مقایسۀ خود با انسان کامل ممنوع!
در ادامۀ بحث (جلسۀ 4، 14 ذیالقعده 1443) به تبیین موضوع مقایسۀ خود با انسان کامل ممنوع میپردازیم.
توفیق داشتیم وارد این بحث شویم که چطور ممکن است پیامبرانی که از سوی خدا واجبالطاعة معرفی شدهاند، در طول تاریخ از سوی امتهایشان، دستبستهترین انسانها باشند! و چطور کسانی که رسالت و امامت را پذیرفتهاند در مسیر اطاعت و ولایت چنان سُست حرکت میکنند که از هابیل نوعاً کشته میشوند تا میرسند به غیبت حضرتحجت(روحیلهالفداء)! در این بررسی رسیدیم به اینکه ریشۀ این عدم عبودیت در اطاعت، شخصبینی است.
در آیات قرآن مشاهده میکنیم که چطور کسانی که انبیاء را شخص دیدند، وقتی منافعشان به خطر میافتاد بهراحتی آنها را کنار میگذاشتند و نتوانستند خصوصاً روحیۀ آنها را پیروی کنند! نتوانستند بشر بودن انبیاء را بپذیرند!
در اسلام هم همین طور، مسلمانانی را دیدیم که حتی مقام انسان کامل را در نبوت و امامت، بشرهای فوقالعاده دیدند، نه فوق بشر. و این امر باعث شد که در جاهایی نتوانستند بشری مثل خود را اطاعت نمایند.
در این میان عرفان و حکمت متعالیۀ ملاصدرا با استمساک به ثقلین قرآن و سنت، در این موضوع نگاه کاملاً متفاوتی دارد. به عقیدۀ ایشان هم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) و هم ائمۀ معصومین(علیهمالسلام) نفوسشان، نفوس استثنایی و فوق بشر است. نه اینکه در خلقت با دیگر انسانها متفاوت باشند، بلکه در نفسشان فوق بشرند. و دلایل و براهین این نگاه عمدتاً بر تشکیک وجود بنا شده است.
مرحوم صدرا مخلوق نخستین را با اسمهای متعددی بیان میکند که همۀ آنها انطباق بر صادر اول دارد. این وجود منبسط که اول مخلوق حقتعالی است همان انسانیت انسانها و قضای الهی است که میخواست این قضا در هستی ساری و جاری شود. این مخلوق اول یا قضای الهی برای آغاز خلقت یا تجلی اول برای ظهور صفات الهی، با نامهای حق، قلم، امر، لوح نامیده شده است. در احادیث، این مخلوق اول تحت عنوان عقل نامیده شده است.
اولین وجودی که ایجاد شد همان عقل و وجود منبسط است که ذاتی بسیط است در فعل، اشرف بر جواهر نورانی است، کاملترین و شدیدترین هویت را دارد، دورترین موجود از نقص و کاستی است، قویترین و نزدیکترین موجود نسبت به مبدأالمبادی است.
مرحوم صدرا میفرماید این همان حقیقت محمدی است. و این همان نفسی است که در بودنش مافوق تمام نفوس بشری است و به آن عقل قدسیه میگوییم. عقل قدسی را تمام عقول ندارند. عقل قدسی خودش عاملی برای ظهور نفس قدسی است. تمام عقول جزئی و تمام نفوس جزئی منشأ صدور و ظهورشان آن عقل قدسی است.
گفتیم که انبیاء و اولیاء در نظام هستی نیامدهاند که ما را هدایت کنند. هرگز مقام عالی برای انتفاع مقام سافل نزول اجلال نمیکند. الآن میگوییم که تمام نفوس جزئیه و عقول جزئیه ریزهخوار عقل قدسی هستند، پس او باید اشرف و برتر از همۀ اینها باشد تا بتواند فیض را بدهد و نسبت به مبدأالمبادی باید سنخیت داشته باشد تا بتواند فیض وجود را بگیرد و به مراحل دانی برساند.
حقیقت محمدی شامل جمیع محامدی است که میشود به آن حمد کرد. از خود رسول خدا روایت است که میفرماید من به محامدی خدا را حمد میکنم که در دنیا معلوم و مشهود نیست و ظهور این محامد را همۀ انسانها در قیامت میبینند.
لوای حمد در قیامت به دست حضرت محمّد(صلیاللهعلیهوآله) است؛ و دار دنیا دار ظهور تمام این محامد نیست. یعنی هر شیئی که شیئیت دارد، همان ظهور حقیقت محمدیه است ولی چون در دنیا تمام زیباییها فقط نشان زیبایی دارند و زیبا نیستند و زیبا، آن بخش پنهان آنهاست که دار دنیا قدرتِ نشان دادن آن را ندارد. و این زیباییها از حقیقت محمدیه نشأت گرفته است؛ لذا او در آسمان احمد و در زمین محمد و در روز قیامت محمود است.
حضرت تا در دنیا زندگی میکند بماهو حقه ظهوری ندارند. اولین موجودی که خداوند متعال خلق کرد جوهری است که با نظر هیبت به آن نگریست. و همۀ اینها خاص بودن مقام عقل قدسی را نشان میدهد که فراتر از همۀ مراتب عقول است.
آن وجود منبسط از آن حیث که اشیا را درک میکند عقل است. عقول جزئی اشیا را به نحو اتم و اکمل نمیتوانند درک کنند. عقل قدسی همه چیز را به نحو اتم و اکمل درک میکند. به عبارت دیگر سرّ وجود دست اوست.
از آن جهت که منقوش به نقش خاتمِ خالق خود است، به آن لوح محفوظ میگویند. و از آن جهت که نقش کنندۀ علوم بر الواح فلکی است به آن قلم میگویند. و از آن جهت که کمال ممکنات و خاتم نشئات است به او خاتمالنبیین میگویند.
عقول، کلمات تامات الهی هستند به معنی اسماء حقتعالی. میان حقتعالی و عالم، واسطههای نوری فراوانی وجود دارند که فوق تمام مراتب خلق و دون خالق هستند. این کلمات تامات همان نفس قدسی اولیاء و انبیاء هستند: "كَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا"[1].
اولین مخلوق مساوی «کُن» الهی است. یعنی کلمۀ «کُن» فعل الهی است که تجلیاش در اولین مخلوق الهی است. اولین مخلوق ظهور تمامیت صفات خداست. مظهر و مصداق "كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا"[2] است. و هیچ موجودی به خدا راه ندارد مگر اولین مخلوق.
اولین موجودی که تقاضای منور شدن به نور الهی را نمود و اولین کسی که «لاإلهإلّاالله» را گویا شد حقیقت محمدیه(صلیاللهعلیهوآله) است. جمیع ماسویالله حتی نفوس شوقی افلاک بهواسطۀ نور او منور به نور "اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ"[3] میشوند.
ما این مطالب را میشنویم، باور هم میکنیم ولی جایش را پیدا نمیکنیم، دلیل آن این است که شخص میبینیم. حضرات را اشخاصی میبینیم که از ما بهتر هستند و مأمور شدند ما را هدایت کنند. این نگاهِ ما باعث شده در جاهایی که این هدایت با خواهشهای نفسمان نمیسازد، خیلی راحت میگوییم من هم عقل دارم، او بشر است من هم بشر هستم، چه دلیلی دارد که باید همه چیز من را تحت نظر داشته باشد!
همین نگاه بود که باعث شد مردم با امامعلی و امامحسین(علیهماالسلام) آن طور برخورد کنند. گویا به ایشان میگفتند شما بیایید ما را هدایت کنید، نه اینکه منافع ما را به خطر بیندازید. امروز هم ما با ولایت فقیه همین کار را میکنیم. میگوییم ما تو را بهعنوان ولایت فقیه قبول داریم ولی ما هم عقل داریم و میفهمیم. و حتی در بعضی موارد به گمان خود اشتباهات او را هم تذکر میدهیم!
روح حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) روح اعظم است، پس از مبدأالمبادی، در قوس نزول در رأس عالم مبدئات کار میکند و در قوس صعود انسان کامل نامیده میشود. جریان مافوق بشری حضرات این جریان است که تمام مراتب وجود، متنور به این نور میشوند. وقتی ما این ولایت را بپذیریم با این نگاه دیگر خدا و این حقیقت دو تا نیستند. برای همین هم: "مَنْ رآنی فَقَد رَأَی الحَقَّ".
یک حقیقت واحده است که در یک مرتبه از وجودش، مرتبۀ حضور در عالم قدس و در رأس سلسلۀ مخلوقات است و در یک مرتبه از وجودش در انزل مرتبۀ وجود است و در این بین، در تمام مراتب حضور دارد. برای حضرات معصومین و انبیاء حضور در همۀ مراتب یکسان است. درحالیکه برای دیگران اینگونه نیست، برای همین ما حتی از مرتبۀ افلاکی خودمان و بالاتر از آن یادمان نیست!
همان طور که ما از تمام مراتب نفسمان که مثلاً مو و ناخن و رنگ چشم و...، غافل نیستیم، انسان کامل از تمام مراتب وجودش که تمام ماسویالله است غافل نیست. و همان گونه که اگر نفس ناطقه از یک عضوی غافل شود، مساوی است با از بین رفتن آن عضو، رابطۀ ما با انسان کامل اینگونه است. رابطۀ یک مخلوق با مخلوق دیگر نیست.
علت مظلومیت و غیبت انسان کامل همین است که در عین حال که او ما را فراموش نکرده، ما او را فراموش کردیم. البته در توهم او را فراموش کردیم و این توهم حجابی شده که نمیگذارد فیض او را دریافت کنیم.
سؤال میشود این همسانی کامل در دو جایگاه اسفل و احسن چگونه ممکن است؟ جواب این است که با ذات واحد ظهوراتِ متفاوت هست. مثل اینکه نفس واحد ظهورات متعدد دارد و انسان به همۀ این ظهورات توجه دارد. ناخن و مغز هر دو مورد توجه نفساند اما در مراتب مختلف.
روح نبی اکرم از جنس سایر ارواح نیست. اگر بگوییم چرا روح من با روح حضرت فرق میکند؟ باید گفت ما یک روح جدا از او نیستیم که بگوییم چرا با او فرق میکنیم. من همان هستم در رتبۀ دیگر. مثل اینکه ناخن نمیگوید نفس! چرا تو با من فرق میکنی، چرا تو همۀ قوا را داری ولی من ندارم. چون ناخن از نفس جدا نیست. همۀ هستی جریان همان روح و نفس هستند.
همینکه نگاهمان نسبت به امامزمان(روحیلهالفداء) این نیست، امام در غیبت است. ما برای خودمان فکر و اندیشه قائلیم و در مقابل او هزار چون و چرا براساس منِ توهمی خود داریم. درحالیکه ما از او هستیم و او در ما تسلط دارد.
پيامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: "إِنِّي لَسْتُ كَأَحَدِكُمْ إِنِّي أَبِيتُ عِنْدَ رَبِّي وَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِي" [4]. چگونه ممکن است کسی که نازلترین و پایینترین حالاتش مانند بیتوته کردن و خوردن و آشامیدن نزد حقتعالی است، در مقام تعقل و تفکر برتر از دیگران نباشد؟
در بیان مقام علو و برتری او نسبت به دیگران همین بس که بدانیم اعمال و عبادات نفوس زمینی و جسمانی، بلکه نفوس سماوی از اینکه بیواسطه به عالم الهی برسند، خیلی دورند. اما موجودات روحانی عقلی گرچه از حیث قرب و بعد با موجودات زمینی و سماوی متفاوت هستند، لکن آنها هم با عمل و عبادت نمیتوانند به خدا برسند. طاعات و عبادات محمدی است که حاصل معرفتی است که بیواسطه از ذات پروردگار به او افاضه میشود.
خداوند به کسانی که خود را با این مقام مقایسه میکنند، حکم کفر میکند و میفرماید: "ذَٰلِكَ بِأَنَّهُ كَانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ"[5]؛ این به خاطر آن است که رسولان آنها (پیوسته) با دلایل روشن به سراغشان میآمدند، ولی آنها (از روی کبر و غرور) گفتند: «آیا بشرهایی (مثل ما) میخواهند ما را هدایت کنند؟!» از این رو کافر شدند و روی برگرداندند؛ و خداوند (از ایمان و طاعتشان) بینیاز بود، و خدا غنی و شایستۀ ستایش است!
همین طور در سورۀ قمر میفرماید: "فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ"[6]؛ و گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود!
[1]- سورۀ شوری، آیۀ 52.
[2]- سورۀ توبه، آیۀ 40.
[3]- سورۀ نور، آیۀ 35.
[4]- المناقب، ج1، ص۲۱۴.
[5]- سورۀ تغابن، آیۀ 6.
[6]- سورۀ قمر، آیۀ 24.
نظرات کاربران