اسم رب‌‌ّ الهی

اسم ربّ الهی

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 73، 12 رمضان 1442) به تبیین موضوع اسم ربّ الهی می‌پردازیم.

در حدیث عقل هشام، دانستیم که خداوند حجت‌های خود را با عقول به سوی انسان‌ها فرستاده است تا توسط عقل، مردم را به ربوبیت حق راهنمایی کنند[1]. در حقیقت سفرۀ اسماء در تجلی ربوبیت حق‌تعالی، با ایشان در ناسوت گسترده شده است. حال در ادامۀ بحث به بررسی اسم رب الهی می‌پردازیم.

خداوند بماهو ذات و حقیقت خودش، اصلاً ظهوری نکرده که شناخته و پرستیده شود. اما در تجلی ذات به ذات، ظهور الوهیت با اسم "الله" شناخته می‌شود که فقط مختص ذات اقدس الهی و پرستیدنی است. الوهیت همان "إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ" است که تمام حقایق موجودات[2] در آینۀ خود حق‌تعالی، معلوم حق هستند و تنها عقول کامل می‌توانند آن را درک کنند. این معلومات برای به عینیت رسیدن به‌لحاظ "الله" و وجود، به اسم ربّ الهی نیاز دارند و این همان "لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ"[3] است؛ یعنی ظهور الله در دو جلوۀ جمال و جلال که همان اسم رب است.

کمال انسان رسیدن به الله است که نه جمال است و نه جلال؛ بلکه جمالش عین جلال است و جلالش عین جمال. این دو در اتحاد با هم نسبت‌ به خلق عین کمال‌اند. رسیدن به این کمال جز با اسم رب، حاصل نمی‌شود که در آن جمال و جلال با تشخّص و عینیت خودشان می‌آیند و هر دو برای رساندن انسان به کمال لازمند. پس رب "ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ"[4] می‌شود.

پس رب، ظهور اسم الله خداوند است به‌لحاظ مخلوق؛ یعنی اگر به فرض، مخلوقی نبود، به ربوبیت هم نیازی نبود[5]. رب، در حقیقت ریسمانی از حق‌تعالی‌ است که بنده را در تجلی ذات، صفات و اسمائش به کمال لایق خود می‌رساند و موجودات با این اسم می‌توانند حصّه و جدول وجودی‌شان را که از خدا گرفته‌اند به اقیانوس بی‌کران حق‌تعالی وصل کنند. این همان تکلیف و وظیفۀ موجودات در ارتباط با خداست.

اگر کسی اسم رب را نچشد، هرگز نمی‌تواند "الله" را بپرستد و پرستشش در الوهیت یا ثنویت و تثلیث می‌شود یا مفهوم و توهم. پس هر موجودی به همان اندازه که حصه و رتبۀ وجودی خودش را پیدا کند "الله" را پیدا کرده است، البته "الله" بماهو رب و نه "الله" بما هو ذات اقدس الهی. برای هر انسانی هم ضروری است به حقایق اسماء در تجلی رب برسد و کتاب وجودش را با اسم ربّش بخواند[6]. "الله" اسماء نیست؛ هرچند "لله الاسماء الحسنی"؛ اما الله اسمی است که در آن مقام، اسماء و صفات عین ذاتند و ذات عین صفات. این اسم رب است که اسمای الهی در جلوۀ جمال و جلال با اوست.

خلقت و هستی، ظهور خدا در تجلّی اسماست. همۀ موجودات از افلاک، عقول و ملائکه گرفته تا جماد، نبات و حیوان به طور تکوینی عبد خدا هستند[7] و با اسم رب حرکت می‌کنند تا بتوانند حصۀ وجودی‌شان را در تعین خارجی بچشند. فرض کنید ‌دانۀ پرتقال در صورتی می‌تواند پرتقال‌بودن خودش را ادراک کند که رتبه‌اش را در اسم رب پیدا کند؛ وگرنه یا دانۀ نباتی می‌ماند یا به رتبۀ جمادی پایین‌تر از خود می‌رسد و نمی‌تواند خدا را در آن رتبه‌ای که خلق ‌شده ادراک کند.

انسان نیز که جامع تمام اسماء و عوالم است، باید همۀ اسماء را ادراک کند تا به کمال خویش برسد. در حقیقت امت آخرزمان برای رسیدن به کمال یعنی رسیدن به الله و ادراک توحید ذاتی باید حقیقت تمام اسما را در جان و سرّ خود پیاده کنند. نه مثل یهودیان فقط در فعل و نه مثل مسیحیان فقط در صفات بمانند؛ زیرا استعداد وجودشان رسیدن به ذات است و بس. هرچند در ذات هم فعل و صفات هر دو هستند؛ «چون‌ که صد آمد، نود هم پیش ماست».

پس آنچه می‌تواند انسان را به خوشبختی در ابدیت و ارتقای وجودی و تکامل روحی برساند، پیاده شدن حقیقت تمام اسماء الهی در سرّ و جان اوست.

به عنوان مثال، در عالم ماده، بدن و جسد ما به آب، ویتامین یا کلسیم نیاز مداوم دارد و با شناخت خواص این مواد و خوردنشان سلامتی اعضایمان تأمین می‌شود. حتی زمانی که فرد در کما باشد با دستگاه‌های مخصوص این مواد غذایی را به بدنش می‌رسانند تا رشد نباتی‌اش متوقف نشود. وقتی این مواد وارد بدن شوند با کمک معده، روده و کلیه تأثیرشان را روی اعضا می‌گذارند و نیازی به دخالت ما ندارند.

 عالم معنا نیز مواد غذایی مخصوص به خود دارد که همان اسمای الهی است. دهان قلب و جان ما نیز گوش ماست که با شنیدن ذکر این اسما و معارف، غذایش را می‌خورد و بدون دخالت ما به تجرد می‌رسد[8]. البته ما نمی‌توانیم تنها به لفظ اسماء و دانستن خواصشان بسنده کنیم و از روز تولد تا دم مرگ، هر زمان که ترس و همّ و غم داشتیم باید مدام اسماء متناسب با حالمان را بخوریم که درواقع همان پیاده کردن اسماء در وجودمان است، تا در حیات معنوی زنده بمانیم. زیرا اسماء همانند مواد غذایی، عینیت خارجی دارند و تأثیرگذارند و باید مدام در جانمان پیاده شوند تا به سلامتی و طهارت خیال، قلب و عوالم برترمان برسیم.

همانگونه که در بیماری جسمی به دکتر مر‌اجعه می‌کنیم و نسخۀ دارویی‌اش را موبه‌مو اجرا می‌کنیم، در سیر تجردی هم باید به طبیب قلب یعنی انسان کامل پناه ببریم و نسخه را از کتب روایی بگیریم[9] تا اسمای الهی در وجودمان تحقق پیدا کنند. زیرا این روایات مطابق فطرت و عین تخلق اسمایی‌اند که در درگیری‌های عالم ناسوت با خواندن، عمل کردن و ریختن آن‌ها در وجودمان، آرام می‌شویم.

به عنوان نمونه در روایتی از امام صادق(علیه‌السلام)[10]، ایشان از کسی که در چهار امر ترس، اندوه، مکر و طلب دنیا به چهار ذکر قرآنی پناه نمی‌برد، تعجب می‌کنند و با بیان نقطه مقابل هر جلال، جمالی را به شیعیانشان نشان می‌دهند. این همان جلوۀ ربوبیت حق‌تعالی در کلام انسان کامل است که برای سیر تجردی و رسیدن به کمال انسانی لازم و واجب‌اند و ما باید با این واقعیات عینی خارجی زندگی کنیم.

اسمای الهی آماده‌تر از آب و غذا برای ما در خارج، عینیت دارند و مطابق احوال ما در عوالم مختلف کار می‌کنند. انسان هر اسمی از اسمای "الله" را دنبال کند، با آن انس پیدا کرده و تاروپود قلبش با او عجین می‌شود. برای مثال اسم "رزاق" در عالم ماده، روزی‌های مادی را می‌دهد و در عوالم بالاتر، علم، معرفت و ولایت را. ما در دنیا با اسم رزاق عجین شده‌ایم، در رتبۀ معنوی‌مان نیز باید با آن انس بگیریم تا در زمان نیاز، متناسب با طلبمان برای ما تجلی پیدا کند[11]؛ و این یعنی همان تجرد و تخلق اسمایی. دیگر چه غمی داریم؟! اصلاً نمی‌توانیم در انفعال، گناه، معصیت و خلاف برویم و در هر میدانی، اسماء برایمان کار می‌کنند؛ «آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم!»

پس در پدیده‌ها و تضادهای ناسوتی، در بازی‌های خیال و حتی در تجلی‌های ولایت، اسمای الهی مرتب کار می‌کنند و عینیت دارند؛ اما رابطه برقرار کردن با آن‌ها برای ما مشکل شده است؛ چون با قرآن، روایات و اهل بیت(علیهم‌السلام) زندگی نمی‌کنیم و اسماء را تنها برای عالم ماده می‌خواهیم.

با اینکه معتقدیم خدا در عالم ماده به ما روزی داده، باز هم خودمان زحمت می‌کشیم. نمی‌گوییم خدا رزاق است و خودش همه چیز می‌دهد! به همین ترتیب برای امور معنوی هم باید زحمت معنوی بکشیم؛ گرچه ارتباط با عالم معنا بسیار آسان‌تر از سختی‌های عالم ماده است. برای یک غذا در عالم ناسوت، زحمت پول درآوردن، تهیه مواد غذایی، تمیز کردن و پختن را به خود می‌دهیم. در حالی‌که برای تخلّق اسمایی کافی است در یک روایت، عاقلانه تدبّر کنیم.

اگر در طول زندگی، روزی چند بار در هر موقعیتی، روایتی متناسب با آن را بررسی کنیم و اسمای الهی را بخوانیم، جان و قلب ما لذت برده و بدون اضطراب تنها وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم و از خدا طلبکار نیستیم. مثلاً در روایت امام صادق(علیه‌السلام) آمده که در همّ و غمّ دنیا بگوییم "أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ" تا خدا توان و صبر به ما ‌دهد. تصور کنید عزیزمان مریضی سختی دارد. با گفتن این جمله می‌فهمیم اگر زنده ماند باید وظیفه‌مان را انجام دهیم و اگر مُرد، خدا صبر و تحمل دوری او را می‌دهد. نه اینکه به این فکر کنیم اگر بمیرد بدبخت می‌شویم و اضطراب داشته باشیم و از خدا طلبکار شویم که باید او را زود شفا بدهد!

یا وقتی به حقیقت، ذکری همچون "الحمدلله" را می‌گوییم دیگر هیچ زیبایی نمی‌تواند ما را اسیر خود کند و حتی به زیبایی واقعی می‌رساند. نه اینکه زیبایی‌ها را نبینیم؛ اسیر نمی‌شویم و گیر نمی‌کنیم. یا وقتی اسم "رحیم، ودود و رئوف " را بخوانیم، رحمت و محبت را از غیر خدا طلب نمی‌کنیم و ذلت‌ نمی‌کشیم. اما اگر این اسماء را فقط در عالم ماده ببینیم در میادین امتحان، گیر کرده و به خاطر کمبود محبت به دیگران آویزان می‌شویم؛ دیگرانی که در اوج تخلق اسمایی هم ناقصند؛ زیرا حقیقتِ اسماء از آنِ حق تعالی است.

باید حریم قلبمان را حفظ کنیم؛ در قبض و ناراحتی، اسمای جمال را بخوانیم، و در بسط و راحتی اسمای جلال را؛ تا طغیان نکنیم و ربوبیت حق در دل ما حاصل شود. ازآنجایی‌که ما در عالم قبض و بسط یعنی فجور و تقوا هستیم رب با دو اسم جمال و جلال در قلب ما تجلی پیدا می‌کند؛ پس هنگام قبض، باید اسمای باسطه را بخوانیم و در بسط، اسمای قابضه را؛ تا در جان ما سلطنت پیدا کنند و در نهایت به "الله" برسیم که حکومتش در جان ما همان صمدیت است.

قلب ما در خواطر، مدام با صورت‌های مادی و خیالی تغذیه می‌شود و حالات مختلف می‌گیرد، گاهی دچار غم و غصه می‌شود و گاهی ترس و اضطراب. اگر در سلامتی و خوشی، بیماری و ناخوشی را یادآور نشویم در عالم وهم شیطانی خودمان را می‌یابیم و عصیان می‌کنیم.

بعضی از انسان‌های سعادتمند خواهش‌های قلبی را ادراک می‌کنند و در هر رتبه‌‌ای، از اسم رب و وجود صمدی، سفرۀ پر از اسمای الهی را می‌گیرند تا سلطنت آن اسماء در قلبشان ظهور پیدا کند و آن‌چنان با آنان انس می‌گیرند که بدون ذکر زبانی، در هر موقعیتی قلبشان تجلی و سلطنت آن اسم را می‌یابد. پس به محض برخورد با هر ترس و غمی که از خصوصیت عالم ماده است و معصومین هم از مواجهه با آن استثنا نبوده‌اند، اسماء در قلبشان تجلی کرده و آرام می‌شوند و ملکه‌وار تنها وظیفه‌شان را انجام می‌دهند.

خداوند مالکیت مطلق دارد و ربوبیت تام نیز از آنِ اوست که خالق نیز هست و بین خالقیت و ربوبیتش تلازم است[12]. پس اسم رب، مطلق به حق‌تعالی برمی‌گردد؛ اما در قرآن به‌طور مقید، ربوبیت شیطان، فرعون[13]، ارباب متفرقون[14] و نفس اماره نیز اثبات شده است؛ زیرا رب به‌لحاظ مخلوق، ظهور پیدا می‌کند[15] و می‌تواند در مخلوقات هم توهمی‌ و شیطانی‌ باشد.

ربوبیت علی‌الاتصال در حال سوق دادن شیء به سمت کمال لایق آن است تا بین مستکمل (طالب کمال) و کمال رابطه برقرار شود و رب کسی است که نحوۀ بودنش، رساندن موجود به سوی مطلوب جانش است. اصلاً کار رب، پروراندن است. چنانکه پروراندن درخت چیزی جز رشد دادن و به بار نشاندن آن نیست، پروراندن انسان نیز یعنی به ثمر رساندن استعدادهای او در هر رتبه‌ای که قلبش طلب کند. پس هر کس در هر رتبه‌ای، کمالی را در طلب قلبی‌اش بخواهد، رب او را در آن مسیر سوق می‌دهد و از حیطۀ تسلط رب در آن مرتبه نمی‌تواند خارج شود و حتی استثنایی برای پیامبران(علی‌نبیناوآله‌وعلیهم‌السلام) هم ندارد. چنانچه حضرت یوسف(علیه‌السلام) در کاخ زلیخا، زندان را دوست‌داشتنی‌تر از هوی و هوس زنان دید و لذا اسم رب او را به زندان انداخت.

از طرفی ما انسان‌ها‌ جامع تمام مراتب جمادی، نباتی، حیوانی، شیطانی، مَلکی یا ربّانی هستیم و استعداد پرورش در تمام این مراتب را مطابق خواست قلبی‌مان داریم تا به تجرد برسیم. پس باید صادقانه مراقب قلب و طلبمان باشیم و سلطنت جمال و جلال را در تجلی ربوبیت مطلق به قلبمان بدهیم؛ که اگر دنیا و مراتب دانی را بخواهیم رب ما را در همان مسیر پرورش می‌دهد. اگر قلبمان رشد نباتی را بخواهد همانند افرادی که محبت و کینه، تولی و تبری ندارند، سیب زمینی بی‌رگ می‌شویم و بی‌تفاوت زندگی می‌کنیم. زمانی‌که در رتبۀ حیوانی بخواهیم انتقام بگیریم، اسم رب الهی اسباب و علل آن را فراهم می‌کند و امکان ندارد به خواست قلبمان نرسیم. یا اگر تمام وجودمان عین رحمت باشد و با اذیت دیگران، فقط هدایت آن‌ها را بخواهیم، محال است با وجود اسم رب الهی کینه‌ای به دل بگیریم.

بی‌دینان هم چون طلب قلبشان رفاه و راحتی دنیاست، در داشتن زندگی دنیا، اختراعات و اکتشافات موفق‌تر از مؤمنین هستند. تاجایی که به فرمایش قرآن، اگر خطر سست شدن ایمان مؤمنین نبود، خدا در و دیوار کافران را هم از طلا می‌کرد[16]! رب همچنین برای گنهکاری که می‌خواهد در مسیر عصیان باشد، شرایط گمراهی‌اش را فراهم می‌کند[17]؛ همانند مهلتی که به شیطان داد؛ گرچه او بر عباد خاص خدا تسلطی ندارد. یا افرادی که می‌خواهند وارد عالم اجنه شوند یا به کراماتی برسند با اسم رب الهی می‌رسند. اما عده‌ای هم هیچ نمی‌خواهند و فقط خدا را می‌خواهند؛ مانند کربلاییان.

پس در سعادت و شقاوت با خواست قلبی ما، ربّ جمال و جلال کار می‌کند و ما باید نسبت به مراتب ربوبیت که جمالی یا جلالی است خوف و رجا داشته باشیم. چنانکه به فرمایش امام باقر(علیه‌السلام) اگر قلب مؤمن را باز کنند جز دو نور مساوی خوف و رجا چیز دیگری در آن دیده نمی‌شود[18].

جناب ملاصدرا در کتاب اسفار به نکته‌ای اشاره می‌فرماید به این مضمون: حقیقت وجود در لا بشرطی، یعنی در ذاتی که صفات عین ذات و ذات عین صفات است، احدیت نامیده می‌شود که همان عقل، وجود منبسط یا حقیقة الحقایق است که نه اسمی دارد و نه رسمی. اما ذات خدا به اعتبار همۀ هستی و مراتب مخلوقات، یعنی آنجا که اسماء و صفات الهی ظهور پیدا کردند، واحدیت و مقام علوی نامیده می‌شود.

به بیان دیگر در مقام احدیت، همۀ هستی یک حقیقت‌اند و وجود هیچ اسمی و رسمی ندارد. اما در واحدیت، تمام صفات و اسماء یعنی تمام مخلوقات با حصۀ وجودی‌شان طلب می‌کنند که چه می‌خواهند بشوند. یعنی اسماء[19] تقاضای زمین شدن یا خورشید شدن یا ماه شدن یا انسان شدن و... را دارند؛ اما هنوز تعینی به عنوان زمین و ماه و... ندارند. زمانی که از واحدیت ظهور پیدا ‌کنند، عینیت خارجی‌شان تحقق پیدا می‌کند. اینجاست که نیاز به ربوبیت دارند تا متناسب با استعداد و رتبۀ وجودی‌شان تربیت شوند و آنچه دارند به ظهور برسانند.

پس الوهیت و خالقیت مساوی با ربوبیت است؛ یعنی ربوبیت از الوهیت نازل می‌شود و به‌اقتضای آن ظهور پیدا می‌کند که همان "رب العالمین" یعنی رب کثرات و مراتب است. "الحمد لله رب العالمین" نیز یعنی بدانیم ظهور ربوبیت "الله" در جلال و جمالش عین زیبایی است و او آنچه را که هر موجودی خواسته، به او احسان کرده است؛ یعنی خدایا شکر که ما را خلق کردی، رهایمان نکردی و همان را که می‌خواستیم به ما دادی و راهش را نیز برایمان باز می‌کنی. حمد یعنی هر زیبایی و عظمتی، هر جا باشد متعلق به ربوبیت "الله" است؛ زیرا الوهیت از عشق و ربوبیت هم ظهور همان عشق است؛ پس باید عاشق ربی شویم که جلالش هم عین جمالش است و یقین کنیم که با جلال و جمال به کمال می‌رسیم. اینگونه جلالش هم برای ما جمال است و فشارهای مسیر را با رضایت به جان می‌خریم.

عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد/ ای عجب من عاشق این هر دو ضد‌

اما اگر حمد او را نفهمیم و عاشق نشویم، وقتی رب، طلب وجودمان را با جلال‌ها و جمال‌ها می‌دهد طلبکار شده، یقۀ خدا را می‌گیریم که آن را عوض کن! خدا هم عوض نمی‌کند؛ زیرا خواست وجودمان بوده و ما متوهمانه اعتراض می‌کنیم و در عذاب می‌مانیم. نه خورشیدی که از رب، طلب حرارت و نور داشته، حق دارد از داغی شکایت کند؛ چون خودش این را خواسته است و نه انسان حق دارد بگوید چرا من حیوان، نبات و... نشدم؛ زیرا خودش جامعیت را خواسته است[20]؛ هرچند می‌تواند در هر مرتبه‌ای توقف کند و خصوصیات همان عالم را داشته باشد.

خواندن اسم رب یعنی همین؛ یعنی خواستیم انسان بشویم و با جمال و جلال پرورش پیدا کنیم. پس باید رب را بشناسیم[21]و به آنچه که هستیم و خودمان خواستیم راضی باشیم که این همان تسلیم و رضاست. وگرنه مدام شکایت می‌کنیم، بر خلاف فطرت و خلقتمان زندگی می‌کنیم و چون معرفت به طلب وجودمان نداریم، در مسیر خواست و طلب دیگری می‌رویم و عذاب می‌کشیم. ما در عالم ماده تنها سناریویی را که خودمان انتخاب کرده‌ایم اجرا می‌کنیم. پس باید راضی باشیم و حق نداریم وسط فیلم به کارگردان اعتراض کنیم که خسته شدیم و بازی نمی‌کنیم؛ زیرا شرط آمدن روی صحنه این بود که نقشمان را قبول کنیم.

چون و چرا کردن به قوانین و سنن هستی، الحاد در اسمای الهی است. در حالی‌که خداوند با اسم ربش هر آنچه را که ما خواستیم به ما داده و در مسیر آن ما را هدایت می‌کند. پس اگر ثروتمند نیستیم شاید با ثروت، قسی‌القلب می‌شدیم و این را از خدا در وجودمان نخواسته‌ایم؛ اما چون معرفت به نفسمان نداریم می‌گوییم چرا خدا به دیگری داده و به ما نداده! شاید اگر به ما ثروت می‌داد به آنچه که خواسته بودیم نمی‌رسیدیم. پس خودمان را توهمی عذاب ندهیم و به آنچه به ما داده راضی باشیم.

به فرمایش ملاهادی سبزواری در شرح اسماءالحسنی، حق‌تعالی به اعتبار تربیت اشیاء در سیر صعود، رب است و در سیر نزول، بارئ است.[22]یعنی مبدأ همۀ موجودات، تجلی اسم "الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ" است و منتهای آن‌ها اسم رب است؛ "وَ أَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الْمُنْتَهَىٰ"[23]. هرچه در قوس نزول پدید آید دم‌به‌دم ظاهر می‌شود؛ لذا نزول، دولتِ اسم ظاهر است. اما در قوس صعود و تکامل وجودی موجودات، اسم رب ظهور دارد که تجلی صمدیت حق‌تعالی است‌ و  لذا صعود، دولتِ اسم باطن است.

هیچ موجودی در هویت از خداوند جدا نیست و همه در سیر صعود به‌قدر جدول وجودی‌شان اسم رب را می‌خوانند. در قوس نزول همۀ موجودات از احدیت و واحدیت یعنی حقیقت نوری انسان کامل آمده‌اند و در سیر صعود نیز همچون انسان با عبور از مراحل نازله می‌کوشند تا به دریای انسان کامل وصل ‌شوند. انسان کامل همان حقیقت جامع قرآن، فرقان و همه چیز است.

در حقیقت همۀ موجودات در سیر تکاملی‌ خود اسوه و امام دارند که انسان و انسانیت است و اسوۀ انسان نیز، انسان کامل است. حتی انبیاء گذشته با امتشان هم در ربوبیت با رب خاتم حرکت می‌کنند و برای رسیدن به کمال باید جدول وجودشان را به اقیانوس انسان کامل وصل کنند. ما امت خاتم نیز همچون رود باید به دریای بی‌کران هستی وصل شویم تا از کانال وجودی انسان کامل، فیض نزول را در خلقت و فیض ربوبیت را در صعود دریافت کنیم.

انسان کامل در جلوۀ اسم رب، ما را در هر عالمی که طلبمان باشد می‌پروراند و قسیم جنت و نار است. اگر در رتبۀ جمادی، نباتی یا حیوانی، حتی ملکی و جنّی به او وصل شویم در همان مرتبه پرورش می‌یابیم و به کمال می‌رسیم. البته خصوصیات آن عالم را می‌گیریم؛ نه اینکه نبات یا حیوان یا ملک و اجنه بشویم. اما اگر خواست خدا و مودت اهل بیت(علیهم‌السلام) را بخواهیم ابتلا می‌شویم؛ چرا که بی‌جلال نمی‌توان به جمال الهی رسید.

 


[1]- اصول کافی، ج‏1، ص 13: "يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَكْمَلَ لِلنَّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقُول وَ نَصَرَ النَّبِيِّينَ بِالْبَيَانِ وَ دَلَّهُمْ عَلَى رُبُوبِيَّتِهِ بِالْأَدِلَّة‏".

[2]- موجودات شامل مفارقات، مبدئات، منشئات و مکونات.

[3]- سورۀ بقره، آیۀ 163: "وَ إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ"؛ خداى شما خدايى است يكتا. خدايى جز او نيست، بخشاينده و مهربان.

[4]- سورۀ الرحمن، آیۀ 27: "وَ يَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ"؛ و ذات پروردگارِ صاحب جلالت و اكرامِ توست كه باقى می‌ماند.

[5]- اگر مربوب و مخلوقی نبود، لزومی نداشت الوهیت ظهور پیدا کند. اما هرگز "الله" بدون ظهور نداریم و نمی‌شناسیم. این ربوبیت به‌لحاظ ذاتی که عین صفاتش است، عین الوهیت است.

[6]-سورۀ علق، آیۀ1: "اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ".

[7]- سورۀ مریم، آیۀ 93: "إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَٰنِ عَبْدًا"؛ هيچ چيز در آسمان‌ها و زمين نيست مگر آنكه به بندگى سوى خداى رحمان بيايد.

[8]- تجرد، حرکت در باطن و قلب است. چنانکه در عالم ماده، نطفه از درون، حرکت می‌کند و از نطفگی خارج شده، علقه، مضغه و جنین می‌شود، در عالم قلب هم باید از عقل هیولانی و بالملکه حرکت ‌کنیم تا به عقل فعال (تشخیص سود و زیان شخصی) برسیم و درنهایت به عقل مستفاد وصل شویم؛ یعنی در هیچ رتبه‌ای نمانیم و دم‌به‌دم اسمای ‌الهی در وجودمان به تحقق برسد.

[9]- تطهیر قلب و خیال و تخلق به اسمای الهی با خواندن روایات، شنیدن معارف و تجربۀ بزرگان امکان‌پذیر است. کتاب‌های خصال، صواب‌الاعمال و عقاب‌الاعمال، امالی شیخ مفید و شیخ صدوق پر از روایات جلال و جمال هستند.

[10]- الخصال، ج‏1، ص 218 : "عَنِ الصَّادِقِ(علیه‌السلام) قَالَ‏: عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ : عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى لا إِلهَ‏ إِلَّا أَنْتَ‏ سُبْحانَکَ‏ إِنِّی‏ کُنْتُ‏ مِنَ‏ الظَّالِمِینَ‏ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ‏ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُکِرَ بِهِ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ تَعَالَى ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ‏  وَ عَسَى مُوجِبَةٌ"؛ امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی‌برد! در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» (آل عمران، آیۀ 173) پناه نمی‌برد. در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیاطین در آن‌ها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند، همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند و هیچ‌گونه بدی به آنان نرسید. در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِین» (سورۀ انبیاء، آیۀ 87) پناه نمی‌برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و همین گونه مؤمنین را نجات می‌بخشیم.» (سورۀ انبیاء، آیۀ 88). در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سورۀ غافر، آیۀ 44) پناه نمی‌برد. زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند موسی را در اثر ذکر یاد شده از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سورۀ غافر، آیۀ 45). در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیبایی‌های دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لا قوة الا بالله» پناه نمی‌‌برد. زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است: «مردی که فاقد نعمت‌های دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمت‌ها برخوردار بود» فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می‌دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.

[11] - ما حتی از اسمای نازله هم لذت می‌بریم؛ مثل سیراب شدن از آب یا تماشای طبیعت. این زیبایی‌ها شَبَهی از اسماء در عوالم دیگر هستند و در آنجا نسبت به این دنیا خیلی لطیف‌ترند و البته التذاذشان نیز به مراتب بیشتر است.

[12]-سورۀ طه، آیۀ50: "رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ"؛ پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدايت فرموده است.

[13]- سورۀ نازعات، آیۀ 24: "فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلي"؛ آن‌گاه گفت: من پروردگار بزرگ شما هستم.

[14]- سورۀ یوسف، آیۀ 39 : "يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ"؛ اى دو زندانى، آيا خدايان متعدد بهتر است يا اللّه آن خداوند يكتاى غالب بر همگان؟

[15]- سورۀ علق، آیۀ 1 : "اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ"؛ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.

[16]- سورۀ زخرف، آیۀ33: "وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ".

[17]- سورۀ رعد، آیۀ 27 : "قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ"؛ بگو: خدا هر كه را بخواهد گمراه مى‌كند و هر كه را به درگاه او روى كند، هدايت مى‌كند.

[18]- الکافی،ج2، ص67: "إنّهُ لَيس مِن عَبدٍ مؤمنٍ إلاّ و في قَلْبهِ نُورانِ : نورُ خِيفَةٍ و نورُ رَجاءٍ ، لَو وُزِنَ هذا لَم يَزِدْ على هذا ، و لَو وُزِنَ هذا لَم يَزِدْ على هذا".

[19]- اسما، لفظ نیستند؛ بلکه حقایق عینی هستند که تأثیر خارجی دارند.

[20]- حرکت افلاک، مستدیر و دایره‌وار و حرکت غیرافلاک مثل عناصر و ترکیبات، مستقیم است. اما انسان حرکت مستدیر و مستقیم را با هم دارد.

[21]- "من عرف نفسه فقد عرف ربه"؛ یعنی باید حصۀ‌ وجودی‌مان را در نفس بشناسیم که کمال و ابدیتش کدام مرتبه است تا بتوانیم اسم رب را بشناسیم و بخوانیم. در هر مرتبه‌ای هم رب را بخوانیم در همان رتبه پرورش می‌یابیم. پس خدا را در اسم رب و نه "الله"، آن هم فقط در حصۀ وجودی خودمان می‌شناسیم. زیرا الله بماهو الله، قابل شناختن نیست.

[22]- شرح الاسماء الحسنی، ص 110.

[23]- سورۀ نجم، آیۀ 42.

 



نظرات کاربران

//