
سبک زندگی جدید
در ادامۀ بحث آخرالزمان و شدت ظلم (جلسۀ 28، 29 رمضان 1443) به تبیین موضوع سبک زندگی جدید میپردازیم.
در جلسۀ قبل دربارۀ گوساله سامری و خصوصیاتش صحبت کردیم و دانستیم چگونه خالق این گوساله، در مسیر شرک، فریب، دنیاخواهی و هویخواهی قدم نهاد و چطور در آتش مصنوع خود سوخت و خاکستر شد.
امروز در عصر مجاز هستیم و در این زمان، میبینیم که چگونه آیۀ "انَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا ..."[1] مصداق یافته و در جاذبهها و تنوعها با باطنی از جهنم و آتش غوغا میکند. سامریِ قرن بیستم، چنان آتشی برافروخته و چنان خوار و گوسالهای ساخته که همگان از درون، در حال سوختن در این آتش هستند. مردم همهچیز دارند و غرق در کثرت هستند، اما این کثرت، چیزی جز حسرت برایشان باقی نگذاشته است! امروز اکثر مردم از وجود و معنا کاملاً غریبه و دورگشتهاند و درد جدایی از معنا را ندارند و دنبال درمان حقیقی نیستند.
زمانه چنان است که خدامحوری رفته و گوسالهمحوری جایگزین شده، غیبمحوری رفته و حسمحوری آمده؛ بهطوریکه گویی اصلاً غیبی وجود نداشته است! کثرتِ علم، صنعت، فنّاوری و...، چنان مورد اعتماد و اتکا قرار گرفته که باب یقین به غیب بسته شده است.
قدیمترها هر اتفاقی در عالم دنیا میافتاد، اعم از بیماری و اتفاقات تکوینی و...، اول چیزی که در وجود انسانها رخ میداد، توسل و نذر و نیاز به غیب و مقدسات بود؛ اما امروز خبری از این اتصال نیست! این عدم اتصال، به معنای بیدین و بینماز شدن نیست، بلکه بسیاری از ما با همین دین و نماز و روزه، یکچشمی کار میکنیم. چشمی که دائم دنبال اسباب و علل است.
در دنیای امروز "هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ ... هُوَ يَشْفِينِ"[2] معنای خود را از دست داده، اکثر ما در سیراب شدن، شفا گرفتن، خندیدن و گریستن بهجای دیدن غیب، اسباب و علل مادی را میبینیم! درحالیکه باید چشم بر اویی که خنده، گریه، شفا و سیرابی از اوست، میدوختیم و اجازه میدادیم تا وجود غیبیمان بگرید، بخند، بنوشد و...؛ زیرا او تنها سببساز اصلی است که میتواند تمامی سببها را برایمان بچیند؛ فقط کافی است که به او متصل شویم.
حقیقت آن است که وقتی محور درون، در تمام ناگواریها بر چینش اسباب و علل مادی استوار شود و مردم به دنبال سببهای مادی برای رفع گرفتاریها باشند، غیب از قلبها رخت برمیبندد و به غیبت میرود و گوسالهپرستی رواج مییابد.
امروز مردم روزگار ما چند دسته شدهاند: عدهای اسبابمحورند و اسباب و علل را مستقل میبینند. عدهای هم بااینکه به خدا معتقدند و باور دارند که اسباب به خدا وصل است؛ اما حضور خدا را در اسباب نمییابند. خدا در باور ذهنیشان، همچون کویری است که بارش فیوضاتش در اسما الهی خشک شده و هیچ کاربردی ندارد. درحالیکه فیوضات الهی هیچگاه منقطع نیست.
امروز ما نسبت به موضوعات دین تفقه نداریم و عمیقاندیش نیستیم. متدینین و متشرعین ظاهری، باورهای درست و عمیق دینی و شرعی ندارند، تاجاییکه احکام و اصول را با استنباط و هوش جزئی خود، بالا و پایین میکنند. زندگیها پر از بحران، ناراحتیهای روحی، روانی و اضطراب است و این، «سبک زندگی» ما در آخرالزمان شده است.
سبک زندگی به معنای تغییر در ظاهر زندگی دنیایی نیست؛ یک نگاه است، نگاه و دیدی که بر تمام ابعاد زندگی تأثیر میگذارد و تا این سبک اصلاح نشود، حتی اگر هر گوشۀ زندگی را هم به ظاهر شرعی کنیم، فایدهای نخواهد داشت.
متأسفانه امروز در سبک زندگیهای ما ایمان به غیب حاکم نیست و در عوض اتکا به زینتهای حیات دنیایی حاکم است. آنقدر که ما به اسباب و علل یقین داریم، به سببساز یقین نداریم! و این همان گوسالهپرستی زمان ماست.
مصادیق این گوسالهپرستی را در جایجای زندگی میتوانیم پیدا کنیم، همانجاهایی که در گرفتاریها دلمان متکی به غیب نیست و نقش اسباب برایمان بیشتر نمود دارد.
معنای سخن این نیست که ما درِ اسباب و علل و وظیفه را ببندیم و بنشینیم تا غیب برایمان کار کند، خیر. حقیقت آن است که ما غیر از ناسوت راهی به غیب نداریم و در همین کثرت و در ریزودرشت همین زندگی، باید به وحدت برسیم و دنبال ایمان به غیب باشیم. در متن زندگی دنیایی باید بفهمیم کجا ایمانمان ضعیف شده و کجا مستقل به اسباب و علل نظر کردیم. ما حق نداریم باب اسباب و علل را ببندیم، زیرا "ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها"[3] ؛ منتها دلمان متکی به غیب باشد تا غیب خودش را در عالم شهادت نشان دهد و ما بفهمیم چه کنیم.
امروز تخریب باورهای مردم و مؤثر نشان دادن هرچه بیشتر اسباب و علل دنیایی؛ در دنیاگرایی سبک زندگی ما را تشکیل میدهد دیروز اگر مادران ما با پارچههای اضافی عروسکی درست میکردند و غیب را در هنر ظهور میدادند، امروز عروسکهای رقصان و سخنگو، سبک جدیدی را به کودکان ما ارائه میدهند و هیچکس متوجه آن نیست که تمامی این جریانات، سبک زندگی يا نوع نگاه ما را به زندگی، بیماری، سلامتی، لذت، آرامش، دارایی و نداری، غم و شادی و... تغییر داده است، بهطوریکه فرسنگها از نگاه توحیدی فاصله گرفتیم تا آنجاکه داشتن و نداشتن، سلامت و بیماری و حتی خیراتمان هم به وجود ما نور نمیدهد. محاوراتمان تغییر کرده و ضد غیب در آن ترویج يافته است.
حقیقت آن است که اگر سبک زندگی یا نوع نگاه ما درست نشود، حتی اگر بارها قران را ختم کنیم، سادهزیستی را پیشه خود کنیم و ...، جز عقده و کمبود و عُجب، چیزی در ما به جا نخواهد ماند.
اگر در زمان موسی(علیهالسلام) یک سامری وجود داشت، امروز در زمان ما هزاران سامری صف کشیدهاند تا با توحید بجنگند. وظیفۀ ما در قبال آنها چیست؟ سامریها را در قلبهایمان بسوزانیم و خاکسترش را دور بریزیم و ریشۀ توحید را در غیب بیابیم و با این غیب به اسباب و علل دست زنیم.
این سامریها چه هستند؟ روایات سامری را کسانی معرفی میکنند که به دین حقیقی و ولایی محمدی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وارد نشدهاند؛ یعنی مسلمان هستند، اما اصل ولایت را قبول ندارند. چنانکه در روایت است که امام عسکری(علیهالسلام) فرمودند:
«سامری به نزد نادانان و مستضعفین بنیاسرائیل رفت و به آنها گفت: «موسی(علیهالسلام) به شما وعده داده که بعد از چهل روز بازگردد؛ بیست شب و بیست روز گذشته و چهل روز تمام شده و موسی(علیهالسلام) باز نگشته است. حتماً موسی(علیهالسلام) از امر پروردگار نافرمانی کرده و پروردگارتان اراده کرده تا به شما نشان دهد که میتواند خودش به تنهایی و بدون واسطۀ او، شما را دعوت کند و احتیاجی به فرستادن موسی(علیهالسلام) ندارد».
در آنوقت گوسالهای را که خودش ساخته بود به آنها نشان داد. آنها گفتند: «چگونه این گوساله میتواند معبود ما باشد»؟ سامری گفت: «پروردگارتان بهواسطۀ این گوساله با شما سخن میگوید؛ همانطور که با موسی(علیهالسلام) از ورای درخت سخن میگفت». آنها با شنیدن صدای گوساله [که براثر وزش باد در آن ایجاد میشد] گفتند: «پروردگار ما در گوساله است؛ همانطور که در درخت بود و بهاینترتیب هم خود گمراه شدند و هم دیگران را گمراه کردند».
زمانی که موسی(علیهالسلام) بهسوی قومش بازگشت، متوجه گوساله شد و در حضور مردم به آن خطاب کرد: «ای گوساله! آیا همانطور که این مردم گمان کردهاند، پروردگار ما در تو حلول کرده»؟ گوساله پاسخ داد: «ای موسی! به خدا قسم! پروردگار ما از اینکه گوساله یا چیزی مثل درخت یا هر مکان دیگری او را در بربگیرد و بر او مشتمل شود، منزّه است». امّا سامری گوساله را در کنار دیوار قرارداد و از جانب دیگر از زیر زمین، بعضی از پیروان مرتد خود را مخفی کرد و آنها دهانشان را بر سوراخ پشت گوساله گذاشته و خود بهجای او چنین سخن گفتند: «این معبود شما و معبود موسی است»! امّا گوساله به سخن آمد و گفت: «ای موسی! این بندگان خدا بدبخت و مبتلا نشدند، مگر به جهت اینکه در درود فرستادن بر محمد و آل محمد(علیهمالسلام) سستی کردند و در دوستی او و وصی او انکار ورزیدند تا اینکه کارشان بهجایی کشیده شد که مرا به خدایی برگزیدند».
امام(علیهالسلام) در این هنگام فرمود: «حال که خداوند به واسطۀ سستی در صلوات بر پیامبر اسلام و اهلبیت پاکش(علیهمالسلام) آنها را به گوسالهپرستی مبتلا نمود، چگونه شما از بدبختی بزرگتر و دشمنی با محمد و علی(علیهماالسلام) نمیترسید؛ درحالیکه آیات و دلایل آشکار حقانیت آنها را مشاهده کردهاید»؟[4]
این روایت نشان میدهد که چگونه سامریها از غیبت هادی استفاده میکنند، از نیازهای کاذب ما میگیرند و برایمان خدایی منطبق بر مطلوباتمان میسازند. تا آنجا که درحد پرستش دنبال این ساختههای ذهنی میرویم تا مشکلات زندگیمان را درمان کنند. سامریها زینت را از ما میگیرند و تزیّن را جایگزین میکنند. صادق را میگیرد و کاذب را جایگزین مینمایند. درواقع روایت نشان میدهد، عِجلی که سامریِ زمان ارائه میدهد، یک نگاه، فرهنگ و جریان است، نه گوساله. جریانی است با هدف پوشاندن حقانیت ولایت و آشکار کردن زینتهای دنیوی.
در حدیث دیگر پیامبر(صلیاللهعليهوآله) فرمودند: "تَفتَرِقُ اُمَّتي على ثلاثِ فِرَقٍ: فِرقَةٌ علَى الحَقِّ لا يَنقُصُ الباطِلُ مِنهُ شيئا يُحِبُّوني و يُحِبُّونَ أهلَ بَيتي، مَثَلُهُم كَمَثَلِ الذَّهَبِ الجَيِّدِ؛ كُلَّما أدخَلتَهُ النارَ فَأوقَدتَ علَيهِ لم يَزِدْهُ إلاّ جَودَةً و فِرقَةٌ علَى الباطِلِ لا يَنقُصُ الحَقُّ مِنهُ شيئا ··· و فِرقَةٌ مُدَهْدَهَةٌ على مِلَّةِ السامِريِّ لا يَقولونَ: لا مَساسَ، لكنّهُم يقولونَ: لا قِتالَ! إمامُهُم عبدُ اللّه ِ بنُ قيسٍ الأشعريُّ "[5]
امّت من به سه فرقه تقسيم میشود: فرقهای بر حق، كه باطل كمترين چيزى از آن نكاهد، من و اهلبیت مرا دوست میدارند. حكايت آنان حكايت طلاى نابى است كه هر چه بيشتر آن را در آتش قرار دهی و آتش را شعلهورتر سازى، جز بر نابى آن افزوده نشود. فرقهای بر باطل كه حقْ اندک چيزى از آن نكاهد. فرقهای مذبذباند و بر آيين سامرى، اما نمیگویند: لا مَساسَ (به من دست نزنيد) بلكه میگویند: لا قتال (جنگ نه). پيشواى آنان عبد اللّه بن قيس اشعرى است.
اهل ولایت در آتش فتنهها زَبَدشان کنار میرود، اما آنان که بر باطلاند مانند آهن در کوره هستند که ناخالصی دارند. دسته دیگر هم مذبذبین هستند، همان اسیران در فرهنگ غرب که توان دوری از زینتها را ندارند و دائم آن را لمس میکنند.
اما ریشۀ این گوسالهپرستی چیست؟ دنیاپرستی. ریشۀ دنیاپرستی، عدم اعتماد به غیب و نداشتن توحید است. اثرات این دنیاپرستی عبارت است از: 1. تمرد[6] 2. تباهی خرد 3. فراموشی آخرت 4. قرار گرفتن در صف دجال.
دجال چیست؟ در لغت به معنای بسیار دروغگو و فریبکار است و در اصطلاح نمادی از نظام مادیگری حاکم برجهان است که با نمادهای فریبکارانۀ خود، چشم دل انسان را نسبت به غیب و معنویات کور میکند. دجال یک فرهنگ و سیستم کلی، متعلق به افراد پر از تزویر و حیلهگر است که درصدد جذب تودههای مردم به سمت خويش است و از هر وسیلهای برای رسیدن به هدفش استفاده میکنند.
دجال همان تسلط نظام مادیگری با تمام ظواهرش است که چشم دنیابین آن باز و چشم معنویاش کور است. همان ماهوارهها، موبایلها، سینماها و فرهنگی است که اندیشۀ بشر را در سطح پوزیتیویسم و حسگرایی محدود ساخته است. همان گروههای فراماسونی، عرفانهای کاذب، کابالا و...که بر ارکان قدرت و جاه جهان تکیه زدهاند.
نکتۀ مهم اینکه تنها راه عبور از دجال که سردستۀ آن شیطان بزرگ آمریکاست، پرورش زمینههای فکری مردم در سطح جهانی و حاکم شدن ایمان به غیب در سبک زندگی است.
[1]. آیۀ 7 سورۀ کهف؛ ما آنچه را که در زمین جلوهگر است زینت و آرایش ملک زمین قرار دادیم تا مردم را امتحان کنیم که کدامیک عملشان نیکوتر خواهد بود.
[2]. آيات 79 و 80 سورۀ شعرا.
[3]. اصول کافی، کتاب الحجه، حدیث 7.
[4]. بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۲۳۰/ الإمام العسکری، ص ۲۴۷.
[5]. امالی شیخ مفید
[6]. ...قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا ...شنیدیم ولی اطاعت نکردیم. آيۀ 93 سورۀ بقره
نظرات کاربران