شریعت
در این بحث از « قیامت کبری » ( جلسۀ 5، 5 محرّم 1441 ) به موضوع « شریعت » میپردازیم.
دانستیم هستی مظهر و فیض حقتعالی است. در سراسر عالم، نظام فاعلی و نظام غایی حاکم است و اصل هدایت از سنخ وجود و شهودی است، لذا قابل تعریف و تبیین نیست؛ هرچند با آثارش میتوان، از آن یک حکایتِ نسبی کرد.
تکوین، ظهوری از ولایت کلیه و مطلقۀ حضرت حقتعالی در هستی است و هدایت تکوینی در مراتب، حاکم و حاضر است؛ یعنی علاوه بر اینکه توحید در خالقیت وجود دارد، توحید در هدایت نیز در بطن و ذاتش همراه و جاری است. قلمرو این هدایت تکوینی الهی، تمام مراتب هستی، اعم از مجرد، مادی، غیر انسان و انسان است.
گفتیم، امروزه فرضیههای گوناگونی در حوزۀ کیهانشناسی مطرح است که گویا کیهان کنونی خالقی نداشته و در اثر تصادف به وجود آمده است. متأسفانه در برخی مجامع علمی، دانشگاهها، دبیرستانها، فضاهای عمومی و مَجازی، این دیدگاه را با ظاهری زیبا و آراسته که ظاهراً خیلی شبیه دین است، رواج میدهند؛ انکارِ هدفداری خلقت و نفی علت غائی میکنند. شاهد افرادی هستیم که بدون اعتقاد به واجبات شرعی، یک نوع خداباوری خاص دارند، تحت عنوان خوب بودن و خوب زندگی کردن... . آنها میگویند: «انسان باش؛ حالا نمیخواهد مسلمان و دیندار باشی.»!
آنها فرضیههایی را که مربوط به حدود یک قرن پیش است، به شکل جدیدی مطرح میکنند؛ فرضیههایی مثل فیزیک نسبی اینشتین، فیزیک کوانتوم جدید و مخصوصاً طرح «جهان بیگبنگ» و انفجار بزرگِ «هاوکینگ» و حتی نظریۀ تکامل داروینی، غوغا کرده و تبدیل به یک ایدئولوژی شده است. نتیجۀ مخرب پخش این دیدگاههای جدید در دنیا و ایجاد بیاعتقادی به مبدأ و معاد، اهمیت بحث ما را بیشتر میکند تا بتوانیم جایگاه وجودیمان را در نظام هستی بشناسیم و ارتباطمان را با هستی بهتر کنیم. از سوی دیگر بدانیم که شبهاتی در این زمینه هست که با نگاه توحیدی میتوانیم این شبهات و رگههای سم را شناسایی کنیم و با تحلیل عقلی، نه نقلی، پاسخگوی شبهات باشیم.
حکمت اسلامی، با آگاهی و شناخت کاملی که از هستی میدهد، میتواند برای تمام چالشهای موجود در این زمینه، پاسخ بدهد. بله، جهان حاصل بیگبنگ و انفجار کوانتومی نیست. نه جهان این است، نه خلقت آدم و حوا با تکامل داروینی شکل گرفته است، نه نسبیت و تصادفی در خلقت حاکم است.
ما علم فیزیک را در جنبۀ فیزیکی آن قبول داریم؛ ولی باید بدانیم که این علم هرگز نمیتواند، نظام هدفداری که اتحاد علت فاعلی و علت غایی، در نظام داخلی و خارجی موجود برایمان تبیین کند را شرح دهد. نه ماده میتواند، نه فوتون، نه کوانتوم، نه تکامل داروینی و نه تصادف. به این دلیل سراغ حکمت اسلامی رفتیم.
دانستیم حکمت اسلامی، ولایت تکوینی مطلق حقتعالی را حاکم بر تمام هستی میداند که با مبانی عقلی و نقلی و فلسفی اثبات کردیم که ولایت تکوینی، اصالت وجود، بساطت وجود، تشکیک در وجود و مهمتر از همۀ اینها حرکت جوهری با معیت خالق است.
این نگاهی به بحثهای گذشته بود که به شکل عقلی و فلسفی و با حکمت صدرایی به آن پرداختیم. امروز به شکل کلی، هدایت تشریعی که خاص انس و جن است را توضیح میدهیم و بعد سراغ آیات قرآن و دلایل نقلی در این زمینه میرویم.
شریعت
همانگونه که گفته شد، اصل معنی حقیقت تکوین، تحقق و وقوع بود. اما اصل معنی شرع، انشاء راهی بسیار روشن یا همان طریق واضح است.
یکی از مصادیقش، راه رسیدن به «استسقاء» است؛ یعنی طلب آب، که به آن شریعه میگویند. در عرب به آن مبدائی که آب از آنجا میجوشد و یک تشنه میتواند، طریق رسیدن به مبدأ و سرچشمۀ آب را پیدا کند «شریعة الماء» میگویند. میتوان از آن راهی واضح و روشن را تشریع و انشاء کرد. پس آغاز و ابتدای راه برای سلوک در هر امری را شرع میگویند.
شریعت یا شرع در دین، برنامهای در حیات معنوی است، برنامهای روشن و تبیینشده؛ یعنی هیچ ابهامی درونش نیست. پس فقط یک شریعت در خارج و عینیت وجود دارد. هرچند شریعۀ مشرکین هم داریم؛ اما شریعۀ مشرکین راه نیست، بلکه بیراههای است که بدون اذن الهی در ذهن جزئی و توهمی ایجاد میکنند.
شریعت مثل تکوین، از آن حق واحد است؛ لذا نقطۀ مقابلی به نام ضلالت ندارد؛ یعنی راه و شریعۀ ضلالت نداریم. پس این کفار و مشرکین چه کار میکنند؟ ما که شریعت ضال زیادی میبینیم! پاسخ این است: "شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّه"[1]؛ یعنی این راهها وجودی و عینی نیستند و تحقق خارجی ندارند. اینها همان راههایی هستند که از سرمنشأ و راه اصلی گرفته میشوند و یک کوچۀ فرعی میسازند. این کوچه به تبعیت راه اصلی تولید میشود و بیراهه است.
نکته مهم که باید به آن توجه کرد این است که خلقت مساوی هدایت است و هدایت انسان، مساوی شریعت. یعنی شریعت به لحاظ انسان، همان تکوین اوست و ریشه در تکوینش دارد.
هدایت تکوینی
هدایت تکوینی همان حرکت در مسیر کمال بود. انسان جهازاتی جدای از جهازات عموم دارد که همان قلبش، ناطق بودنش، متأله بودنش، خلیفهبودنش، شرافت و کرامت ذاتی وجودش است که خداوند آنبهآن به انسان افاضه میکند. نگهداری از این سرمایههای عظیم ایجاب میکند، علاوه بر هدایت عمومی یک هدایت خاص و برنامه و احکام الهی به نام شریعت داشته باشد.
این شریعت که به اذن خداست با هدایت تکوینی تطابق دارد. درصورتی که شریعت و راه و روشی که مشرکین و غیر موحدین دارند مطابق تکوین و فطرت نیست.
تطابق شریعت و هدایت تکوینی را با این توضیح میتوان بهتر درک کرد؛ ما ممکن است کارهایی بکنیم که نفس امارهمان خیلی لذت ببرد؛ اما عمق وجودمان ردشان میکند. ممکن است فکر کنیم بهبه این کار، به اعتبار ذهنی و توهمی چقدر منافع دارد، ولی عمق وجودمان به ما میگوید این کار فایده ندارد. این یعنی همان چیزهایی که شریعت به ما امر و نهی کرده، در تکوین وجودمان نیز هست و حتی صرف نظر از شریعت، خوب و بد را میفهمیم.
همان طور که گفتیم، قلمرو تکوین همۀ هستی است و به قدمت خلقت و هستی و تمام موجودات است؛ اما قدمت هدایت تشریعی بعد از هبوط جناب آدم است. این هدایت دیگر هدایت تکوینی نبود، هدایتی مخصوص انسان در ناسوت بود که صعودش را با اختیار شروع کند و برگردد به آنجا که به آن تعلق دارد.
تشریع برخلاف تکوین، عام و خاص دارد. عامِ آن برنامهای برای تمام انسانهاست و لذا قلمرو آن گسترۀ تمامی موجودات نیست. خاصهاش هم برای متقین است؛ برای آنان که شریعت را در تطابق با تکوین خودشان پذیرفتند.
به این نکته نیز توجه داشته باشیم که در تکوین و در جهان عینی، مشرک و شرک نداریم؛ بلکه شریک باریتعالی فقط در ذهن است. اما در شریعت، چون دار اختیار است و مختص انسان به عنوان موجودی مختار است، شریعت مشرکانه نیز داریم. به همین دلیل شریعت، میتواند هفتاد و دو فرقه و حتی در آخرالزمان بیشتر هم بشود.
از سوی دیگر شریعت مشرکانه، سالک هم دارد؛ یعنی فرد مشرک، سلوک هم میکند؛ اما در سلوکش خلاف میکند و با توجیه، شیطان را اطاعت میکند.
به عنوان مثال، در جریان زندگی، اغلب ما ملاحظات وتوجیهاتی داریم که بطنش خلاف رضای خداست. میخواهیم خودمان را خوب معرفی کنیم یا چیزی را به اصطلاح خودمان درست کنیم... با هر وسیلهای، کار را توجیه کرده و میرویم تا آن هدف که به نظرمان مقدس است عملی کنیم. به عبارتی با هر سازی میرقصیم! غافل از اینکه در مسیر هدایت ملاحظهای در کار نیست.
مسیر هدایت بر طبق جمال و جلال الهی است و ملاحظهای ندارد، جز هدایت و مقصد و غایت. غایت هم، همان فاعلیت است؛ یعنی خلق نکرده تا گمراه و جهنمی و ضایع شویم؛ بلکه تکویناً در ما عشق و شوق به سمت غایت را قرار داده که همۀ انسانها از عمق جان طالبش هستند. لذا در امر تربیت و آموزش و پرورش باید به این مهم که به کجا و چگونه و با چه برنامهای حرکت میکنیم، توجه ویژه داشته باشیم.
حال به بررسی آیات قرآن در این زمینه میپردازیم. با این آیه از سوره طه آغاز میکنیم: "قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى "[2]. این آیه را حضرت موسی(علیهالسلام) در پاسخ به فرعون که درباره پرورگار موسی، پرسیده بود میگوید و بعد فرعون بحث را منحرف کرده میپرسد: "قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى"[3]؛ پس آنهایی که قرنها رفتند، بر آنها چه میشود؟ موسی(علیهالسلام) در پاسخ میگوید: "قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي في كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى"[4]؛ علم و دانش به [حال] آنان در كتابى [مانند لوح محفوظ] نزد پروردگار من است، كه پروردگارم [بر پايۀ آن در پاداش دادن و كيفر نمودن] نه اشتباه مىكند و نه از ياد مىبرد. علم خداوند حضوری است و در کتاب علمی خداوند همۀ اینها وجودد دارد. قیامت کبری یعنی برگشتن به این کتاب. خداوند زمین را مهد بشر قرار داد و در آن آیات و نشانههایی از آسمان، آب، نباتات، طبیعت و... قرار داد. اگر وجود جمعی این آیات نبود، وجود کثرتیشان، امری محال بود. وجود جمعی، نه خطخطی میشود، نه گم میشود، نه فراموش میشود، "ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق"[5].
این سوالات فرعون نشأت گرفته از نوع نگاه دنیایی و کثرتی اوست. باید بدانیم خداوند ما را برای ابدیت خلق کرده؛ لذا باید تمام کارها و اعمال برای ابدیت باشد. کسانی که بر اساس تکوین و تطابق شریعت با آن حرکت میکنند، هرگز دچار سرگردانی نمیشوند.
در اینجا لازم است برای فهم بیشتر، برخی واژهها را بررسی کنیم.
اعطی به چه معنی میباشد؟
"اعطی"، دادن شیئی به شیئی است که مقتضی آن دادن را داشته باشد. شیئی که میدهد، شیئیتش مال خودش است، شیئی که میگیرد، مقتضی گرفتن است. میدهد بدون اینکه نظر مالکیت شخصی داشته باشد. هر نفسی در خلقتش و هر رتبهای در خلقتش، هرچه از جهازات درونی و بیرونی نیاز داشت، به او داده شد.
در لفظ "اعطی" این را مییابیم که حقیقت هدایت، مثل حقیقت ایجاد است؛ یعنی از سنخ وجود است، جنس و فصل ندارد.
و اما واژه «الهدایة». دانستیم که خداوند در تکوین ایصال به مطلوب میکند و در تشریع راه را نشان میدهد. چون در تشریع اختیار است. لذا در تشریع نمیتوان ایصال به مطلوب کرد؛ زیرا در این صورت اجبار و فشار خواهد بود. به همین دلیل فقط راه را نشان میدهد.
هر کسی که خلاف هدایت را اختیار کند، بی برو برگردد تکوینش یا قلب انسانیاش به او گوشزد میکند که داری خلاف میروی. یا به آن تذکر اعتنا میکند یا نمیکند. اگر اعتنا کند، با مغفرت و توبه و رحمت، در مسیر هدایت ثانوی تشریعی قرار میگیرد. اگر اعتنا نکند، هدایت تشریعی و تکوینی از او برداشته نمیشود، بلکه وجود ذهنیاش او را به بیراهه میکشاند.
آری شریعت یک راه است و راه دیگری وجود ندارد. راههای دیگر را خودمان به غلط و با عدم شناخت جعل میکنیم.
مثلاً برای رفتن به شهری دیگر، نمیشود سر به هوا رفت. بلکه، یک نقشۀ راهی لازم است که امروز همان جیپیاس است. نمیتوان گفت، خودمان میرویم و بلدیم. چون ممکن است بیراهه برویم. در عالم معنا هم همین است. نمیشود سر را پایین نداخت و گفت: فقه چیست؟ خدا چیست؟ شریعت چیست؟ من خودم عقلم میرسد خدا را چگونه بپرستم و چگونه با کائنات همراه باشم و آدم خوبی باشم.
با افتادن در بیراههها خود را به عُسر میاندازیم با اینکه ارادۀ خدا به یُسر تعلق گرفته است. حتی بر پیشانی جناب شیطان هم به اختیار خودش این مهر زده شد و این همه عسر برای او و پذیرندگان ولایتش حاصل شد. یقیناً آنجا که شیطان تبعیت نکرد، بحث ولایت تکوینی نیست چون در تکوین کسی نمیتواند جلوی خدا بایستد. او اختیار داشت که ایستاد و سجده نکرد. شیطان هم هادی شد! اما فقط کسانی را هدایت میکند که از مسیر تکوین و تشریع توحیدی نروند.
آری دین آسان است. نه به مفهوم بیغیرتی. ساده بودن و ساده گرفتن دین؛ یعنی در تکوین و تشریع حرکت کردن.
به امید اینکه با بودن در این مسیر مستقیم شریعت، به بیراه نرویم و خود و دیگران را به سختی نیندازیم.
[1] - سورۀ شوری، آیۀ 21.
[2] - سورۀ طه، آیۀ 50. گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى، آفرينش [ويژه] او را [آن گونه كه سزاوارش بود] به وى عطا كرده، سپس هدايت نمود.
[3] - سورۀ طه، آیۀ 51.
[4] - سورۀ طه، آیۀ 52.
[5] - سورۀ نحل، آیۀ 96. آنچه [از ثروت و مال] نزد شماست، فانى مىشود و آنچه [از پاداش و ثواب] نزد خداست، باقى مىماند.
نظرات کاربران