رغبت به آخرت

رغبت به آخرت با اسباب‌بازی دیدن دنیا

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 123، 1 ذی‌الحجه 1442) به تبیین موضوع رغبت به آخرت با اسباب بازی دیدن دنیا می‌پردازیم.

در ادامۀ بحث معراج امت مروری داشتیم بر خصوصیات جسم و نفس افلاکی‌مان تا با شناخت آن، تعلقمان از دنیا کمتر و رغبتمان به آخرت بیشتر شود. تمام سعی ما این است که کل این بحث‌ها از قالب مفاهیم متافیزیکی درآمده و در زندگی روزمره و فیزیکی‌مان در جای‌جای حرکات و سکنات و اندیشه‌ها، تفکرات و تخیلات‌مان پیاده شود و خدا را در لابه‌لای مراتب وجودی خودمان درک کرده، به شهود بنشینیم.

نگاه جامع، نیاز امروز

در این سیر، نزول عین صعود است و دیگر قوس نزول از قوس صعود جدا نیست؛ بلکه صعود همان تعین و تشخص نزول است. پس به‌عنوان یک منتظر، منتظر جهانی نیستیم که منجی بیاید و تمام دارایی‌های عالم ناسوت را از انسان بگیرد و او را به عالم ملکوتی جدای از این دارایی‌ها ببرد. بلکه منجی در همین زمین زندگی می‌کند و در متنِ همین زندگی مادی ظهور خواهد کرد. و می‌آید که اتصال و اتحاد این دو عالَم را به ظهور برساند.

شیعه در فراز و فرودهای تاریخش، گاهی اسیر دنیادارانی بوده که به نام اسلام حاکم بودند (دوران بنی‌امیه) و گاهی اسیر حاکمانی که با ظاهر دین حکومت می‌کردند (بنی‌عباس). ولی هیچ‌کدام از این‌ها زمینهساز ظهور منجی امت نبودند. و اکنون جهان نیازمند توحید جهانی است، که در آن، علم و عمل از هم جدا نیستند، خدا یک مفهوم جدای از ظهوراتش نیست، بلکه وحدت عین کثرت و کثرت عین وحدت است. این فضایی است که حضرت با ظهورش برای ما آماده خواهد کرد که بند کفش هم با ما سخن توحیدی خواهد گفت.

بحث را از رسالة فی الواردات القلبیة ملاصدرا پی ‌می‌گیریم. در این متن و دیگر نوشته‌های عرفای حقیقی،‌ شهوداتی که بیان می‌شود، معرفتی است، برخلاف کتاب‌هایی که از کمالات و کراماتی نوشته شده که هیچ ربطی به کمال وجودی انسان، تحتعنوان سعادت یا شقاوت ندارد. و بسیاری از این کرامات برای بسیاری از انسان‌ها مانند بلعم باعور، جز شقاوت چیزی بارنیاوردند. عده‌ای به‌اشتباه برای سیر معنوی، دنبال آن‌ها هستند. درحالی‌که عارف حقیقی کسی است که معلومات وجودی خودش که همان اسمای الهی هستند را در زندگی روزمره‌اش حاضر نماید و بتواند اسمایی که در عالم متافیزیک، تعین و تشخص ندارند را در عالم فیزیک در تضادها و تخاصم‌ها و در لهو و لعب ناسوت حاضر نماید.

اگر دیروز یک نگاه زاویه‌ای، در اخلاق و فقه می‌توانست جواب نیازهای انسان را در مسیر حرکت صعودی‌اش بدهد، امروز این‌طور نیست و فقط یک نگاه جامع است که می‌تواند پاسخگوی خصوصاً نسل جوان باشد. نمونه‌ای از تفاوت نیاز نسل‌ها را می‌توان در چگونگی حضور زن در جامعه دید. اگر یک زمانی نیاز جامعه ایجاب می‌کرد که زن در خانه بنشیند و به حضور خارج از خانه فکر نکند، امروز فرهنگ انقلاب، زنان را به جامعه وارد نمود؛ زنانی که از حیث تحصیل و درک و فهم و امکانات و شرایط، خیلی فرق کرده‌اند. بنابراین امروز برای داشتن این نگاه جامع، نیاز به معرفت و شناخت داریم برای اینکه بتوانیم نور را از ظلمت تشخیص دهیم ‌و با ساختن خود، زمینه‌ساز ظهور حضرت حجت(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) باشیم.

ادراک حسی یا اسباب‌بازی

بحث را از فیض هجدهم ادامه می‌دهیم. ادراک بر دو قسم است؛ مشهور و مستور. نفس یک ادراک بیشتر ندارد که در دو منظر، ظهور می‌دهد. ادراک مشهور همان ادراک حسی است که نفس، ادراکش را در حس ظهور می‌دهد. مستور ادراکاتی است که در خود نفس است و بیرون نیست. نفس از آنجایی که خلیفۀ حق است؛ تشبیه و تنزیه را با هم دارد، یک وجه ظاهر دارد و یک وجه باطن: "هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ"[1]

ادراک حسی در کثرت واقع می‌شود؛ مثل اینکه متکلم وقتی شروع به حرف زدن می‌کند، یعنی تکلم را در خارج ظهور می‌دهد (ادراک حسی) در کثرت ظهور می‌دهد، یعنی در یک حرف واحد نمی‌تواند توقف کند، بلکه کثرت می‌پذیرد. آن واحدی که برای ظهور در بیرون، کثرت گرفت، همراه با پذیرفتن کثرت، ضعف و فساد هم پیش می‌آید. باز هم می‌توان از سخن گفتن مثال زد. وقتی انسان می‌خواهد آنچه را در درون خود دارد به دیگری بفهماند، هرچه تلاش کند، نمی‌تواند دقیقاً آنچه را قصد دارد به او بفهماند، بلکه همواره آنچه منتقل می‌کند ضعیف‌تر از آن است که درون خود دارد.‌

دنیا و همۀ شئونات آن، چنین هستند که اولاً با زیاده‌طلبی همراه هستند، و ثانیاً وقتی که این زیاده‌طلبی را پاسخ بدهی، ضعف و فساد به دنبال می‌آورد. برای مثال وقتی انسان در غذاخوردن، به اندازۀ نیازش قانع نشود، یک لقمۀ اضافه، او را به دردسر می‌اندازد و اصطلاحاً باعث ضعف و فساد می‌شود. و این خاصیت ادراک حسی است.

اما برعکس، ادراک نفسی هرچه تعداد و امتدادش بیشتر شود، نیرو و سپاه عقل را بیشتر می‌کند. یعنی هرچه ما با خودمان خلوت کنیم، درونمان را واکاوی کنیم، هرچه از خودمان جست‌وجو کنیم و کتاب نفسمان را ورق بزنیم، قدرت سپاه عقل را در وجود خودمان زیاد کرده‌ایم.

و آنچه از این دو ادراک صادر می‌شود، نیز متناسب با خودشان است. از ادراک حسی، ظلمت و تیرگی صادر می‌شود. ادراکات حسی عبارت‌اند از دیدن، شنیدن، خوردن، بوییدن، و... که اگر توجه کنیم می‌بینیم، زیاده‌روی در هریک از این ادراکات برای انسان ضعف و فساد و به دنبال آن تیرگی می‌آورد. انسان از به‌کاربردن قوای حسی‌اش قانع نمی‌شود تا اینکه با بالارفتن سن به جایی می‌رسد که از همۀ این پُردیدن و پُرشنیدن و پُرخوردن و پُرگفتن‌ها پشیمان می‌شود. از ادراک نفسی نور و روشنایی و آرامش و لذت صادر می‌شود.

هریک از این ادراکات، آثاری دارد. اثر ادراک نفسی عصاره و فشردۀ صوَر مجرده و عقل کلی است. ولی اثر ادراک حسی اجسام تیره و قابل تغییر است، به‌گونه‌ای که انسان بعد از گذشت مدتی که با ادراکات حسی خود سرگرم است، برای جبران تیرگی‌ها، راه سخت و پُرزحمتی پیش رو دارد. مثلاً یک نگاه که شاید حرام هم نباشد، ولی به‌خاطر حسی بودنش گریبان انسان را می‌گیرد و تا مدت‌ها و با صرف وقت و مجاهدت زیاد هم جبران نمی‌شود.

کمال نفس اتصالش به قدس است، به شرط اینکه انسان آن را به ادراکات حسی مشغول نکند. برای نمونه، وقتی انسان قبل از خواب شام سنگین می‌خورد، نفس که می‌خواهد در خواب شب، نقش عالم قدس را بگیرد، و زندگی ناسوتی‌اش را ملکوتی نماید، مجبور است همۀ شب را صرف رسیدگی به خرابی جسم نماید که انسان به خاطر بد غذاخوردن، به آن دچار شده است. صبح هم که از خواب بیدار می‌شود در نماز هرچه می‌گوید: "إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ" مخاطب را پیدا نمی‌نماید.

اما نفسی که در اثر عبور از ادراکات حسی، و لهو و لعب دیدن این‏ها، متصل به عالم قدس شده، صبح که بیدار میشود میبیند چیزهای جدیدی می‌فهمد. درحالی‌که هیچ خواب خاصی هم ندیده، ولی از نماز فهم دیگری دارد، از ذکر مطالب دیگری برایش باز می‌شود. نقش وجود را در افاضۀ وجود به خودش می‌گیرد تا جایی که به عقل مستفاد می‌رسد. اگر عناصر را در اختیار نفس بگذاریم، نفس آن‌ها را به سمت عقل مستفاد می‌برد. و انسان را از چه کنم، چه کنم‌ها آزاد می‌نماید.

وقتی نفس از هیولا جدا شد، دیگر مکاره نمی‌بیند. نه اینکه مکاره برای او نیست، اصلاً، مکاره در عالم ناسوت علیالاتصال هست اما دیگر از آن‌ها منقلب نمی‌شود، و از آن‌ها نجات پیدا می‌کند. پس وارد خانهای می‌شود که محل نجوای ابرار است. اگرچه این نفس هنوز در عناصر محصور است.

فرق کسی که از ادراکات حسی منفعل نمی‌شود با آن که با ادراکات نفسی مشغول است این است که کسی که به آخرت رغبت دارد، از حب و بغض دنیا آزاد است و به‌خاطر امور حسی شاد یا ناامید نمی‌شود. دیگر هیچ صورت ناقص برایش ظهور پیدا نمی‌کند، و به سعادت اولیه و مبدأ خودش نزدیک می‌شود؛ مانند حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) که در آن فشار کربلا، به چنان سعادتی وصل می‌شود، که می‌گوید "ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلًا".

البته وقتی می‌گوییم نفس به عقل فعال وصل می‌شود و از مکاره نجات پیدا می‌کند، به این معنی نیست که دیگر نه حس دارد، نه گرسنه می‌شود، نه تشنه می‌شود، نه خانه می‌خواهد، نه زندگی می‌خواهد، نه حب می‌خواهد، نه بغض می‌خواهد، خیر، همۀ این‌ها سرجایش است. ولی او دیگر اسیر آن چیزهایی که هیولا عاشقش است، نیست. اما اگر نفس از قوای مشهور (حسی) نجات پیدا نکرده باشد، دائم در زوال و تغییر و فساد است، در خیال خودش آزاد نیست. ذهنش دائم گرفتار است؛ گرفتار خرابی‌ها یا خوشی‌هایش است.

وقتی از رغبت به آخرت سخن می‌گوییم، منظورمان نفی حیات دنیا نیست، بلکه منظور این است که در همین زندگی دنیا، رغبتمان به آخرت باشد. اینجا برای زنده ماندن کار کنیم نه زندگی. دنیا دار زندگی کردن نیست، دار زنده بودن است. دنیا لهو و لعب است، پس باید از این اسباب‌بازی هرچه به دست انسان می‌رسد، سهم بزرگ‌شدنش را از آن بردارد و از آن عبور کند.[2]

 


[1]- سورۀ حدید، آیۀ 3.

[2]- مطالب این جلسه با توجه به کتاب الرسائل، صص254-255 بیان شده است.

 



نظرات کاربران

//