استعداد ذاتی و استعداد قابلی
در ادامۀ بحث (جلسۀ 9، 10 محرّم 1444) به تبیین موضوع "استعداد ذاتی و استعداد قابلی "میپردازیم.
براساس آیاتی از سورۀ مریم، کیفیت بهرهبرداری از فاعلیت الهی به لحاظ قابلیت قابل را بررسی کردیم. در ادامه میخواهیم ببینیم در آخرالزمان بر پایۀ کدام استعداد و رتبۀ خودمان در حرکتیم و رابطۀ خدا با ما چگونه است. آیا مثل عروسک خیمهشببازی حرکاتمان دست خودمان نیست و در نهایت به اجبار به بهشت یا جهنم وارد میشویم؟! اگر نه، نقش ما در این میان چیست؟
باید بدانیم خداوند علیالاتصال میآفریند؛ یعنی وجود و مراتب وجود را به عنوان استعداد، افاضه میکند که همان اسماء الهی است. به عبارتی خلقت الهی توسط اسماء الهی صورت میگیرد.
برای درک بهتر این حقیقت، به خودمان رجوع میکنیم. دهان ما برای تکلم باز میشود، پاهای ما برای حرکت گام برمیدارد، چشم ما برای دیدن باز میشود و... . اما آیا دهان و پا و چشم و به طور کلی اعضای ما عامل اصلی این افعال هستند؟ اصل این حرکات و افعال به «منِ» ما برمیگردد که به آن نفس میگوییم.
ما نفس خود را درک میکنیم؛ اما نمیتوانیم آن را نشان بدهیم. درحالی که این نشان ندادن، دلیلی بر نبودن نفس نیست. نفس ما با ظهوراتش که همان قوا و اعضا هستند خود را نشان میدهد. یعنی ذات ما عامل اصلی بروز و ظهور فعل ماست؛ ذاتی که پنهان و درککردنی است و فعلی که آشکار و دیدنی است. در عین حال این فعل و ذات از هم جدا نیستند و رابطهشان رابطۀ غیب و شهود است. ذات ما که آن را نفس نامیدیم اگر فعل و قوا که آن را اسم مینامیم نداشته باشد دیدنی و شنیدنی و به طور کلی نشاندادنی نخواهد بود و فقط در حد یک ادراک کلی، باقی میماند. پس نفس ما با اسمائش کار میکند که محدود به چند قوۀ بینایی، شنوایی، چشایی، تکلم و... است.
به همین وِزان، در عالم هستی هم اسماء الهی، ظهورات و مظاهر یک ذات نادیدنی و در عین حال یافتنی هستند. اسمائی که بینهایت هستند و هستی را میچرخانند و اگر نباشند خدا با تمام کمالاتش ظهوری نخواهد داشت.
کمااینکه ما در درون خود استعداد نوازندگی، خیاطی، نویسندگی و... داریم. ولی اینها استعداد ذاتی ما هستند که به ذات ما برمیگردند و تا زمانی که آنها را ظهور ندهیم لذتی از این استعدادها نمیبریم. باید از استعداد ذاتی خود که خدا در ما گذاشته استفاده کنیم و آنها را ظهور دهیم. این استعداد ذاتی که به حق برمیگردد دلیل سعادت و کمال ما نیست. درحالیکه استعداد قابلی که ظهور آن استعداد ذاتی است برای ما نشانۀ کمال است.
به فرمایش امام راحل(قدسسره): «هر چیزی که در عالم از اهل صنایع بروز و ظهور پیدا میکند از حقیقت اسمی که در آن صانع است نشأت گرفته است. مثلاً علم حاصل در اذهان متعلمین، به قیمومت اسم علیم است که در مدرّس ظهور نموده است.»[1]
پس کسی که عالم است فینفسه چیزی از خود ندارد؛ بلکه علمش از اسم علیم الهی که ذاتی است نشئت گرفته است.
فرض کنید در نطفگی اختیار داشتیم و فقط یک یا چند اسم را از میان بینایی و شنوایی و چشایی و تکلم و... ظهور میدادیم. آیا برایمان کافی بود و از زندگی راضی میشدیم؟ درحالیکه خدا همۀ اسماء مورد نیاز جسممان را در ما قرار داده بود و این ما بودیم که برخی از آنها را فقط ظهور دادیم. بعد که خود را با بقیۀ همنوعانمان مقایسه میکردیم میدیدیم که آنها تواناییهای بیشتری از ما دارند. اینجا اشکال از ما به عنوان قابل بود که فقط به چند اسم قانع شده بودیم و نه از خدا و نمیتوانستیم بگوییم خدا بین ما و سایر همنوعانمان فرق گذاشته است.
پس استعداد ذاتی از خداست و استعداد قابلی از ما. در هر زمینهای چه مادی و چه معنوی، کمال ما در گرو رابطۀ استعداد ذاتی و قابلی و معرفت به این دو است. ما فقط در همین عالم دنیا اسماء متفاوتی برای هر دوره از زندگیمان داریم به گونهای که اسماء دوران پیری ما با دوران نوجوانی و کودکیمان متفاوت است. چه برسد به اینکه زندگی ما محدود به این زندگی دنیایی نیست و تا ابد هستیم و هستیم و هستیم. برای این بینهایت، بینهایت هم اسم نیاز داریم.
پس عالم، تعطیلبردار نیست؛ "لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ"[2]. حدوث اسمایی در تمام هستی از افلاک و عرش گرفته تا عالم ماده علیالاتصال اتفاق میافتد. برای ما به عنوان انسان هم متناسب با سن و نیازمان استعداد ذاتی، ریزش میکند. اما «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست»؟
از این روست که میبینیم در جریان عاشورا امام حسین(علیهالسلام) به عنوان مظهر خدا حتی نمیخواهد شمر را از معرفت اسمایی محروم کند و او را هم نصیحت میکند. چون میداند خداوند شمر را هم در استعداد ذاتی تعطیل نکرده است. اما شمر کار را به جایی رسانده بود که باب بهرهبرداری از استعداد ذاتیاش را بر خود بسته بود.
وجود دوستداشتنی است. از همین روست که ما خودمان را دوست داریم؛ چون این خود، همان استعداد ذاتی ما و فیض خداست. برای همین، حاضر نیستیم نقصی به خودمان وارد کنیم. اگر هم گاهی به خودمان لطمه میزنیم برای این است که گمان میکنیم با این کار، کمالی به ما اضافه میشود. حتی کسی که خودکشی میکند گمان میکند با این کار از دست اذیتها و ناراحتیهایی که به او وارد میشود خلاصی مییابد و لذا دست به خودکشی میزند. این به خاطر حب وجودی است که با اسمائش عالم را پر کرده است و انوارش به اعماق تمام ذرات هستی رسیده که به آنها آیه و نشانه میگوییم و استقلالی از خود ندارند. آنچه مستقل است وجود و استعداد ذاتی است.
پیامبر خاتم(صلیاللهعلیهوآله) زمانی در وجودِ عنصری به دنیا آمد که انسانها استعدادِ گرفتن تمام خدا را داشتند. یعنی امت پیامبر ما امتی است که استعداد ذاتیشان برتر از استعداد ذاتی سایر امم است. در روز بعثت، جبرییل بر پیامبر نازل شد و از جانب خدا فرمود: "اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ"[3]؛ یعنی به اسم ربی بخوان که خلق کرد. این خطاب تنها به پیامبر نبود و متعلق به امت ایشان هم هست.
خلقتمان را خدا انجام داده و استعداد ذاتی را به همۀ ما داده است؛ اما این ما هستیم که باید خودمان را تربیت کنیم. بنابراین ما کاری غیر از این نداریم که اسم ربمان را بخوانیم. یعنی باید خودمان را تربیت کنیم و پرورش بدهیم.
خدا عین عشق و کمال است و چون «از کوزه همان برون تراود که در اوست» خلقتی که خدا کرده هم کامل است. اما بقای این خلقت برای ما منوط به خواندن اسم رب است. خدا استعداد را در ما قرار داده و میدهد که همان استعداد ذاتی است. این ما هستیم که باید اسم رب را در هر حرکتی پیدا کنیم و استعدادمان را پرورش دهیم.
کمااینکه مریم و زکریا و ابراهیم و سایر اولیائی که در بررسی سورۀ مریم از آنها سخن گفتیم استعداد ذاتیشان را که خلقتشان بود با اسم رب پرورش دادند و به ظهور رساندند؛ یعنی به خودشان چشاندند و در عالمش قرار گرفتند.
امروز هم که در خیمههای اباعبدالله(علیهالسلام) نشستهایم باید بدانیم که اگر عاشق حضرت زینب(سلاماللهعلیها) و امام حسین(علیهالسلام) و یارانش هم باشیم کاری برای خودمان نکردهایم؛ بلکه باید همچون کربلاییان با اسم رب حرکت کنیم و این درسی است که عاشورا به ما میدهد. عاشورایی که جریان ظهور تمام اسماء جمال و جلال الهی است.
[1]- تقریرات فلسفۀ امام خمینی، ج1، ص77
[2]- سورۀ بقره، آیۀ255: نه خواب سبك او را فرا مىگيرد و نه خواب سنگين.
[3]- سورۀ علق، آیۀ1
نظرات کاربران