فنای در حق
در ادامۀ بحث «قیامت کبری» (جلسۀ 13، 14 محرم 1441) به تبیین موضوع «فنای در حق» میپردازیم.
دانستيم تکوین، فعل الهی و عبارت است از ایصال هر موجودی به کمال و مطلوبِ خويش؛ چراکه اصلاً خلقت هر موجودی این ایصال را ایجاب میکند. سپس اتحاد مابین خلقت و هدایت را در تکوین باز کردیم و گفتيم خداوند به علت غنای وجودی و عشق به ذات، هر لحظه و بهطور مستمر، هر آنچه موجود در مسیر کمال و مطلوب و محبوبش نیاز دارد، تکویناً به او افاضه میکند؛ یعنی تکوین، فعل هادی و فاعل حقیقی است؛ اما تشریع، در عین حال که جعلش فعل هادی است؛ ولی فقط ارائۀ طریق برای طی مسیر تکوین است. چرا؟ چون اين مُهتدی است که انتخاب میکند راه تکوین را برود یا نرود. به بيان ديگر هم جعل تکوين و هم فعلش هر دو مال خداست؛ اما شریعت را با اينکه خداوند جعل میکند؛ ولی فاعلِ فعل شریعت، انسان است.
حال اين انسان، اگر مسير شريعت را که همان راه تکوین است، طی کند، به کمال لايق خود میرسد و اگر طی نکند، باز هم به کمالش خواهد رسيد؛ اما اين کمال متناسب با نوعیت انسانیاش نخواهد بود. به عنوان مثال کافر و مؤمن هر دو پس از مرگ و در حيات ابدی دیدهای تيزبین پيدا خواهند کرد و ادراکشان به فوق ادراک حس و ماده خواهد رسيد؛ اما اين ادراک برای کافر درک عميقتر و کاملتر عذاب را همراه خواهد داشت و برای مؤمن درک عميقتر وصال را.
پس راه یکی است؛ ولی فاعل دو تاست: فاعل حقیقی و فاعل مُهتدی. فاعل حقیقی کسی است که علیالاتصال برای تمام رتبههای موجودات ایصال به مطلوب میکند. اما فاعل مهتدی کسی است که به او ارائۀ طریق شده و او انتخابگر است که کدام مسير را برود.
فنای درحق (مفهوم فنا و بقا)
حال میخواهيم ببينيم که در آيات قرآن، خداوند چگونه بين فعلِ فاعل حقيقی (يعنی خودش) و فعل مهتدی (انسان) تفاوت قائل شده است؟ فنا و بقا فعل در اين دو فاعل چه فرقی با هم میکند؟
فعل ما به عنوان مهتدی، هم میتواند فانی بشود و هم باقی. باقی شدن آن به بقای عندالله است و به ما مربوط نیست. اما چه موقع فعل ما میتواند فانی شود؛ یعنی به نیستی تبدیل بشود و هيچ اثر حقيقی نداشته باشد؟ هنگامی که ما به عنوان مهتدی در مسير تشريع، حرکت و فعل اختیاریمان را منطبق با مسیرِ تکوین انجام ندهيم، ولو اينکه ظاهر کارمان خير و شرعی باشد! توضيح اينکه در تشریع، فاعل خدا نیست. ما خدای نمازگزار و روزهگير نداریم. خداوند نماز و روزه را به عنوان ارائۀ طريق برای رسيدن ما به بقای تکوینیمان، جعل کرده است؛ اما افعالی که در تشریع است، فقط فعل ماست و اگر ما میخواهيم به کمال وجودیمان در جمال حق برسیم، باید با آدرسی که خدا داده، راه برويم.
در آيات سورۀ طه، به خوبی مصداق چگونگی فانی شدن فعل ما بيان شده است. در اين آيات خداوند پس از نَقل ماجرای موسی و فرعون، به جريان ساحران میرسد که چگونه میخواهند به فرمان فرعون، با معجزۀ موسی مقابله کنند.
در اين تقابل، حضرت موسی پیروز میشود؛ زيرا عین مسیر تکوین را میرود، در نتيجه عصايش که جماد بود، سیر تکوینی را طی میکند و به حيوان (مار) تبديل میشود. اين سير دفعی (تبديل جماد به نبات و حيوان) نشان میدهد اگر جماد در دست انسانی باشد که مسیرش صحيح و منطبق با تکوين است، میتواند سير خود را درست طی کند. چراکه تمام هستی منقاد و مطیع انسان هستند و اگر انسان درست و منطبق با تکوين حرکت کند، تمام هستی در وجود او به کمال لایق خویش خواهند رسيد.
پس عصای موسی، بدون علت تبديل به مار نشد! بلکه علت اين حرکت را در ذات خودش يا در تکوینش به صورت حرکت جوهری داشت؛ اما در دستان انسانی قرار گرفت که ولایت تکوینی داشت و در اثر تسلط نفس قوی ولایت ولی، چوب سیر تدریجی و طبیعیاش را به صورت خارقالعاده و دفعی انجام داد.
ما با سير نباتات و جمادات در بحث فناي در حق چه کردهایم؟!
چگونه به اختیار خودمان در طبیعت دست بردهایم و با خراب کردنشان، آنها را از سیر و حرکت طبیعی بازداشتهايم؟ تکتک ما بسته به سیر تکوینی و مظهریتی که در اثر اين حرکت درست در ولایت الهی پيدا کردهايم، میتوانيم انسان شويم و اشياء هستی را منقاد و مطیع کرده، با خود رشد دهيم و به کمال مطلوبشان برسانيم. اما چقدر منطبق با مسیر تکوين حرکت کردهايم؟
ساحران فرعون، سرّ اين حرکت را در موسی متوجه شدند. دانستند که خودشان به وسيلۀ سحر، نمیتوانند تصرف و حرکتی در درون جماد ايجاد کنند، فقط در ذهن مردم تصرف کرده، باعث شدند آنها، چیزی را که ساحران میخواهند ببینند؛ اما موسی در ذهنها تصرف نکرد، بلکه یک حرکت تدریجی را به حرکتی دفعی تبدیل نمود؛ لذا بلافاصله سجده کردند و گفتند: "آمَنَّا بِرَبِ هارُونَ وَ مُوسى"[1]. اين درحالی است که ساحران میتوانستند بگویند موسی التماس دعا! ما را هم دعا کن تا بعداً توبه کنیم! اما گفتند به رب تو ايمان آورديم. حتی نگفتند به موسی ايمان آورديم. ولایت موسی و ربوبیت رب موسی را قبول کردند و فهمیدند که موسی به جایی وصل است.
فرعون که چنين ديد شروع به تهديد ساحران در قطع دست و پا و به صليب کشيدنشان کرد و در آخر گفت: " لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى"[2] و خواهيد دانست مجازات كداميک از ما دردناکتر و پايدارتر است! (اینجا همان قسمتی است که قرآن بقا و فنا را در فعل مهتدی، از فعل هادی جدا میکند.)
ساحران که فطرتشان فنا و بقای حقيقی را يافته بودند، به فرعون گفتند تو در رتبۀ اختیار خودت، میتوانی حکم برانی[3]، میتوانی دست و پای ما را ببری و ما را فانی کنی؛ اما فقط دنیا و جسدمان را از بین بردهای، نه منِ ما را؛ لذا هرگز حاضر نشدند فعل حق را فانی کنند. آنها نه تنها کار موسی را فعل موسی ندیدند، بلکه خود موسی را هم موسی ندیدند! تنها اتصال او را به حق ديدند. همچنين بقای خود را در بدن و فنا را در فنای اعضا ندیدند و ادراک کردند که در تکوین بقا نیست و برای رسیدن به بقای حقيقی، باید تکوین را با تشریع همراه کنند و در مسیر شریعت موسوی حرکت کنند. درست برعکس ما که وقتی پای امتحان میآید، فعل حق را فانی میکنيم و دنبال این هستيم که فعل خودمان را حفظ کنيم، چون خود را با افعالمان میشناسيم! کافی است بفهميم که اگر حق را بگوييم، اطرافيان سرزنشمان میکنند، کار را برایمان سخت میکنند، قطع رابطه يا توهین میکنند و...، تازه دست و پايمان را هم نمیبُرند. انصافاً چه واکنشی نشان میدهيم؟ کدامیک را میخواهيم حفظ کنيم و برای از دستدادن چه چيز میترسيم؟ از دستدادن همسر، اولاد، عشیره، مساکن، شأن، موقعیت، اسم، رسم و جایگاه یا ازدستدادن اعتقاد و فطرتمان؟
ساحران در برابر تهدید فرعون پاسخ دادند:" إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى"[4] ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايد؛ و خدا بهتر و پايدارتر است. زيبایی پاسخ ساحران در اين بود که بقا و فنای حقیقی را تشخيص دادند. فهميدند آنچه در آنها میماند، الوهیت و ربوبیت يا وجه الهی است، نه دست و پا و فعلشان. "وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى". درواقع آنها نگاهشان تغییر کرد نه فعلشان. وجه حق را دیدند. همان وجهی که تکویناً در وجود همۀ هستی و همۀ موجودات هست.
پس در بحث فناي در حق با تأمل در پاسخ ساحران میفهميم که رسيدن به توحید ساده نيست. فکر نکنیم چون متشرع هستیم، اهل نجاتيم! تا شریعت با تکوین همراه نشود، کسی اهل نجات نیست. تا رنگ حرکت ما رنگ ولایی نگیرد، اهل نجات نیستيم، برای همین هم بیولایت (نه بیامامت) علی(عليهالسلام) اعمالمان "هباء منثورا" است. درد ما اين است که وقتی ميان شأن تکوینی ما و شأن فعل اختیاری ما تقابل پيدا میشود، خیلی با تقوا باشيم شک میکنيم که کدام را بدهيم و کدام را نگه داريم. ما به دلیل حجابهای پیشزمینۀ ذهنی خود، نمیتوانیم حق را زود انتخاب کنیم.
خداوند پس از پنجاه و پنج آیه که موضوع موسی و معجزاتش را بیان میکند. در آيۀ 127، جواب فرعون را که ادعا کرده بود عذابی که به ساحران میدهد شديد و باقی است، داده، میفرمايد: " وَ كَذلِكَ نَجْزي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى"[5] ؛ يعنی عذاب شديد و باقی، مال آخرت است نه عذاب دنیا. درواقع عذاب اشد و ابقی در دنيا آنجاست که چشم و گوش حقیقی ما باز نشود و به "هو السمیع و هو البصیر" وصل نشويم و کور از دنيا برويم. نفهميم که تمام قدرت و بود ما از اتصال به آن باقی است.
"فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى"[6]؛ برای ظهور اسما الهی در وجود، برای رسیدن به تطابق تکوین و تشریع، برای مظهر شدن، برای همراهی با ولایت، برای موحد بودن، برای فطری حرکت کردن در دنیا، تنها چیزی که باید محکم در دستمان داشته باشیم؛ صبر است. چراکه آخرالزمان، زمانۀ حاکمیت فرعونیت در جهان است، پس بايد چه در زندگیهای شخصی و چه در زندگیهای اجتماعی و دنیاییمان، صبر داشته باشيم و آلودۀ نگاهها و انديشههای غلط نشويم که اگر فقط به اين اسم متخلق شويم، بقیۀ اسما آرامآرام در وجودمان به بار مینشينند.
چگونه صبر کنيم؟ وقتی حق را تشخیص دادیم، با شک در این میدان نياييم. يقين کنيم و در آن محکم باشيم. به وجودمان رجوع کنيم و از نظر و علمی که خداوند در درون تکتک ما قرار داده، استنباط کنيم؛ در اين صورت است که میتوانيم تسبيح حق را بگوييم.
تسبیح، یعنی منزه کردن وجود از ماهیت، آخرت از دنیا، ابقی از فنا. نه اينکه از غروب تا طلوع خورشید فلان ذکر را بگوييم. تسبیح یعنی به طور مستمر و دائمی ماهیت را کنار بیندازيم. آنچه فکر و ذهنمان میگوید، دور بريزيم و به ندای قلب تزکيه شدهمان گوش دهيم. بگذاريم وجود ظهور کند که با اين کار شاید "لَعَلَّكَ تَرْضى" راضی بشویم. به چه چیز؟ به تکوین، به آخرت، به وجود، به بلاهایی که سر دنیایمان میآید. شاید بفهمیم "لعذاب الآخرة اشد و ابقی". چطور اين کار را بکنيم؟ "وَ لا تَمُدَّنَ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى"[7] چشممان را به ظواهر دنیاداران و خوشیهایشان امتداد ندهيم.
پس راه کار قرآن برای رسيدن به رزق ربوبی که خیر و بقای حقيقی میباشد، عبارت است از:
- صبر؛
- تسبیح؛
- و بستن چشم به متاع دنيا.
برگرفته از سخنان خانم لطفیآذر
[1]. سورۀ طه، آيۀ 70.
[2] . سورۀ طه، آيۀ 71.
[3] . سورۀ طه، آيۀ 72. "قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا" گفتند: سوگند به آن كسى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه براى ما آمده، مقدّم نخواهيم داشت! هر حكمى مىخواهى بكن؛ تو تنها در اين زندگى دنيا مىتوانى حكم كنى.
[4] . سورۀ طه ، آيۀ 73.
[5] . و اين گونه جزا مىدهيم كسى را كه اسراف كند، و به آيات پروردگارش ايمان نياورد! و عذاب آخرت، شديدتر و پايدارتر است
[6] سورۀ طه، آيۀ 130. پس در برابر آنچه مىگويند، صبر كن! و پيش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن؛ تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور؛ و همچنين (برخى) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبيح گوى؛ باشد كه (از الطاف الهى) خشنود شوى!
[7] سورۀ طه، آيۀ 131. و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، كه به گروههايى از آنان دادهايم، ميفكن! اينها شكوفههاى زندگى دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است.
نظرات کاربران