جلال و جمال در ربوبیت
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 81، 20 رمضان 1442) به تبیین موضوع جلال و جمال در ربوبیت میپردازیم.
سیستم عصبی خودمختار، عین آگاهی
در ادامۀ بحث مجمل از ساختار و کارکرد قلب مادی، به بررسی ارتباط قلب مادی با مغز میپردازیم.
سیستم عصبی به دو قسمت تقسیم میشود:
- سیستم عصبی مرکزی که از مغز و نخاع تشکیل شده است که به ترتیب در جمجمه و نخاع قرار دارند.
- سیستم عصبی محیطی که مانند نوعی سیم کشی است که تمام قسمتهای بدن را با سیستم عصبی مرکزی، یعنی نخاع و مغز متصل میکند، اطلاعات را از هر دو جهت دریافت و ارسال میکند. به طور کلی دستگاه عصبی محیطی را میتوان مسیر ارتباطی بین سیستم عصبی مرکزی، محیط داخلی و خارجی بدن تلقی کرد.
سیستم عصبی محیطی به دو قسمت تقسیم میشود:
- سیستم عصبی خودمختار که عملکردهای غیر ارادی را کنترل میکند.
- سیستم عصبی سوماتیک، که عملکردهای ارادی بدن را کنترل میکند که ما از آن آگاه هستیم.
کلمه سوما کلمه یونانی است که در معنی "بدن" استفاده میشود. بنابراین سیستم عصبی سوماتیک بخشی از سیستم عصبی محیطی است که وظیفۀ کنترل حرکات بدن را از طریق عضلات اسکلتی بر عهده دارد. سیستم عصبی سوماتیک از دو نوع نورون تشکیل شده است؛ اعصاب آوران یا حسی که اطلاعات را به مغز و نخاع میفرستند و اعصاب وابران یا حرکتی که اطلاعات را از مغز به فیبرهای عضلانی در سراسر بدن میفرستند.
به طور کلی سیستم اعصاب سوماتیک یا پیکری شامل سه بخش اصلی است:
- اعصاب جمجمهای یا مغزی، شامل ۱۲ جفت عصب است که از مغز خارج میشوند، این اعصاب شامل سه نوع عصب حسی، عصب حرکتی و عصب مختلط هستند.
- اعصاب نخاعی شامل ۳۱ جفت عصب است که از نخاع خارج شده و به بخشهای مختلف بدن میرود. این عصبها همگی از نوع مختلط میباشند.
- اعصاب محیطی، مانند سیم در تمام بدن پخش بوده و در همه جای آن قرار دارند. این رشتهها اطلاعات را از محیط پیرامون بدن و داخل آن جمع آوری کرده و به مراکز پردازشی ارسال میکنند. همچنین پاسخهای مخابره شده را نیز دریافت، و دستور صادره را عملی میکنند.
اعصاب دوازده گانهی مغزی عبارتاند از:
۱- عصب بویایی که عملکرد آن حس بویایی است. 2- عصب بینایی که عملکرد آن حس بینایی است. ۳- عصب محرک چشم که عملکردش انقباض مردمک چشم، باز کردن چشم و حرکات خارج چشمی است. ۴- عصب قرقرهای با عملکرد چرخش رو به پایین و داخل چشم. ۵- عصب سه قلو (تری ژمینال) که عملکرد آن بستن فک و حرکات جانبی فک و حس صورت است. ۶- عصب اشتیاقی با عملکرد حرکت چشم به داخل. ۷- عصب صورتی که عملکرد آن حرکات صورت نظیر حالت چهره و بستن چشم و دهان است. ۸- عصب تعادل شنوایی با عملکرد شنوایی و تعادل. ۹- عصب زبانی حلقی با عملکرد حرکت حلق و حس قسمتهایی از پردۀ صماخ و مجرای گوش و حس قسمتهایی از زبان و حلق.۱۰- عصب منزوی که عملکردش حرکت کام، حلق و حنجره و حس حلق و حنجره است. ۱۱- عصب فرعی با عملکرد حرکت عضلۀ جناغی، ترقوهای، پستانی. ۱۲- عصب زیر زبانی با عملکرد حرکت زبان.
همانطور که گفته شد سیستم عصبی محیطی شامل سیستم عصبی خودمختار و سیستم عصبی سوماتیک است. آنچه گفته شد دربارۀ سیستم عصبی سوماتیک است، اما سیستم عصبی خودمختار بخشی از دستگاه عصبی محیطی است که مسئول تنظیم عملکردهای غیرارادی بدن از جمله؛ جریان خون، ضربان قلب، گوارش و تنفس است. بهعبارت دیگر دستگاه عصبی خودمختار یا اتونوم، عملکردهایی از بدن را که معمولاً تحت کنترل ارادی نیستند کنترل میکند. این دستگاه اجازه میدهد که این عملکردها بدون نیاز به تفکر انجام بگیرد.
از آن حیث که این عملکردها بدون تفکر انجام میشود و ظاهراً تحت کنترل ارادی انسان نیستند به این سیستم خودمختار گفته میشود، وگرنه نفس، مغز و قلب عین آگاهی هستند و این آگاهی به تمام مراتب قوا و اعضای انسان رسانده میشود؛ اگرچه این آگاهی ظاهراً در اختیار انسان نیست.
جداییناپذیری جمال و جلال
قلب مرکز دگرگونیها و اصطلاحاً جمالها و جلالهاست. امام صادق(علیهالسلام) وظیفۀ انسان را در برخورد با جلوات جمال و جلال الهی، یاد خدا بیان کرده و آن را به عنوان یکی از سختترین چیزهایی که خدا بر انسان واجب کرده معرفی میفرماید: "أَ لَا أُخْبِرُكَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ثَلَاثٌ قُلْتُ بَلَى قَالَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ وَ مُوَاسَاتُكَ أَخَاكَ وَ ذِكْرُ اللَّهِ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ أَمَا إِنِّي لَا أَقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ إِنْ كَانَ هَذَا مِنْ ذَاكَ وَ لَكِنْ ذِكْرُ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ إِذَا هَجَمْتَ عَلَى طَاعَةٍ أَوْ عَلَى مَعْصِيَةٍ."[1] سختی که ذکر خدا در هجوم طاعت و معصیت برای انسان دارد در چیست؟ ذکر خدا در هنگام هجوم معصیت را میتوان فهمید که همان توبه و پشیمانی انسان است؛ اما در هجوم طاعت یاد خدا چیست که سختترین کار است، درحالیکه به نظر میرسد خود طاعت با یاد خدا همراه است؟!
خدا در ربوبیتش، جامع صفات جلال و جمال است: "یا ذا الجلال و الإکرام" و از سویی صفات خدا عین ذات او و عین یکدیگر هستند، پس اینطور نیست که دست خدا در جمال از جلال بسته باشد؛ بلکه "يَداهُ مَبْسُوطَتانِ"[2] است و اگر سنت او ایجاب کند، در عین جمال، جلال او ظهور میکند. بنابراین بنده باید در عین طاعت، به خود نظر نکند؛ یعنی طاعت را از خود نبیند، وگرنه همین خود دیدن، جلال است که در متن جمال، ظهور میکند. همین است رمز اینکه حضرات در دعاهای خود از طاعاتشان به خدا پناه بردهاند! تکلیف بنده در مقابل طاعت خدا این است، حالا چه رسد به اینکه جمال خدا در چهرۀ دنیایی خودش را نشان بدهد، که اصلاً جای دلخوش کردن به آن وجود ندارد، چراکه قانون دنیا کون و فساد است و دلخوشیهایش ماندنی نیستند، پس ماندن در این دلخوشیها برای انسان فلاکت است.
نمونههایی از جلال خدا که در عین جمالش ظهور کرده را میتوان در آیات قرآن دید. شاهد اول، آیاتی هستند که نشان میدهد آنقدر از جمال الهی بر سر فرعون ریخت که فرعون گفت: «من پروردگار برتر شما هستم!»: "فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى"[3].
شاهد دیگر در سخن حضرت نوح است که از خدا میخواهد چهرۀ جلالی خود را در مقابل کافران رو نماید: "وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّاراً. إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً. رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمينَ إِلاَّ تَباراً"[4] نوح گفت: «پروردگارا! هيچ يک از كافران را بر روى زمين باقى مگذار! چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مىكنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمىآورند! پروردگارا! مرا، و پدر و مادرم و تمام كسانى را كه با ايمان وارد خانه من شدند، و جميع مردان و زنان باايمان را بيامرز؛ و ظالمان را جز هلاكت ميفزا!»
تاریخ نشان میدهد آنجا که صفات جلال و جمال را عین هم ندیدند، نتوانستند تا آخر با حضرات معصومین(علیهمالسلام) بمانند. طلحه و زبیر جمال حضرت علی(علیهالسلام) را دیدند، ولی جلال او را نتوانستند تحمل کنند. حضرت علی(علیهالسلام) موحد است و یک موحد همانطور که جاذبه دارد، دافعه هم دارد.
کودکی که از اول فقط با چهرۀ جمالی اطرافیان مواجه باشد وقتی وارد مدرسه میشود نمیتواند یک جلال از معلم یا دیگران را تحمل کند. همینطور است حال انسانی که در ابتدای حرکت کمالی خود، به خاطر انجام طاعت الهی، چه در انجام عبادات، چه در کسب معرفت و...، به آرامش درونی رسیده و میپندارد این آرامش و اصطلاحاً جمال الهی همیشگی است. وقتی خدا به اقتضای ربوبیتش این جمال را از او میگیرد؛ مثلاً کسی که نماز شبش ترک نمیشود، یک شب، نماز شبش قضا میشود، در درون احساس خلأ میکند و دیگر از آن آرامش خبری نیست!
این حالتها نشان میدهد که در هجوم طاعت، خدا فراموش شده است. به عبارت دیگر آن معبودی که پرستش میشود، خدای حقیقی نیست؛ بلکه بُتی است که از خدا ساخته شده و همان خدای مهربانی است که فقط چهرۀ جمالی دارد، نه جلالی! کسی که در مسیر طاعت خدا به جایی رسیده که مثلاً مستجابالدعوة شده اگر ذکر خدا را نداشته باشد، دیگر انتظار جلال خدا در جلوۀ بیماری، پیری، بیآبرویی و...، را ندارد. درحالیکه بنده، همواره "هارِبٌ مِنْکِ إلِیْکَ"[5] است.
در زندگی دنیا، جمال و جلال در کون و فساد دنیا خودش را نشان میدهد و غفلت از این امر، انسان را دچار مشکل میکند. ضعیف شدن چشم به مرور زمان برای انسان پیش میآید، همینطور ضعف قوای دیگر انسان و پیری، امر بدیهی است که لازمۀ زندگی دنیاست و ناشی از خاصیت آن؛ یعنی کون و فساد است، بنابراین در مواجهه با آن نباید حال انسان خراب شود!
اعصاب خودمختار در ظهور جمال و جلال
از جمله مهمترین ویژگیهای سیستم اعصاب خودمختار، سرعت و شدت عملکرد آن است. برای مثال دستگاه عصبی خودمختار میتواند در مدت سه تا پنج ثانیه، سرعت ضربان قلب را به دو برابر حالت عادی برساند. این ویژگی اعصاب خودمختار همان است که در ربوبیت پروردگار میبینیم که برای تربیت انسان از او اجازه نمیگیرد و ظهور اسماء جلال و جمال از قبل پیشبینی نشده است. بنابراین هیچگاه نمیتوان از مکر الهی خود را ایمن دانست، در عین اینکه از رحمت او نیز نباید ناامید شد! و حقیقت توحید این است. اینکه گفته میشود "الله" جامع اسماء الهی است؛ یعنی همۀ اسماء عین یکدیگرند، یعنی «شدیدالانتقام» عین «رحیم» است؛ نه اینکه مجموع «شدیدالانتقام» و «رحیم» است.
به طور کلی سیستم اعصاب خودمختار اطلاعات حسی را از اندامهای داخلی بدن، وارد نخاع و یا بخشهایی از مغز همچون هیپوتالاموس[6] کرده و سپس پاسخهای انعکاسی غیرارادی را به صورت مستقیم و هدایت شده به اندامهای داخل بدن منتقل میکند. دستورات صادر شده توسط مغز و نخاع به وسیلۀ دو سیستم عصبی سمپاتیک و سیستم عصبی پاراسمپاتیک به اندامهای درونی بدن منتقل میشود.
دیوارهٔ قلب شامل سه لایه میباشد:
1- لایهٔ خارجی (پريکارد): این لایه به صورت ورقه نازکی سطح خارجی قلب را میپوشاند. پريكارد کیسه دو جدارهای است که از دو لایه داخلی وخارجی تشکیل شده است. حفرۀ پريكارد حاوی مایع شفافی است كه باعث تسهیل حرکات قلب میشود.
2- لایهٔ میانی ضخیم قلب (میوکارد): بخش قابل انقباض قلب میباشد و تقریباً تمام حجم قلب را تشکیل میدهد.
3- لایهٔ نازک داخلی (اندوکارد): لایۀ نازکی از سلولها که سطح داخلی حفرههای قلب (دهلیز و بطن) را مفروش میكند.
بهطور طبیعی بافت قلب که به آن میوکارد هم میگویند بهطور وسیع توسط سیستم عصبی خودمختار بدن عصبدهی شده. پس قلب به تنهایی قادر به پمپاژ نیست و قادر نیست خون را به جریان بیندازد و عملکردش وابسته بهقوۀ دماغیه یا مغز انسان است.
ضربان قلب یک عمل تکراری قلب است که از دو قسمت تشکیل میشود؛ پر شدن و خالی شدن قلب. پس ضربان قلب یک سیکل ورود خون به قلب و نشر آن میباشد. با نشر خون در بدن است که دیدن در چشم، شنیدن در گوش و...، تعین پیدا میکند. بنابراین قلب، تعین دهندۀ اسم بصیر، سمیع و... است.
صداهای قلبی به دو گروه اصلی تقسیم میشوند. صدای اول قلب ناشی از بسته شدن دریچههای دهلیزی-بطنی (دولختی و سه لختی) است و صدای دوم قلب ناشی از بسته شدن دریچههای آئورت و شریان ریوی است.
هدف از بررسی ساختار و کارکرد قلب مادی، براساس «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی»، شناخت رابطۀ قلب معنوی با عقل و پیدا کردن کیفیت ظهور آن عقلِ واحد در ربوبیت نفس است.
عقل یا صورت در ماده جاری میشود و بهدلیل اینکه ماده در انزل مرتبه است، این جریان به وساطت نفس محقق میشود. پس حدوث نفس، شروع تعین عقل است. حدوث نفس، جسمانی است؛ یعنی حیات و هویت موجودات زنده، همان DNA که از سنخ آگاهی و اطلاعات است، در عالم ماده، در سلولهای مادی تعین پیدا میکند. به عبارت دیگر در حرکت جوهری، نفس از DNA حادث شده تا تکمیل قوای حیوانی حرکت میکند.
قلب همواره با تحریکات اعصاب اتونوم بدن کار میکند. بافت قلب در دوران جنینی از سلولهایی تشکیل شده که قابلیت تحریکپذیری دارند و در سیر تکاملی این سلولها از هم متمایز میشوند. تنها بافت گرهای دارای این قابلیت است. بافت گرهای که سلولهای درون ماهیچهای قلب هستند، عامل انقباضات آن هستند، اگرچه از جنس ماهیچه قلب هستند اما دارای عملکردی از سنخ آگاهی هستند، یعنی اگرچه تعین پیدا کردند ولی همین تعینها هم از سنخ آگاهی هستند. بافت گرهای قلب میتواند تحریکات را بپذیرد و به سایر نقاط در تعیّن و تشخص آن منتقل کند. به این نحو که ابتدا لایه اول توسط سمپاتیک و پاراسمپاتیک تحریک میشود. با ترشح نوروهورمونها و ناقلهای عصبی نورونها را به جریان میاندازند و تحریکش میکنند. در این مرحله دهلیزها که در استراحت بودند پُر خون میشوند، منقبض میشوند. خون را به بطون میفرستند. سپس پیام تحریک را توسط الیاف گرهای به گروه دوم میرسانند و کاملاً که پُر شدند خون را به تمام بدن میرسانند.
تمام این مراحل بدون ارتباط تنگاتنگ بلاانقطاع با مغز برای قلبِ مادی و با عقل برای قلب معنوی نیست. پس آنچه از قلب جاری میشود همان است که از عقل جاری میشود. در رتبۀ فوقانی قلب مادی، قلب باطنی قرار دارد که آن قلب انسان کامل است. باید توجه داشته باشیم که حفظ هر دو رتبۀ قلب بر عهدۀ انسان است و غفلت از هریک، پذیرفته نیست. حضرت علی(علیهالسلام) خود را اینگونه معرفی مینماید: "أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِي"[7]. اینکه حضرت خود را قلب خداوند معرفی میفرماید؛ یعنی من هستم که تمام اسمای الهی را در تمام مراتب وجودم به تعین کشاندم، پس ای انسان، علم را فقط از من بخواه که میتوانم به تو بدهم![8]
برای قلب اصطلاحات و تعبیرات مختلفی استفاده شده است؛ معدن نور، ایمان نور، لفّ خلقت که به نشر میکشاند، سلطان نفس، لطیفۀ نورانی، لطیفۀ روحانی، نیروی مُدرک عقل، نیروی مُدرک عرفان و...، و شأن قلب تذکر، تفحص، تفکر، تمییز و رؤیت است و در رؤیتش هم دائم در حال شهود است. مشکل ما این نیست که قلب ما شهود ندارد؛ بلکه شهود دارد، ما درکش نمیکنیم. قلب ما شهود دارد که آیه شریفۀ میفرماید: "لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ"[9]؛ (به او خطاب میشود:) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملاً تیزبین است!
پس قلب مادی تمام ادراکات مغز را نشر میدهد، یا بهتر بگوییم تعین و تشخص میدهد. قلب معنوی هم به همین ترتیب؛ تمام اسمای الهی را به شهود مینشیند و چه امروز درکش بکنی، چه درکش نکنی. فردا این شهود را درک خواهی کرد.
در کتاب التحقیق، قلب اینگونه تبیین شده است: «و القَلْبُ الروحانىّ الباطنىّ: هو الروح المجرّد المتعلّق بالقلب البدنىّ، و به يتحقّق الحركة و العمل و الحياة في القلب و البدن. و هذا الروح هو النفس الناطقة المدركة المريدة، و هو حقيقة الإنسان، و هو في وحدته كلّ القوى، و جميع القوى و الصفات انّما تنشأ و تتجلّى من الروح، كما أنّ جميع الأعضاء إنّما يتقوّم حياتها بالقلب.»[10] قلب معنوی و روحانی، حقیقت حیات انسان و تعین تمام اسما است که با تعین اسما حیات را به جریان میاندازد.
[1]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص145 : "الْحَسَنِ الْبَزَّازِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ لَا أُخْبِرُكَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ثَلَاثٌ قُلْتُ بَلَى قَالَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ وَ مُوَاسَاتُكَ أَخَاكَ وَ ذِكْرُ اللَّهِ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ أَمَا إِنِّي لَا أَقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ إِنْ كَانَ هَذَا مِنْ ذَاكَ وَ لَكِنْ ذِكْرُ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ إِذَا هَجَمْتَ عَلَى طَاعَةٍ أَوْ عَلَى مَعْصِيَةٍ."؛ حسن بزاز گويد: امام صادق(علیهالسلام) به من فرمود: آيا به تو خبر ندهم از سختترين چيزى كه خدا بر خلقش فرض كرده است؟ (تا سه بار)، گفتم: چرا، فرمود: حق دادن به مردم از خودت و همدردى با برادرت و ذكر خدا در هرجا، اما به راستى من نمىگويم كه "سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا إله الا اللَّه و اللَّه اكبر" است و اگر چه آن هم ذكر خدا است ولى مقصود آن ذكر خدا است عز و جل در هر محلى هرگاه برسى به طاعتى يا معصيتى.
[2]- سورۀ مائده، آیۀ 64 : "وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ"؛ و يهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهايشان بسته باد! و به خاطر اين سخن، از رحمت (الهى) دور شوند! بلكه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است؛ هر گونه بخواهد، مىبخشد! ولى اين آيات، كه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغيان و كفر بسيارى از آنها مىافزايد. و ما در ميان آنها تا روز قيامت عداوت و دشمنى افكنديم. هر زمان آتش جنگى افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت؛ و براى فساد در زمين، تلاش مىكنند؛ و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.
[3]- سورۀ نازعات، آیۀ 24.
[4]- سورۀ نوح، آیات 26 – 28.
[5]- مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
[6]- هیپوتالاموس (به انگلیسی: Hypothalamus) غده ای است در مغز، که دستگاه عصبی را با کمک غدهٔ هیپوفیز به دستگاه غدد درونریز متصل میکند.
[7]- الإختصاص، النص، ص248 : "الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الصَّادِقِ ع قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص فَقَالَ فِيمَا يَقُولُ أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِي وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ أَمِينُهُ عَلَى سِرِّهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ عَيْنُهُ النَّاظِرَةُ فِي بَرِيَّتِهِ وَ يَدُهُ الْمَبْسُوطَةُ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ دِينُهُ الَّذِي لَا يُصَدِّقُنِي إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ لَا يُكَذِّبُنِي إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً"؛ حسن بن عبد اللَّه از حضرت صادق(عليهالسلام) نقل كرد كه امير المؤمنين(عليهالسلام) در ضمن خطبهاى فرمود: از من سؤال كنيد قبل از اينكه مرا نيابيد. مردم! من قلب نگهبان و حافظ خدايم و زبان گوياى او و امين اسرارش و حجت بر مردم و خليفه او ميان بندگان و چشم بينا بين جهانيان و دست گشاده به رأفت و رحمت و دين و آئين اويم كه تصديق مرا نخواهد كرد مگر كسى كه ايمان خالص داشته باشد و تكذيب مرا نخواهد نمود مگر كسى كه كافر خالص باشد.
[8]- مناقب آلأبيطالب(عليهمالسلام) (لابن شهرآشوب)، ج3، ص387 : "شَرْحُ ذَلِكَ عَنِ الْبَاقِرِ ع... وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ يَعْنِي أَنَا سِرَاجُ عِلْمِ اللَّهِ وَ أَنَا- بَابُ اللَّهِ مَنْ تَوَجَّهَ بِي إِلَى اللَّهِ غُفِرَ لَه..."
[9]- سورۀ ق، آیۀ 22.
[10]- التحقيق في كلمات القرآن الكريم، المصطفوي، حسن، جلد9، صص304 -305.
نظرات کاربران