زهد، رویگرداندن قلب از دنیا
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 150، 8 محرم 1443) به تبیین موضوع زهد، رویگرداندن قلب از دنیا میپردازیم.
در کلام بزرگان و در روایات ائمۀ معصومین(علیهمالسلام) برای «زهد» تعاریف مختلفی آمده است. به برخی از آنان اشاره میکنیم.
در شرح کتاب انسان کامل در تقسیم زهد آمده است، نشان زهد در دنیا سه چیز است: یاد مرگ، قناعت به قوت، صحبت با عارفان و نشان زهد در خلق سه چیز است: دیدن سبق حکم، استقامت قدر و عجز خلق و نشان زهد در خود سه چیز است: شناخت کید شیطان، شناخت ضعف خود و باریکی استدراج حضرت حقتعالی.[1]
در کتاب منازلالسائرین در باب زهد، این طور آمده است: «الزهدُ إسقاطُ الرَغبَةِ عنِ الشَّیء. و هوَ للعامَّة قُربَةٌ، و للمُریدِ ضرورَةٌ، و للخاصَّةِ خِسَّةٌ»[2].
زهد، خالی کردن دل از امور دنیوی و بیرغبتی، اِعراض و دلخوش نبودن به دنیاست. زهد، خالی نگهداشتن حریم دل از توجه به وسوسههای دنیاست. و این زیباترین عاملی است که تیشه به ریشۀ دوستی دنیا میزند و انسان را به تأمین ابدیت و قرب و حضور حضرت حقتعالی میرساند.
زهد سه درجه دارد؛ درجۀ اول آن ترک شبهه است. زاهد حرام مرتکب نمیشود، بلکه در درجۀ اول از شبهه دوری میکند و آن را ترک مینماید. برای اینکه خود را از عتاب خدا حفظ کند. حرام الهی عقاب دارد، ولی شبهه عقاب ندارد، بلکه عتاب دارد. گویا اگر عقاب خدا رویگردانی او از بنده است، عتاب او اخم کردنش به بنده است. و زاهد خود را با ترک شبهه از این هم دور میکند. زاهد شبهه را ترک میکند تا نگاه ولایت از او برداشته نشده، همرنگ فاسقان نشود.
درجۀ دوم زهد، نگه داشتن خود از زیادهخواهی است. زاهد در این رتبه، خود را از زیادهطلبی حفظ میکند تا برای آبادانیِ وقتش فراغت داشته باشد و بتواند زینتِ مسانختِ با انبیا و صدیقین را داشته باشد.
درجۀ سوم زهد این است که زاهد رغبت خود را از نتیجهای که در مرتبۀ اول و دوم زهد گرفته، برمیدارد. زاهد در این مرتبه آنچه از دو مرتبۀ گذشته بهدست آورده، را کوچک میشمارد و در دلش توجه به این دوتا مقام ندارد.
خواجهنصیرالدینطوسی در توضیح زهد به این آیۀ شریفۀ قرآن استناد کرده که میفرماید:
"وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَىٰ"[3]
و هرگز چشمان خود را به نعمتهای مادی، که به گروههایی از آنان دادهایم، میفکن! اینها شکوفههای زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است![4]
طبق آیۀ شریفه استفادۀ از دنیا هرگز به انسان میوه نمیدهد. میوۀ انسانیت عقل است. رسیدن به عقل، قرار گرفتن در محاذات انسان کامل، و در رضایت حضرت حقتعالی است. دنیا مانند درختی است که چون ریشه ندارد میوه نمیدهد:
"وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ"[5].
آنچه در دنیاست شکوفههایی هستند که تا به ریشه وصل نباشند به میوه تبدیل نمیشوند.
زاهد حقيقى كسى است كه طمع نجات از عقوبت دوزخ و ثواب بهشت هم ندارد، فقط دنبال رزقی است که از ربّ و تحت تربیت ربّ به او برسد. و این رزق، خاصِ اولیا و انبیا است. همه تحت تربیت حقتعالی هستند؛ حتی شیطان هم سرخود نیست و تحت تربیت است. کسی از تحت تربیت اسم الهی بودن خارج نیست. اما خداوند انبیا و اولیا را با یک رزق خاصی تربیت میکند که آن ربوبیت خاصۀ حقتعالی است.
زهد استفادهنکردن از نعمتهای دنیوی و فقر و گدایی و کشکول انداختن نیست. زهد به بهانۀ تنبلی کار نکردن، مرتب نبودن و مفید نبودن نیست. زهد دلی پر از عشق دنیا و دستی خالی از دنیا نیست. این نیست که زاهد حتماً باید دستش خالی باشد، بلکه زاهد، دلش خالی است و دلی که خالی باشد حرم خداست:
"الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ"[6].
بنابراین زاهد کسی است که با اِعراض از حب دنیا، دل و قلب خودش را فقط برای خدا نگهمیدارد.
زاهد کسی است که در عین داشتن مال و فرزند و علم و...، رغبت آنها در دلش نیست. وقتی رغبت آنها در دلش نیست میتواند آزادانه آنها را در اختیار دیگران بگذارد. درحالیکه اگر رغبت آنها در دلش باشد، دنیایش بسته است. دنیای زاهد یک دنیای جاری و ساری است و دنیای دیگران دنیای احتکار است.
زهد به معنی استفاده نکردن از دنیا نیست، بلکه به معنی برگرداندن وجه؛ یعنی قلب از دنیا به سوی خداست. پس همۀ اعمال طبیعی انسان؛ مثل خوردن و خوابیدن و کارکردن در دنیا و...، وقتی بهعنوان وسیله به آنها نگاه میشود، عین قرب و رسیدن به حضرت حقتعالی هستند. و برعکس شأن و شئون مختلف، حتی شئون علمی و عبادی که بهعنوان هدف مورد توجه انسان قرار میگیرند، انسان را از حرکت در مسیر سلوک باز میدارند.
در ادامه، برای تکمیل بحث زهد و آشنایی بیشتر با معنای حقیقی زهد به روایات ائمۀ معصومین(علیهمالسلام) مراجعه میکنیم.
حضرتعلی(علیهالسلام) میفرماید:
"أَيُّهَا النَّاسُ انْظُرُوا إِلَى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا الصَّادِفِينَ عَنْهَا فَإِنَّهَا وَ اللَّهِ عَمَّا قَلِيلٍ تُزِيلُ الثَّاوِيَ السَّاكِنَ وَ تَفْجَعُ الْمُتْرَفَ الآْمِنَ"[7]
اى مردم! به دنيا چونان زاهدان روىگردان از آن، بنگريد. به خدا سوگند، دنيا به زودى ساكنان خود را از ميان مىبرد و رفاهزدگان ايمن را به درد مىآورد.
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید تفسیر زهد را از جبرئیل پرسیدم، گفت:
"َالزَّاهِدُ يُحِبُّ مَنْ يُحِبُّ خَالِقُهُ وَ يُبْغِضُ مَنْ يُبْغِضُ خَالِقُهُ"[8]
زاهد کسی است که دوست داشته باشد هرچه خالقش دوست دارد و دشمن مىدارد هر چه را خالقش دشمن دارد.
امامصادق(علیهالسلام) میفرماید:
"لَيْسَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا بِإِضَاعَةِ الْمَالِ وَ لَا تَحْرِيمِ الْحَلَال بَلِ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَا تَكُونَ بِمَا فِي يَدِكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِمَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ."[9]
زهد و پارسائى در دنيا اين نيست كه انسان اموال خود را ضايع نموده و از دست بدهد و يا حلال خدا را بر خود حرام نمايد، بلكه حقيقت زهد اين است كه انسان اعتماد و دلگرمىاش به آنچه در اختيار و در دست خود اوست، بيشتر از آنچه در قدرت و در دست تواناى خدا است، نباشد.
حضرتعلی(علیهالسلام) میفرماید:
"أَيُّهَا النَّاسُ الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ وَ الشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِم"[10]
اى مردم، زهد يعنى كوتاه كردن آرزو و شكرگزارى برابر نعمتها و پرهيز در برابر محرّمات.
مردى از امامسجاد(عليهالسلام) دربارۀ زهد پرسيد، امام فرمود:
"عَشَرَةُ أَشْيَاءَ فَأَعْلَى دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ أَدْنَى دَرَجَةِ الرِّضَا أَلَا وَ إِنَّ الزُّهْدَ فِي آيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم."[11]
زهد ده چيز است، (و درجاتى دارد) بالاترين درجۀ زهد پستترين درجۀ ورع و بالاترين درجۀ ورع پستترين درجۀ يقين و بالاترين درجۀ يقين پستترين درجۀ رضاست، همانا تمام زهد در یک آيه از كتاب خداى عزّوجل است: «تا بر آنچه از دست شما رفته افسوس نخوريد و به آنچه به شما رسيده شادى نكنيد.»
امامعلی(علیهالسلام) میفرماید:
"الزُّهْدُ تَقْصِيرُ الْآمَالِ وَ إِخْلَاصُ الْأَعْمَالِ"[12]
زهد و ترک دنيا كوتاه كردن اميدها و خالص و پاكيزه كردن طاعتهاست.
امامصادق(علیهالسلام) میفرماید:
"مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيَا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَامِ." [13]
كسى كه به دنيا زاهد و بىرغبت باشد، خدا حكمت را در قلبش وارد میکند و زبانش را به آن گويا سازد، و او را به عيبهاى دنيا و درد و دوايش بينا گرداند و او را از دنيا سالم بيرون كند و به بهشت دارالسلام در آورد.
امامصادق(علیهالسلام) میفرماید:
"إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً زَهَّدَهُ فِي الدُّنْيَا وَ فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَهَا وَ مَنْ أُوتِيَهُنَّ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ"[14]
چون خدا خير بندهاى را خواهد، او را نسبت به دنيا بىرغبت و نسبت به دين دانشمند كند و به عيوب دنيا بينايش سازد و به هر کس كه اين خصلتها داده شود، خير دنيا و آخرت داده شده است.
امامعلی(علیهالسلام) میفرماید:
"أَحَقُّ النَّاسِ بِالزَّهَادَةِ مَنْ عَرَفَ نَقْصَ الدُّنْيَا"[15]
سزاوارترين مردم به ترک دنيا و بىرغبتى به آن، كسى است كه نقص و كمى قدر و قيمت دنیا را شناخت.
راوی میگوید به امامصادق(علیهالسلام) گفتم زهد در دنیا یعنی چه؟ فرمود:
"وَيْحَكَ حَرَامَهَا فَتَنَكَّبْهُ"[16]
همان كه حرام آن را مصيبت بدانى و از آن دورى كنى.
از امامحسن(علیهالسلام) پرسيدند زهد چيست؟ فرمود:
"الرَّغْبَةُ فِي التَّقْوَى وَ الزَّهَادَةُ فِي الدُّنْيَا"[17]
زهد رغبت به تقوى و بى رغبتى به دنياست.
در پایان بحث، اقسام زهد را برمیشماریم:
1ـ زهد واجب. 2ـ زهد سلامت. 3ـ زهد فضل. 4ـ زهد معرفت. 5ـ زهد خائفین. 6ـ زهد طامعین. 7ـ زهد عارفین.
[1]- خواجه عبدالله انصاری، رسالۀ صد میدان، ص54.
[2]- عبدالرزاق کاشانی، شرح منازلالسائرین، ج1، ص257.
[3]- سورۀ طه، آیۀ 131.
[4]- اوصاف الاشراف، متن، ص31.
[5]- سورۀ ابراهیم، آیۀ 26.
[6]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج67، ص25.
[7]- نهجالبلاغه، خطبۀ 81.
[8]- معانیالاخبار، نص، ص261.
[9]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، صص70-71.
[10]- نهجالبلاغه، خطبۀ 81.
[11]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص128.
[12]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص275.
[13]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص128.
[14]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص128.
[15]- تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص275.
[16]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص71.
[17]- بحارالانوار، ج75، ص102.
نظرات کاربران