آیینۀ تمامنمای الله
در ادامۀ بحث (جلسۀ 17، 19 محرم 1444) به تبیین موضوع آیینۀ تمامنمای الله میپردازیم.
توجه به قالب باعث شد آدم از جنت اسماء به زمین هبوط کند. او با هبوط، دچار دردسرهای عالم ناسوت شد. در عین حال، راه صعود هم برایش باز شد؛ ولی بههرحال دیگر نتوانست به جنّتی که عالم تجرّد او بود، برگردد.
حضرت آدم بعد از هبوط که خود را گرفتار تضاد و تخاصم عالم ماده دید، پشیمان شد و توبه کرد. توبۀ او سیصد سال طول کشید تا آنکه درنهایت خداوند نهتنها توبۀ او را پذیرفت، بلکه به فرمایش قرآن کریم او را برگزید. اما چه امری باعث شد خداوند توبۀ آدم را بپذیرد؟ خداوند انسان کامل را که نمونۀ عینی خودش است، به آدم نشان داد و آدم، او را نه با چشم سر، بلکه با چشم دل و حقیقت دید؛ همچون دردمندی که طبیب درد خود را میبیند و به او پناه میبرد.
اینکه با دیدن انسان کامل چه اتفاقی برای آدم افتاد، را میتوان با یک مثال، بهتر فهمید. کسی که چشمدرد دارد و به کسی احساس نیاز میکند که این درد را از او بردارد، بدون تردید سراغ چشمپزشک میرود؛ زیرا عقل به او میگوید که چشمپزشک، احاطۀ کاملتری نسبت به درد او دارد و میتواند این نیازش را برطرف کند.
آدم هم درد بزرگی داشت؛ دردِ توجه به ماده و افتادن در تضاد و تخاصم عالم ماده. او با پشیمانی، دنبال طبیبی بود که احاطۀ کامل بر نیازهایش داشته باشد و بتواند این درد را درمان کند. پس با رؤیت انسان کامل، دریافت که او همان طبیب است و با رجوع به او، چگونگی حرکت در دنیا را پیدا کرد و با الگوگیری از او راه عروج را در پیش گرفت.
اما این جریان، مختص حضرت آدم نیست؛ همۀ انسانها در هر زمانی نیاز دارند که انسان کامل را بهعنوان الگو بینند؛ البته نه با چشم سر، بلکه در جان؛ همچون دیدن مادر، وقتی نطفه در بطن اوست. نطفه با اینکه قد و قامت مادر را نمیبیند، چنان رابطهای با او برقرار میکند که از همۀ حرکات و سکناتش تأثیر میگیرد و اینگونه رشد مینماید.
انسان بعد از هبوط مانند همان نطفه است که اگر خود را نیازمند انسان کامل ببیند و آنبهآن از وجودش تغذیه کند، پردههای توجه به دنیا از برابر دیدگانش کنار میرود و امامِ جانش را میبیند؛ درنتیجه به کمال انسانی خود که ظهور آیینۀ تمامنمای الهی است، راه مییابد. این، معنای درستِ الگوگیری است.
الگوگیریِ درست، در اقتباس است، نه تقلید. تقلید مانند کاری است که انسان در نماز جماعت نسبت به امام جماعت انجام میدهد و در شرع و ظاهر دین، لازم است. ولی اقتباس، آن است که انسان نیازهای وجودش را از طریق امام برآورده کند و اینجا اگر کسی اهل تقلید باشد، میبازد.
تقلید یعنی صرفاً ظاهر افعال امام را ببینیم و بخوانیم و فکر کنیم باید عیناً مثل او عمل نماییم. حال آنکه افعال امام از بینش و روحیهای نشئت میگیرد که گرچه همواره ثابت است، ممکن است در هر شرایط، فعل متفاوتی را ایجاب کند[1].
اما اقتباس یعنی آن روحیه و بینش ثابت را بشناسیم و در هر شرایط ببینیم اگر امام در این میدان بود، چه میکرد و از ما میخواست چه کنیم.
مثل اینکه نطفه در بطن مادر، هر غذایی را مادر بخورد، نمیخورد؛ که در آن صورت حتماً هلاک میشود. در عوض، اتصالش را به مادر حفظ میکند تا مادر هر غذایی میخورد، تأثیر و فایدهاش به او نیز برسد و موجب رشدش شود.
در ادامۀ بحث فطرت در بیانات آیتالله شاهآبادی به آیۀ فطرت رسیدیم:
"فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ."[2]
پس وجه خود را برای دین خالص خدا به پا دار، همان فطرتی که خدا انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست و این است دین پابرجا، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
آیتالله شاهآبادی در توضیح فطرت مینویسد: «لوازم وجود مُدرِک را فطرت گویند و لوازم وجود غیرمُدرِک را طبیعت خوانند. از این جهت، گفته نشود که فطرت آب، رطب (تری) است؛ بلکه میگویند طبیعتش چنین است.»[3] زیرا آب، ادراک ندارد و ازاینرو ویژگیهایش طبیعی است، نه فطری.
منظور از "فِطْرَتَ اللَّهِ" ظهور اسماء و صفات الهی در وجود انسان است. الله یک مفهوم نیست، بلکه اسم جامع حقّ است که عینیت دارد و در آیینۀ انسان کامل به تمامی تعین گرفته است. خداوند نظام خلقت را بر این اساس آفریده و در هر زمان، آیینۀ او به نام یکی از انبیاء و اولیاء الهی ظهور داشته، تا حقیقتاً و نه در لفظ و مفهوم، شناخته شود.
این آیینه، امروز به نام حضرت مهدی(عجّلاللهفرجه) است و ما باید او را در جان و فطرت خود بیابیم؛ نه در ظاهر و جسم فیزیکی، که بگوییم: امام زمان ما غایب است و نمیتوانیم خدا را با او بشناسیم! هر انسانی اگر صحیفۀ فطرتش را بگشاید، حضور این جلوۀ جامع الله را در خود میبیند و دیگر در دنیای ماده دنبالش نمیگردد.
البته کسانی که امام را بیابند و بخواهند با او حرکت کنند، حتماً موانعی سر راهشان میآید و تحت فشار قرار میگیرند. رسولخدا(صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید:
"إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِيباً وَ سَيَعُودُ غَرِيباً كَمَا بَدَأَ؛ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاء."[4]
همانا اسلام، غریب آغاز شد و بهزودی مثل اول، غریب خواهد شد. پس خوشا به حال غریبان.
غریب، کسی است که دیگران او را نشناسند یا نادیده بگیرند و طردش کنند. در اینجا هم غریب، کسی است که از فرهنگ دنیا کناره میگیرد، به ماده اصالت نمیدهد، دنیا قلبش را راضی نمیکند و همواره منتظر امامش است. درواقع برخلاف مسیر آب حرکت مینماید و برای همین، اهل دنیا با او غریبه میشوند.
غریب، کسی است که در این دنیای پرطمطراق، نگاه جامع دارد و در جامعهای که تقلید رایج شده، میخواهد با نگاه درست زندگی کند. پس گریزی نیست که اطرافیان بر او سخت میگیرند و او تنها و غریب میشود. او میخواهد حقیقت و باطن دین را پیدا کند و دیگران را نیز به این سو میخواند؛ اما کمتر کسی میپذیرد و بقیه، طردش میکنند.
پس "طُوبَى لِلْغُرَبَاء"؛ زیرا هرچه غریبتر شوند، درونشان وسعت میگیرد و برای دریافت نور امام، آمادهتر میگردند. آنها با این نور، حقیقت آیات و و روایات را درک میکنند و در دوراهیها راه صحیح را تشخیص میدهند. همانطور که در زیارت جامعۀ کبیره آمده است: "بِمُوالاتِكُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا"؛ خداوند به ولايت شما نشانههاى روشن دين را به ما آموخت و آنچه را از دنيايمان تباه شده بود، اصلاح كرد.
آنچه امام برای چنین افرادی اصلاح میکند، لزوماً ظاهر دنیایشان نیست؛ که میبینیم چهبسا دنیای آنها بیش از بقیه مشکل داشته باشد. اصلاح امام در نفس آنها اتفاق میافتد. کسی که امام را در درون خود مییابد، به عمق و حقیقت دین و دنیا پی میبرد و اینگونه دین و دنیایش اصلاح میشود. نتیجهاش نیز تعادل در خوشیها و ناخوشیهاست؛ اینکه نه در تضادها و مشکلات دنیا کم میآورد و نه در خوشیهای آن، خود را گم میکند.
[1]- برای همین، افعال ائمه(علیهمالسلام) در زمانهای مختلف با یکدیگر متفاوت بوده است.
[2]- سورۀ روم، آیۀ 30.
[3]- شذرات المعارف، ص127.
[4]- بحارالأنوار، ج64، ص200.
نظرات کاربران