راه اجابت دعا
در ادامۀ بحث «سلوک فطری »(جلسۀ 2، 2 محرّم 1444) به تبیین موضوع "راه اجابت دعا "میپردازیم.
داستان یک دعا و یک اجابت!
در جلسۀ گذشته با بیان روایاتی از لسان مبارک معصومین(علیهمالسلام)، به بررسی معنای حروف مقطعه در ابتدای سورۀ مریم پرداختیم. در ادامه، با بررسی آیات ابتدایی این سوره در مورد حضرت زکریا، به بحث قابلیت عبد و فاعلیت حقتعالی وارد میشویم.
نفس، ادراککننده است و در سریان و جریانی پایدار رو به سوی کمال در حرکت است. به این حرکت و سیال بودن «حرکت جوهری» گفته میشود. نوع خلقت نفس رو به کمال بودن است و میتواند به جایی برسد که فقط ادراککننده نباشد؛ بلکه ادراکات خود را ایجاد کند و کمالات خود را بیافریند که به آن «انشاء نفس» میگویند. چون نفس خلیفۀ خدا و از سنخ ملکوت است و به گونهای آفریده شده که به ایجاد صور بسیط و مجرد تواناست. در مورد این حقیقت آیات زیادی وجود دارد که جامعترین آن در سورۀ مریم است.
در این سوره خداوند پس از بیان حروف مقطعه وارد ماجرای حضرت زکریا میشود و میفرماید: "ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا. إِذْ نادَىٰ رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا"[1]
این آیات یاد رحمت پروردگارت بر بندهاش زکریاست. هنگامی که پروردگارش را با دعایی پنهان خواند.
عبارت «ندای خفی» نشان میدهد که طلب زکریا فقط در زبان و از جنس الفاظ نبوده؛ بلکه از درون، به زبان استعداد و از جنس حرکت در نفس اوست.
سپس قرآن دعای زکریا را بیان میکند که به درگاه خدا عرضه داشت: "قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا"[2]
گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده؛ و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته؛ و من هرگز در دعای تو، از اجابت محروم نبودهام!
این آیه از نظر علمی و طبی به مراحل ایجاد نفس در عالم ماده اشاره میکند. این نفس است که با توجه خود، بدن و اعضا و جوارح را میسازد و با پیری توجه خود را به بدن کم میکند به همین دلیل ناتوانی ایجاد میشود. آیه در مورد سپیدی مو تعبیر زیبایی دارد: «پیری در سرم شعله میکشد!» وقتی آتش شعلهور میشود قرمز است و با شدت گرفتن نور و حرارت سفید میشود. زکریا میفرماید که من در موقعیت پیری هستم و به دلیل کم شدن توجه نفس به رشد و ارتقای بدن، جسمم ضعیف شده، نشانهاش هم سستی استخوان و سپیدی موست. اما با تمام این توصیفات «خود را از دعا به درگاه تو محروم و بیبهره نمیدانم!»
چون نفس در جایگاه خود به لحاظ اسم رب حضور دارد و نفس از ربوبیت جدا نشده و در حرکت است. پس جایی برای ناامیدی و توقف نیست. زکریا در وجود خود ربوبیت حقتعالی و فاعلیت او را مییابد. پس پیری را مانع اجابت دعایش نمیداند.
حرکت جوهری نفس، پیدا کردن اسم رب به اقتضای طالب در حال طلب است. طلب زکریا به اقتضای عمر، سن و موقعیتش نیست. چون به طور معمول بدن در پیری مستعد جوان و سالم بودن نیست. اما نفس هنوز در سیر ربوبی قرار دارد و به لحاظ ربوبیت، نفس قدرت دارد و خلیفه و جانشین خداست. به همین دلیل زکریا میگوید: «من در طلب و درخواست از تو شقی نیستم که بگویم به دلیل پیری دست رب بسته است و من نمیتوانم به طلب خود برسم.»
این آیات، قابلیت و آمادگی نفس را برای گرفتن فیض تام و دائمی حق نشان میدهد. اجابت با نگاه به فاعلیت است نه قابلیت. قابل فقط باید در دعایش شقی و ناامید نباشد تا فاعل فیض را جاری کند. طالب باید قابلیت دریافت فیض را با پیدا کردن مقتضی آن طلب در اسم رب ایجاد کند.
زکریا در ادامۀ عرضه میدارد که: "وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا. يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا"[3]
و من پس از خويشتن از بستگانم بيمناكم و زنم نازاست، پس از جانب خود ولىّ [و جانشينى] به من ببخش، که از من و آل یعقوب ارث ببرد و او را مورد رضایت خود قرار ده!
زکریا موالی و وارث داشت اما «ولی» نداشت، پس از خدا آن را طلب کرد. عبارت "مِنْ لَدُنْكَ" یعنی من از جانب تو فرزند میخواهم. این موهبت نباید متعلق به خواست من بلکه باید از جانب تو باشد و فاعلی تو در قابلیت من ظهور کند و بین قابل و فاعل فاصلهای نباشد.
در آیۀ بعد خداوند با بشارت دادن فرزند نشان میدهد که این دعا اجابت شد. زکریا اسم رب را پیدا کرد و فاعلیت در قابلیت ظهور یافت: "يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَىٰ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا"[4]
اى زكريا، ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مىدهيم، كه قبلاً همنامى براى او قرار ندادهايم.
طبق این آیه، قبل از حضرت یحیی هیچ کس این نام را نداشته است. اما منظور فقط اسم اعتباری «یحیی» نبود. خداوند به اقتضای طلب زکریا به او فرزندی داد. این فرزند خصوصیاتی دارد که پیش از آن برای دیگری جعل نشده است. مثل گل مریم که ظهور فاعلیت خدا روی دانۀ این گل است و خصوصیاتی دارد که هیچ گل دیگری مثل آن نیست.
همین که بشارت اتفاق میافتد، او از یاد میبرد که طلبش با نگاه به قدرت فاعل بود نه قابلیت جسمش. پس تعجب میکند و میگوید: "قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا"[5]
خدایا چطور برای من پسری خواهد بود در حالی که همسرم نازاست و من هم از شدت پیری خشک و فرتوت شدهام؟!
جواب میرسد که: "قَالَ كَذَٰلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا"[6]
فرمان چنين است و این سنت خداست. پروردگار تو گفته كه اين كار بر من آسان است و قبلاً تو را آفریدم در حالی که چیزی نبودی!
ما چرا به جایی نمیرسیم؟ طلب میکنیم ولی مطلوب را به دست نمیآوریم؟ چون نمیدانیم نفس ما در حرکت خود قابلیت ایجاد دارد و قدرت او نامحدود است. وقتی چیزی را میخواهیم به جای اینکه نگاهمان به رب باشد اسباب و علل نازل دنیا را میسنجیم. خدا هم میخواهد زکریا را از توجه به اسباب و علل مادی فرزند آوری مثل نازا نبودن به قدرت خود توجه دهد: ای زکریا چرا از این بشارت تعجب کردی؟! این بر من آسان است! من رب هستم!
اینجاست که حضرت زکریا خواستۀ بعد خود را عرضه میکند: "قالَ رَبِّ اجْعَلْ لي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا"[7]
گفت: «پروردگارا، نشانهاى براى من قرار ده» فرمود: «نشانۀ تو اين است كه سه شبانه [روز] با اينكه سالمى با مردم سخن نمىگويى.»
بعد از آن "فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا"[8]
پس، از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد.
خداوند به یحیی فرمان داد: "يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا"[9]
اى يحيى، كتاب [خدا] را به جد و جهد بگير، و از كودكى به او نبوّت داديم.
در ادامۀ آیات، خداوند ویژگیهای یحیی را برمیشمرد و میفرماید: که ما در کودکی او را به مقام نبوت رساندیم. و رحمت و محبت و پاکی از ناحیۀ خود به او بخشیدیم و او پرهیزگار بود. و به پدر و مادرش نیکی میکرد و سرکش و نافرمان نبود: "وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَكاةً وَ كانَ تَقِيًّا. وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيًّا"[10]
و [نيز] از جانب خود، مهربانى و پاكى [به او داديم] و تقواپيشه بود. و با پدر و مادر خود نيكرفتار بود و زورگويى نافرمان نبود.
آیات مربوط به زکریا و یحیی با سلام بر یحیی پایان مییابد: "وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا"[11]
و درود بر او، روزى كه زاده شد و روزى كه مىميرد و روزى كه زنده برانگيخته مىشود.
کسی که به معرفت نفس برسد، محال است اسم رب خود را پیدا نکند. ما در عالم ماده این قانون را خوب میفهمیم؛ امکان ندارد کسی گرسنه باشد و از ربوبیت به او غذا نرسد یا تشنه آب را نیابد. هنگام سخن گفتن، نفس ما اسم رب را یافته و بشارت را دریافت کرده است و حق در نفس با اسم متکلم، ظهور دارد. اما در امور معنوی میپرسیم: «چگونه اسم رب خود را پیدا کنم؟!» در حالی که رب از شدت ظهور است که دیده نمیشود.
ندای خفی یعنی خواست نفس در اسم ساقی هم هست و چون اجابت میشود تشنه به آب میرسد. چرا فکر میکنیم در اسمای دیگر این اجابت وجود ندارد؟ چون آنقدر به اسباب و علل چسبیدهایم که خود و خدا را فراموش کردهایم. آنقدر متوجه موجودیت هستیم که وجود را نمیبینیم و موجود را از وجود جدا میدانیم. کافر نیستیم و به خدا اعتقاد داریم. اما در غفلت زندگی میکنیم و چون با خود بیگانهایم با خدا هم بیگانهایم. چه بدانیم چه ندانیم ما در همه چیز با اسم رب سر و کار داریم. دانستن این حقیقت است که انسان را زکریا و یحیی میکند و چشم او را به روی اسباب و علل ظاهری میبندد. حتی در آب خوردن!
فقط درک تشنگی کافی است. اینقدر دنبال آب نباشیم:
آب کم جو، تشنگی آور به دست/ تا که آبت جوشد از بالا و پست.
خداوند فاعل است و هیچ بخلی ندارد. اما ریزش فیض او بستگی به درک ما نسبت به اسم رب دارد. ما یک عمر آب را طلب کردیم؛ اما در توهم تشنگی ماندهایم. چون رابطۀ آب و تشنگی و اقتضای خود در تشنگی و اقتضای آب را نمیدانیم. فاعل آب را جاری کرده است. برای استفاده از آب لازم نیست آب را بشناسیم. درک تشنگی یعنی «ادراک فقر» کافی است. خودش گفته است که «من به بندگانم نزدیکم و هر کسی مرا بخواند او را اجابت میکنم.»[12] به شرط ادراک فقر، فاعل با تجلی خود فقر و نیاز را جبران میکند. همانطور که در عالم ماده این کار را میکند. اما ما در همین عالم هم اسم خدا را پشت رفع نیاز خود نمیبینیم و چشم به اسباب و علل داریم.
دعا میکنیم و میگوییم: «چرا اجابت نمیشود؟!» در حالی که اجابت شده و مدام اجابت میشود. کافی است درک کنیم. دنبال کدام معجزه میگردیم؟ معجزه در تمام زندگی ما جاری است! اصلاً بودن ما معجزه است. چون درک بودنمان را نداریم در همه چیز به دنبال معجزه و چیزهای عجیب هستیم.
شباهتهای یحیی و امام حسین(علیهماالسلام)
در روایات این موضوع مطرح شده است که زکریا وقتی امام حسین(علیهالسلام) را شناخت، از خداوند فرزندی مانند ایشان را طلب کرد و خداوند دعای او را پذیرفت. روایات فراوانی وجود دارد که شباهتهای بین یحیی و امام حسین(علیهالسلام) را بیان میکند.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «افرادی از قوم بنیامیه که گمان میبرند از امت من هستند، بزرگانی از فرزندان مرا میکشند و شریعت مرا تغییر میدهند و سنت مرا ترک میکنند و فرزندان من حسن و حسین(علیهماالسلام) را میکشند. همان طور که گذشتگان یهودی آنها زکریا و یحیی را کشتند.»[13]
همان طور که یحیی نامی است که قبل از آن سابقه نداشته است، قبل از امام حسین(علیهالسلام) هم این نام مبارک در الفاظ و فرهنگها وجود نداشته است. این نامی است که خداوند برای او برگزید همانطور که نام یحیی را خود خدا بر او نهاد.[14]
برای هر دوی این بزرگواران آسمان چهل روز گریه کرد. وقتی راوی پرسید که گریۀ آسمان چگونه است امام پاسخ داد که خورشید قرمز شد. شباهت دیگر اینکه قاتل هر دو، ولد زنا بودند.[15] و هر دو را سر بریدند و سرها را در تشت طلا قرار دادند.[16]
امام سجاد(عليهالسلام) میفرماید: وقتی با امام حسین(عليهالسلام) به سوی کربلا در حرکت بودیم، در هيچ منزلى فرود نيامد و از جايى كوچ نكرد جز اينكه يحيىبنزكريا و كشته شدن او را به ياد مىآورد، و روزى فرمود: "وَ مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ع أُهْدِيَ إِلَى بَغِيٍّ مِنْ بَغَايَا بَنِي إِسْرَائِيلَ"[17]
از پستی دنیا همین بس که سر یحییبنزکریا به سرکشی از بنیاسرائیل هدیه داده شد.
پس از كشتن امام حسين(عليهالسلام)، سرش را در دمشق آويختند؛ همان جايى كه سر يحيىبنزكريا را آويختند.[18] قاتلان هر دو بزرگوار، در آخرت، در بدترین جایگاه جهنم هستند. [19] و وعدۀ خونخواهی هر دو بزرگوار از سوی خداوند داده شده است.[20]
[1]- سورۀ مریم، آیات 2 و 3.
[2]- سورۀ مریم، آیۀ 4.
[3]- سورۀ مریم، آیات 5 و 6.
[4]- سورۀ مریم، آیۀ 7.
[5]- سورۀ مریم، آیۀ 8.
[6]- سورۀ مریم، آیۀ 9.
[7]- سورۀ مریم، آیۀ 10.
[8]- سورۀ مریم، آیۀ 11.
[9]- سورۀ مریم، آیۀ 12.
[10]- سورۀ مریم، آیات 13 و 14.
[11]- سورۀ مریم، آیۀ 15.
[12]- سورۀ بقره، آیۀ 186: "وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ"
[13]- البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص268.
[14]- مجمع البيان، ج 6 ، ص 779.
[15]- كامل الزيارات، النص، ص89.
[16]- ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 85.
[17]- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص132.
[18]- صبح الأعشى، ج 4، ص 97.
[19]- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص301.
[20]- إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القديمة)، النص، ص219.
نظرات کاربران