عقل؛ وجه تمایز انسان از حیوان

                                                           

عقل؛ وجه تمایز انسان از حیوان

در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، (جلسۀ 128، 8 ذی‌الحجه 1442) به تبیین موضوع عقل؛ وجه تمایز انسان از حیوان می‌پردازیم.

در ادامۀ حدیث موسیبنجعفر(علیه‌السلام) به هشام، رسیدیم به گروهی که اصول و حقایق دین را به تقلید از آبا و اجداد، ژن، محیط و... می‌پذیرند و در قرآن تحتعنوانِ "كَالْأَنْعامِ"[1] و "كَمَثَلِ الْحِمارِ"[2] معرفی شده‌اند؛ زیرا گوش شنوا و چشم بینا ندارند. فرق این گروه را با انسان‌هایی که در مسیر تحقق اصول دین در وجودشان، مجاهده و تهذیب نفس می‌کنند و با عینیت اسمای الهی در جانشان متحد می‌شوند بررسی کردیم.

دانستیم قرآن کتیبه و شناسنامۀ ماست و اوامر آن، اوامر وجودی‌اند که ما را به تدبر و تفکر و رفتن به عوالم عقل و قلب دعوت می‌کنند و اطاعت این اوامر بر ما واجب است. هدف از ارتباط با قرآن نیز، معرفت حق‌تعالی در شناخت اصول دین (توحید و معاد و نبوت) است.

خداوند در آیۀ 44 سورۀ مبارکۀ فرقان می‌فرماید: "أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً"؛ آیا گمان می‌کنی اکثر مردمی که در مقابل تو گوش فرا می‌دهند، وحی از جانب تو را به حقیقت می‌شنوند یا تعقل می‌‌کنند؟ همانا این‌ها نیستند مگر چهارپایان بلکه گمراه‌تر از آن‌ها.

مخاطب کلام قرآن خود پیغمبر است که قرآن را از نفس کامل واصل خویش بیرون می‌کشد. ایشان این آیه را آینه‌ای برای مراتب وجودی خودشان می‌بینند. ما نیز اگر با آیات قرآن اُنس بگیریم و به فرمایش حضرت علی(علیه‌السلام) قرآن را به استنطاق دربیاوریم[3] و آیات آن را مسئلۀ تاریخی و شخصی خاص مطابق شأن نزول ندانیم، می‌توانیم به عمق قرآن که هفت یا هفتاد بطن دارد راه یابیم.

طبق این آیه، اکثریت مردم تعقل ندارند و همچون چهارپایان هستند. در حالی‌که ابدیت و هستی انسان به حقیقت انسانیت و عقل است. تمام مراتب هستی نیز در وجود انسان با عقل به کمال لایق خود می‌رسند. ‌پس خصوصیات جمادیت، نباتیت و حیوانیت در انسان، مرحلۀ نازله هستند و انسانیت او به عقل است.

حال اگر کسی اسیر رذائل اخلاقی، خرافات فکری و حساسیت‌های مزخرف دنیا شود و با تکرار افعال غیر عقلی ماهیتش به کالانعام منقلب شود، بالملکه عصبانیت، شهوت، حساسیت، زودرنجی، ترس و... را بیرون می‌ریزد و بدون تدبر صفات رذیله را ظاهر می‌کند.[4] چنین فردی در خَلق انسان است و در خُلق حیوان.[5]

آنچه انسان را از بهائم و انعام متمایز می‌کند درک کردن چیزی است که در عالم حس نباشد؛ یعنی مدرکات انسان، مدرکات قرآنی‌ و عقلانی است نه فقط حس و خیال. بیاییم خود را بسنجیم و مُدرکاتمان را بنویسیم، ببینیم از قرآن و فرازهای زیارت آل‌یاسین چه درکی داریم؟! از میزان، حساب، کتاب، نار، جنت، وعد و وعید و موت چه می‌فهمیم؟! از فرعونیت و موسویت در قرآن چه ادراکی داریم؟! آیا این معقولات را خارج از عالم حواس درک می‌کنیم؟! اگر توانستیم معقولات را در وجودمان پیدا کنیم بهائم و انعام نیستیم، وگرنه نفهمیدن عمق حقایق برایمان زنگ خطر است.

عینیت خارجی ما عقل است؛ اما این‌قدر که به محسوسات عادت کردیم و معقولات را به دید محسوس ‌خواندیم؛ تکنولوژی امام ‌زمان(علیه‌السلام) را نیز با محسوسات معنی می‌کنیم و اصلاً به ذهنمان نمی‌آید که او عالم تکنیک عقلی را حاکم می‌کند. مثلا "الْوَزْنُ"[6] را چرتکه، ماشین حساب و کامپیوتر می‌دانیم و "الْمِيزَانَ"[7] را ترازو تصور می‌کنیم.

باید مطالعه کنیم تا با معقولات آشنا شویم و از حس دربیاییم. اگر مطالعه، تعطیل شود نفسمان از تحصیل علم تعطیل شده و با هلاکت به رتبۀ چهارپایان قانع می‌شود. نفس فقط علم نفس؛ یعنی علم اسمای الهی را می‌خواهد تا به معرفت صفات و ذات الهی برسد. خواندن اسمای الهی، امری واجب، آن هم وجوب حقیقی و وجودی است؛ یعنی برای اینکه به "الله" برسیم، باید اسمای حسنا را دعوت کنیم و در مقابل خودمان حاضر کنیم.

هرچه در عالم حس برویم و آگاهیها و دانایی‌هایمان بیشتر شود، تفرقۀ بین ذهن و قلب بیشتر خواهد شد. اما هرچه دارایی‌های قلبمان بیشتر شود تفرقۀ در ذهن کنار خواهد رفت. در ارتباط با دنیا و مردم نیز به همین ترتیب است. افرادی که تنها با جسم یعنی امیال و حب و بغضشان با یکدیگر ارتباط دارند، قلوبشان از هم جداست و دائم در تفرقه هستند؛ زیرا عالم جسم، عالم تفرقه است. اما عقلا با عقل ارتباط دارند، عقل هم واحد است و قلب عاقل هیچ‌وقت تشتت و تفرقه ندارد؛ زیرا می‌داند همهچیز به قضا و قدر الهی است و بر خدا توکل می‌کند و از هیچچیز جز خدا نمی‌ترسد. عاقل، جاهل را نیز با عقلش تدبیر می‌کند و با صبر زمینه را برای او آماده می‌کند و از تفرقه دوری می‌کند.

 


[1]- آیۀ 44 سورۀ فرقان و آیۀ 179 سورۀ اعراف.

[2]- سورۀ جمعه، آیۀ 5.

[3]- کافی، ج 1، ص 60 :"ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْـتَنْطِقُوهُ"؛ قرآن را استنطاق کنید.

[4]- خاصیت نفس این است که با تکرار عمل، اثر فعل را می‌تواند ظاهر کند.

[5]- خَلق صورت طبیعی و ظاهری و خُلق ملکه و صورت باطنی انسان است.

[6]- آیۀ 8 سورۀ اعراف: "الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ"؛ روز محشر حقا روز سنجیدن اعمال است.

[7]- آیۀ 55 سورۀ الرحمن: "وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ"؛ و هر چیز را به ترازوی عدل و انصاف بسنجید و در میزان کم‌فروشی و نادرستی نکنید.

 


 

 



نظرات کاربران

//