تنهاترین عاشق
در ادامۀ بحث «قیامت کبری» (جلسۀ 10، 10 محرم 1441) به تبیین موضوع«تنهاترین عاشق» میپردازیم.
امروز عاشوراست و بیش از هر کاری، میطلبد که سینه بزنیم و عزاداری کنیم. تنها برای درک حقیقت این روز، دو وصف از اوصاف حسینی را به قدر اشاره بیان میکنیم.
در زیارت عاشورا میخوانیم: "السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ"؛ میخواهیم دربارۀ "ثار" و "وتر" بگوییم.
در لغتنامۀ التحقیق آمده: اصل معنای «ثار» برانگیختن شیء است، به گونهای که پایین و اسفل آن، بالا و اعلی شود. پس در ثارالله بودن امام حسین(علیهالسلام) باید دنبال یک زیر و رو شدن بگردیم؛ دنبال اسفلی که اعلی شده است. اما مگر امام حسین(علیهالسلام) هم اسفل داشت؟ آری؛ تمام انسانها چه معصوم و چه غیر معصوم، ممکناند و ماهیت دارند؛ که همان اسفل است، یعنی مادۀ بیذات و عین فقری که به سوی ذات عین غنا میرود.
معصومان(علیهمالسلام) نیز در دنیا آمده بودند و شئون دنیایی داشتند. درست است که همه چیزشان لله و لوَجه الله بود؛ اما همین وجه هم برایشان حجاب بود، اگرچه عین نور. نمیتوان گفت امام حسین(علیهالسلام) علیاصغرش را دوست نداشت. چنانکه نمیتوانیم بگوییم نگران اسارت حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نبود. او هم بدنش خسته میشد، خوابش میآمد و... . اینها همه، نشانۀ امکان است، نشانۀ عالم اسفل؛ اگرچه نشانههای نورانی، نه ظلمانی.
اما ائمه(علیهمالسلام) همین نور را هم برای خدا دادند؛ یعنی ذاتِ عین بیذاتی خود را دادند و به ذات غنی حمید وصل شدند. در بین آنها نیز ظهور تامّ این وصال در امام حسین(علیهالسلام) بوده است. برای همین میگوییم: "ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ"؛ یعنی نه تنها امام حسین(علیهالسلام)، بلکه پدر ایشان نیز ثار بود؛ مانند سایر ائمه(علیهمالسلام).
امام حسین(علیهالسلام) همه چیزش را داد و تنها ماند، اما خدا هم همۀ ماهیتش را یکجا خرید؛ همان بُعد فانی را که در جلسات قبل گفتهایم، که همان فنای عین بقاست. همان رسم عاشقکُشی که خدا با عاشقانش دارد؛ همه چیزشان، حتی خودشان را میگیرد و بعد نه کرامات مادی یا معنوی، نه حتی جایگاه عنداللّهی، بلکه خودش را به آنها میدهد.
خیلیها فعلشان را فانی کردند؛ برای همین صاحب کرامت شدند و فعل خدا در تصرف تکوینی از آنها ظهور کرد. مثلاً همانطور که خدا با اراده و بدون اسباب، اشیاء را جابجا میکند، آنها نیز با نگاه و تمرکز چنین میکردند. برخی دیگر صفتشان را فانی کردند و مظهر صفات خدا شدند؛ مثل جود و سخای حضرت ابراهیم(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) یا حتی حاتم طائی. اما امام حسین(علیهالسلام) ذات خود را فانی کرد. خدا هم ذات او را خرید و باقیاش نمود.
اینها را با هیچ اصطلاح و استدلالی، با هیچ توضیحی و برای هیچ ذهنی نمیشود نشان داد؛ دل میخواهد که بچشد خدا با حسین(علیهالسلام) چه کرد. فقط میگوییم که بدانیم خدا چه مخلوقاتی و چه عاشقانی دارد. وگرنه گفتنی نیست که جایگاه حسین(علیهالسلام) پس از شهادت چه شد.
وقتی از معصوم روایت شده که: «شفا در تربت اوست و استجابت دعا زیر قبّهاش»[1]، برای همین است. اما اگر این حقیقت را ندانیم، سرمان را که بر تربتش میگذاریم، هزاران آرزوی اسفل در سرمان است و زیر قبّه هم برویم، فقط برای رفع مشکلات شخصیمان دعا میکنیم. حال آنکه این شفا و این دعا در اصل برای آن است که ما نیز بتوانیم مسیر حسینی را طی کنیم و خود را بدهیم تا خدا را بیابیم.
چرا به امام حسين (ع) تنهاترين عاشق ميگويند؟
صفت دیگر امام حسین(علیهالسلام) "الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ" است. آیا تا به حال به معنایش فکر کردهاید؟ طبق لغتنامۀ التحقیق، اصل معنای «وتر» تفرّد است، یعنی یکّه و تنها بودن در مقابل «شفع» به معنای جفت شدن. شفع یعنی الحاق چیزی به چیز دیگر برای غرض خاص. اما وتر، آن است که تک و تنها میماند و با هیچکس و هیچچیز جفت نمیشود.
امام حسین(علیهالسلام) تنها بود. ملائکه و اجنّه وقتی دیدند لشکر بشریت از حقیقت انسانیت، منسلخ شده و چند انسانِ باقیمانده هم در رکاب حسین(علیهالسلام) به شهادت رسیدهاند، همه خدمت آن حضرت آمدند تا او را از تنهایی درآورند و یاریاش کنند. اما حضرت که میدید حق برای او اینگونه خواسته است، نپذیرفت و همچنان تنها ماند.
او وتر بود؛ اما برخلاف ثار، ابنالوتر نبود. یعنی این مقام در بین معصومان(علیهمالسلام) به امام حسین(علیهالسلام) اختصاص دارد. حتی امام علی(علیهالسلام) نیز به این تنهایی نبود؛ چنانکه وقتی به شهادت رسید، هنوز چندین یارِ جانی داشت و فرزندانش بودند که او را به خاک بسپارند. اما امام حسین(علیهالسلام) در حالی به شهادت رسید که تمام یارانش را از دست داده و تنهای تنها شده بود.
البته در نظام هستی، همه تنهایند و تنها میروند؛ "وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ..."[2]. اما ازآنجاکه هیچوقت این حقیقت را نمیفهمند، همیشه خود را بین دیگران و با دیگران میبینند تا دَم مرگ. فقط انسان معصوم است که همواره این تنهایی را میبیند و با وجود شفعهای ظاهری، حتی لحظهای جایگاه خود را از یاد نمیبرد.
وتر الموتور(تنهاترين عاشق)
در این بین، امام حسین(علیهالسلام) معصومی بود که در ظاهر نیز هیچ شفعی برایش نماند و تنهاترين عاشق از دنیا رفت: "الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ". موتور یعنی کسی که در تنهایی کشته میشود و هیچکس خونش را درنمییابد؛ چنانکه حتی پس از مرگش نیز تنها میماند و کسی به یاری و خونخواهیاش برنمیخیزد.
فکر نکنیم مختار ثقفی انتقام امام حسین(علیهالسلام) را از قاتلانش گرفت! پس از کربلا، نه امام سجّاد(علیهالسلام) و نه هیچیک از سایر معصومان(علیهالسلام) به احدی اذن قیام ندادند. حتی حرکت خود امام حسین(علیهالسلام) هم قیام نبود؛ بلکه آن حضرت به دعوت مردم برای اصلاح دین جدّش رفت.اصلاً یکی از دلایلی که یزید توانست مردم را إغفال کند و دعوتنامههای مردم را علیه او بسازد، این بود که ادّعا کرد: «امام علیه حکومت اسلامی قیام کرده و کسی که علیه حکومت قیام کند، دشمن مردم است؛ پس باید او را کشت!» حال آنکه امام اصلاً قیام نکرده بود و اگر نامههای اهل کوفه نبود، امام هم در خانۀ خود نشسته بود. فقط با خلیفه بیعت نمیکرد و درنهایت مثل سایر ائمه(علیهمالسلام) زندانی یا مسموم میشد.
چنانکه بعد از آن، زر و زور و تزویر بنیامیه و بنیعباس طوری حاکم شد که دیگر صدای کسی درنیامد و مردم حتی طلب برپایی حکومت معصوم نکردند که ائمه(علیهمالسلام) به پا خیزند و اجابتشان کنند.
اما از امام حسین(علیهالسلام) طلب کردند و او پاسخشان داد. اینگونه بود که تنها شد و هرچه "هَل مِن ناصِر" و "هَل مِن مُعین" گفت، جوابی نشنید. انتقامش را نیز احدی جز حق و اذن حق نمیتواند بگیرد. برای همین هم امام زمان(عجّلاللهفرجه) همچون ما منتظر است که از خدا اذن قیام بگیرد و ظهور کند. اذن قیام حق نیز همانطور که بارها گفتهایم، شرایطی دارد و آن شرایط، معرفت است و معرفت.
بدون معرفت حتی اگر انقلابی رخ دهد، ممکن است شکست بخورد یا پس از پیروزی، کمرنگ شود، برگردد و شکل دیگری به خود گیرد؛ اما وقتی معرفت بود، دیگر برگشت در کار نیست و دین الهی حاکم میشود. ازاینرو حضرت حجت(عجّلاللهفرجه) ظهور نخواهد کرد، تا آنکه ما فرق قیام و انقلاب را تشخیص دهیم و بفهمیم قیام، حرکت خالص برای إحیای دین خداست، نه تلاش برای دفع ضررهای شخصی اعمّ از فردی، اجتماعی و وطنی.
خلاصه آنکه به هر حال هیچکس بدون اذن، مُجاز به قیام نیست. بر همین اساس، امروز هستند کسانی که ولایت فقیه را زیر سؤال میبرند و معتقدند امام خمینی(قدّسسرّه) بدون اذن معصوم، حقّ قیام نداشت! حال آنکه انقلاب اسلامی ایران، قیام نبود؛ بلکه تحول قلبهای مردم بود و امام، تنها به تقاضای مردمِ منقلبشده پاسخ داد؛ مردمی که از آن نظام، خسته شده بودند و چیز دیگری میخواستند.
البته در طول تاریخ همواره دینداران در هر لباسی اعمّ از روحانی و غیر آن، علیه ظلم ایستادهاند و امربهمعروف و نهیازمنکر کردهاند. امام راحل(قدّسسرّه) نیز از سالها قبل از انقلاب، شاه را نصیحت و مردم را بیدار میکرد. اما این، قیام بدان معنا که اجازۀ معصوم را بخواهد، نبود. چنانکه خود میفرمود: «باید زمینه را برای قیام منجی عالم آماده کنیم.»[3]
آری؛ حرکت امام با مردم، حرکتی بود که اگر آن را درست میشناختیم و پاس میداشتیم و حرمت خون شهدایش را حفظ میکردیم، میتوانست به قیام به اذن حق منجر شود. اما بسیاری از ما این را نفهمیدیم و از انقلاب هم دنبال آب و نانمان گشتیم. امروز تکتک ما مسئولیم که ارزشهای انقلاب را که زمینهساز قیام الهی بود، خوب نچشیدیم و نگه نداشتیم. البته هنوز ناامید نیستیم و افق چشمانداز این انقلاب را، قیام حق میبینیم؛ باشد که به وقوع بپیوندد.
معنای "ثار" و "وتر" را به اجمال گفتیم. اگر اهل دل باشیم، همین اندازه بس است و از همین معنای لفظی، حقیقتش را میفهمیم و میسوزیم؛ عمق تنهایی حسین(علیهالسلام) را میبینیم و درمییابیم که چرا هیچ شهیدی به پای او نمیرسد و «همه عالم یه طرف، حسین زهرا(علیهماالسلام) یه طرف». اگر هم بی نظر به دل، اهل فکر و علم و عبادت باشیم، هرگز نخواهیم فهمید در کربلا چه خبر است.
[1]- وسائلالشيعة، ج14، ص452.
[2]- سورۀ انعام، آیۀ 94 : و هرآینه به تنهایی نزد ما میآیید، چنانکه شما را اولین بار آفریدیم.
[3]- ازجمله در صحيفۀ امام، ج20، ص38.
نظرات کاربران