "سَتکَونُ بَعدي فِتنَةٌ فَاِذا کانَ کذلِکَ فَالْزِموا عليَّ بْنَ اَبيطالب فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ هُوَ مَعِي فِي اَلسَّمَاءِ اَلْعُلْيَا وَ هُوَ اَلْفَارُوقُ بَيْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ"
[20]- اثبات الهداة، ج3، ص298: "لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ يَقُولُ إِذَا أَنَا مِتُّ تَضِلُّ اَلْأَهْوَاءُ، وَ يَرْجِعُ اَلنَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمْ، فَالْحَقُّ يَوْمَئِذٍ مَعَ عَلِيٍّ وَ اَلْقُرْآنُ بِيَدِهِ"
نظرات کاربران