در مسیر امداد فرشتگان
در ادامۀ بحث (جلسۀ 8، 9 محرم 1444) به تبیین موضوع در "مسیر امداد فرشتگان "میپردازیم.
دیدیم خداوند در سورۀ مریم، مخاطبان قرآن را به تذکر احوال اولیاء خود امر میکند. اما منظور از این تذکر، نه فقط یادآوری ظاهری و ذهنی تاریخ، بلکه پیدا کردن جایگاه و روند حرکت آن بزرگان در وجود خویش است.
ماجرای حضرت زکریا، حضرت مریم، حضرت ابراهیم و حضرت موسی(علیهمالسلام) را خواندیم و در حدّ مجال، درسهایش را برگرفتیم. اکنون به آیات حضرت اسماعیل و حضرت ادریس رسیدهایم:
"وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيّاً. وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً. وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً. وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيّاً."[1]
و یاد کن در کتاب، اسماعیل را که همانا صدق در وعده داشت و پیامبر و فرستادۀ خدا بود؛ اهلش را به نماز و زکات دعوت میکرد و همواره مورد رضای پروردگارش بود. و یاد کن در کتاب، ادریس را که پیامبری صادق بود و او را به جایگاهی والا رفعت دادیم.
دربارۀ صدق که در وصف هردو پیامبر آمده، در جلسات گذشته سخن گفتیم. مقام رسالت و نبوت نیز آنگونه که برای انبیاء الهی مطرح است، برای ما ممکن نیست. اما خداوند برای اسماعیل، دو صفت دیگر هم بیان میکند که میتوانیم آنها را در خود جستجو کنیم: امر به نماز و زکات، و مورد رضای خدا بودن. البته این هم نمیتواند صرفاً ظاهر نماز و زکات باشد؛ بلکه حقیقت نماز و زکات است که انسان را به رضای خدا میرساند.
خداوند در آیۀ بعد میفرماید: "أُولئِكَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهيمَ وَ إِسْرائيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيّاً."
اینان (که از زکریا تا ادریس، اوصافشان یاد شد) کسانی بودند كه خدا به آنها نعمت داده بود؛ پيامبرانی از فرزندان آدم، آنها كه با نوح [در كشتى] سوار کرديم، نسل ابراهيم و اسرائيل و آنها كه هدايتشان كرديم و برگزيديمشان؛ هنگامی که آیات رحمان بر آنها خوانده میشود، سجدهکنان و با گریه، به خاک میافتند.
ابراهیم و موسی و... پیامبر بودند؛ اما حضرت مریم، انسانی معمولی بود که تحت تربیت زکریا به مقام والا رسید. کسانی هم که با نوح سوار کشتی شدند، اغلب مردم معمولی بودند. ولی خدا در این آیات، آنها را نیز یاد میکند. این نشان میدهد چنانکه گفتیم، این اوصاف مربوط به افراد خاص نیست؛ بلکه همه، استعداد دارند که خدا آنها را برگزیند و هدایت کند؛ منتها برای بهرهمندی از این نعمت باید وجودشان مستعدّ دریافت آیات رحمت الهی باشد.
منظور از آیات رحمان چیست؟ کتب آسمانی هم آیات الهی هستند؛ اما فقط این نیست. همۀ زندگی ما پر از نشانههای خداست. همه چیز، نشان از رحمت او دارد. اما اگر اینطور است، طبق آیه برگزیدگان خدا تمام عمر از صبح تا شب، گریان و در سجدهاند؟ معلوم است عقل، این را نمیپذیرد. پس منظور چیست؟
آنها نشانههای خدا را نه با چشم سر، بلکه نفس و وجودشان میبینند. نعمتهای مادی و کمالات دنیا مثل سلامت، آرامش، علم و زیبایی را هم میبینند و شکرگزارند. اما از سختیها، ناکامیها و از دست دادنها نیز بیزار نیستند و ناسپاسی نمیکنند. مهمتر اینکه در پسِ همۀ اینها جمال و جلال خدا را مینگرند و با خشوع تمام در برابر او سلم محض دارند. نه در جلال، پا پس میکشند و عقب میروند و نه در جمال، طغیان میکنند و غافل میشوند.
خداوند پس از توصیف این گروه، از نسل ناخلف آنان یاد میکند:
"فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً. إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لايُظْلَمُونَ شَيْئاً."[2]
پس از اینان گروهی به جایشان آمدند که نماز را تباه کردند و پیرو شهوات شدند؛ پس به زودی گمراهی را خواهند دید. مگر کسانی که توبه کردند، ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند؛ آنها به بهشت میروند و ظلمی به آنان نمیشود.
این یعنی کسانی از گمراهی مصوناند که از ایمان قبلیشان که آلوده به ظلم بود، توبه کنند، ایمان جدید بیاورند و به عمل صالح بپردازند تا بتوانند به بهشت حقایق که وعدۀ حتمی خداست، برسند؛ بهشتی که سراسر امنیت است، در آن هیچ امر بیهوده و لغوی وجود ندارد و برای اهل تقوا فراهم شده است.[3]
این بهشتیان با بالا بردن استعداد نفسشان، به ملأ اعلی عروج میکنند و به جایی میرسند که ندای فرشتگان را میشنوند و از امداد غیبی آنها بهرهمند میشوند؛ همانطور که حضرت مریم به عالم فرشتگان راه یافت و با آنها ارتباط برقرار کرد. شاید برای همین باشد که قرآن در آیۀ بعد، از زبان ملائکه سخن میگوید:
"وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيّاً."[4]
ما جز به فرمان پروردگارت نازل نمیشویم؛ آنچه پیش رو و پشت سر ماست و هرچه بین این دو است، ازآنِ اوست و او فراموشکار نیست.
ملائکه همیشه هستند و کار میکنند؛ اما تنها زمانی اذن نزول مییابند و امکان یاری سالک را دارند که سالک با معرفت و بصیرت، در مسیر رشد حرکت کند و برای بالا بردن قابلیت خود بکوشد. ملائکه اینجا اقرار میکنند که تحت امر خدا هستند؛ خدا هم بی آنکه احدی از نظرش دور بماند، همۀ استعدادها را میبیند و ملائکه را امر به نزول میکند.
درواقع ملائکه بر کسی نازل میشوند که هم به خدا باور و اعتقاد دارد و هم بر باورش استقامت میورزد؛ نه اینکه فقط خوبیها را دوست بدارد و ادعا کند. خداباوری یعنی ایمان به غیب؛ یعنی باور به اینکه امور عالم را خدا میگرداند و واسطههای او در زمین و آسمان، ملائکه هستند. اسباب و عللی هم که ما میبینیم، ابزار نازلی در این مسیرند.
استقامت در مسیر توحید یعنی همه چیز را از بالا ببینیم و امور پایینی را با بینش بالایی رفع و رجوع کنیم. نه اینکه اسباب و علل را کنار بگذاریم و دست روی دست بگذاریم تا کارها خودش درست شود! بلکه نگاه و امیدمان به خدا باشد و ابزار را هم چون او گذاشته، به کار گیریم؛ بدانیم او سببساز است که به اینها اثر میدهد و اگر نخواهد، هیچچیز اثر نمیکند. آنوقت میبینیم رزق و روزی از در و دیوار میرسد و امورمان به نحوی که مرضیّ خداست، ردیف میشود.
به این مثال، توجه کنید. ما هیچگاه موی خود را نمیکشیم تا بلند شود! تغذیه و مراقبت لازم را داریم؛ اما میدانیم مسئول رشد مو، نفس است. تمام شئون بدن، همین است. ما فقط وظیفۀ خود را انجام میدهیم؛ اما نهایتاً رشد، سلامت و زیبایی بدن، کار نفس است. در باقی امور هم اگر انجام وظیفه کنیم و خود را کنار بکشیم، میبینیم روح و نفس هستی، کارها را پیش میبرد و دیگر به خاطر کمبود علل و اسباب، غصه نمیخوریم.
درواقع نزول ملائکه به این بستگی دارد که فرد، نفس خویش را در کدام مسیر حرکت دهد. اگر استعداد قابلی را همجهت با استعداد ذاتی پیش بَرد، نزول ملائکۀ رحمت بر او قطع نمیشود. اما اگر در این حرکت بایستد، نباید انتظار نزول ملائکه را داشته باشد.
مثلاً کسی که در میدان سود و زیان مادی، شاد و غمگین شود و در داشتنها و نداشتنها دلش بلرزد، چشمش دنبال اسباب و علل است؛ پس نهایتاً همانها برایش کار میکنند و دیگر دستش به امدادهای غیبی ملائکه نمیرسد.[5]
وقتی نظر عالی نداریم و همین مراتب پایین را میبینیم، معلوم است از دست دادنها برایمان ترس و نگرانی میآورد. چنانکه اهل کوفه با تمام دعوتنامههایی که برای امام حسین(علیهالسلام) نوشته بودند، نتوانستند بر ترس و تهدیدهایی که بود، غالب شوند و به یاری امام بروند. ما هم آرزوی یاری امام زمان(عجّلاللهفرجه) را داریم. اما امتحانهای عصر ظهور، خیلی سختتر، دقیقتر و لطیفتر از امتحان عاشوراست. نکند...!
آن زمان با زر و سکه، مردم را تطمیع میکردند یا به زور شمشیر، به راه خود میکشاندند؛ تزویرها هم زیاد پیچیده نبود. اما امروز دنیای مَجازی غوغا میکند و پیکان تیز دشمن، نفس و فکر و اندیشۀ ما را هدف گرفته است. در این روزگار، معرفت امام، بسیار ضروری است. هر شیعه باید یک محقق در امامشناسی باشد و به محبت خشک و خالی بسنده نکند؛ چون امروز زمینۀ ظهور، با جهاد تبیین آماده میشود. آن هم شرطش تحمل سختیها و چشم بستن بر «دلم میخواهد»هاست.
[1]- سورۀ مریم، آیات 54 تا 57.
[2]- سورۀ مریم، آیات 59 و 60.
[3]- سورۀ مریم، آیات 61 تا 63.
[4]- سورۀ مریم، آیۀ 64.
[5]- البته برعکس نزول ملائکه، نزول شیاطین هم ممکن است. چنانکه خداوند در آیۀ 222 سورۀ شعراء میفرماید: "تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثيمٍ"؛ شیاطین بر دروغگوی گنهکار نازل میشوند.
نظرات کاربران