حیات؛ هدف یا وسیله؟
در ادامۀ بحث (جلسۀ 49، 27 صفر 1444) به تبیین موضوع حیات؛ هدف یا وسیله؟ میپردازیم.
در بحث هدف و وسیله، به اینجا رسیدیم که مراتب دانی حیات، هیچکدام مقصد غایی انسان نیستند؛ بلکه هر رتبه از حیات، پلّهای است برای رسیدن به حیات برتر. به این معنا که جسم، وسیله است برای رشد نفس؛ نفس، وسیله برای ظهور عقل و عقل، وسیله برای ظهور حق. پس برای رسیدن به اوج باید از تکتک اینها گذشت.
البته شاید ما در مراحلی از زندگی، این پلّهها را هدف بگیریم. اما جالب اینجاست که خود اینها وسیلهبودن خود را نشان میدهند و با زبان بیزبانی فریاد میزنند که: «ما هدف نهایی نیستیم!» چگونه؟ با تغییر و تحولّات آنبهآن، با فرسودگی و از دست رفتن، با بیماری و مرگ، با کهنگی و ضعف و...؛ زیرا آنچه رو به زوال برود، نمیتواند هدف باشد.
بنابراین روشن است که هدف نهایی ما حیات دنیا نیست؛ زیرا نه بدن و قوای جسمی ما باقی و ماندگار است، نه آنچه با این قوا به دست میآوریم. چشم و گوش و سایر اعضا اگر بر اثر بیماری از دست نروند، بهتدریج ضعیف میشوند و از کار میافتند؛ ذهن و مغزمان نیز همینطور. در بیرون هم دیدنیها، شنیدنیها، خوردنیها، مال، مقام و... فانیاند. حتی والدین و همسر و فرزند، همیشه برای ما نمیمانند. پس هیچکدام هدف نیستند، بلکه وسیلهاند.
با این حال متأسفانه بسیاری از ما با آنکه این حقیقت را میبینیم، نمیخواهیم آن را باور کنیم و خود را به غفلت میزنیم! پس به جای اینکه با این پلّهها بالا برویم، میخواهیم در آنها توقف کنیم و به زعم باطل خود، بالا را پایین بیاوریم! اما مگر میشود پشتبام را روی زمین آورد و در طبقات پایین، از منظره و هوای بام، لذت برد؟!
انسان هدفمند و الهی که از چارچوب ماده فراتر رفته و ورای اعتباریات، حقیقت را میبیند، در مسیر رشد روحی خود به جایی میرسد که پیام جلوات حیات دانی را با گوش عقلش میشنود و درک میکند که: "...إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ..."[1]. ازاینرو زندگیاش در دنیا صرفاً وسیلهای میشود برای اینکه او را به هدف اعلی برساند. چنانکه رادمردان تاریخ همواره حیات دنیایی خود را وسیله دیدهاند و آن را قربانی هدف کردهاند؛ یعنی به شهادت رسیدهاند.
در صدر این رادمردان، چهارده معصوم(علیهمالسلام) و یاران مخلص آنها نظیر کربلاییان هستند که حتی حیات عقلی خود را وسیله دیدهاند؛ چون حیاتی جز "هو الحیّ القیّوم" نمیدیدند. در دورۀ معاصر نیز کسی همچون امام خمینی(قدّسسرّه) را میشناسیم که سالها مجاهده کرد و از همه چیزش گذشت تا آنکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
یا دانشمندی مثل ملّاصدرا که از نظر خانوادگی، شأن بالایی داشت. جایگاهش نزد استادان و حتی حاکم وقت نیز خاص بود. در علوم عقلی هم به مدارج عالی رسیده بود و امکان پیشرفت بیشترش همچنان فراهم بود. اما وقتی به حقایقی از هستی رسید که علمای آن زمان نتوانستند بپذیرند، حاضر شد از تمام زندگی و امکانات و حتی کمالات عقلی و معنوی که به دست آورده بود، بگذرد، اما از باور به حق نگذشت. تا اینکه حتی حکم به قتلش دادند؛ اما به وساطت استادانش به تبعید فرستاده شد. او هم به منطقهای اطراف قم رفت و در غربت و تنهایی، تمام حیاتش را صرف شناخت وجود کرد؛ که اگر او از حیات خود نمیگذشت، معلوم نبود ما امروز درکی از حقیقت توحید داشته باشیم.
ما هم برای اینکه بتوانیم به هدف برسیم، باید هرلحظه نقص خود را درک کنیم و نیازمان به هدف را ببینیم؛ وگرنه در هر پلّه بمانیم، متوهّمانه خود را کامل میپنداریم و ازآنجاکه فطرتمان این کمال را نمیپذیرد، برای اینکه درون خود را ساکت کنیم و به همین مرتبه راضی شویم، به آرامشدهندههای کاذب روی میآوریم و هر روز خود را با چیزی مشغول میکنیم؛ یک روز با مدرسه و دانشگاه، یک روز مال و مقام، یک روز همسر و فرزند و... .
به این ترتیب گرفتار میشویم و عمری در غل و زنجیر این جلوات میمانیم؛ بی آنکه لحظهای آرامش داشته باشیم. مثلاً اگر دل به مقام بسته باشیم، میکوشیم از هر طریقی شده، خود را بالا بکشیم و اگر ببینیم کسی از ما بالاتر رفته، ناراحت میشویم. پس یا دوباره دنبال این میرویم که مقام او را ازآنِ خود کنیم یا اینکه کاذبانه در نظر خود و دیگران تظاهر به برتری مینماییم تا یادمان برود که از او کم داریم و دچار خلأ نشویم!
متأسفانه به دلیل همین عدم درک هدف و وسیله، هیچیک از انبیاء و ائمه(علیهمالسلام) نتوانستند حیات برین را در زمین، حاکم کنند؛ و قرار است امام زمان(عجّلاللهفرجه) بیاید و با حاکمیت خود، همه را به درک حقیقت حیات برساند. پس اگر اوصاف حیات مهدوی را ندانیم، چهبسا هر پیشرفت و رفاه در حیات مادی را هدف ببینیم و شیفتۀ هر قدرت و فرهنگی شویم که این حیات را برایمان فراهم میکند؛ درنتیجه از حیات برین، غافل گردیم و هرچه بیشتر فاصله گیریم[2].
درست است که هدف ما هم ظهور حقّ است؛ اما به خوبی دانستهایم که تنها راه شناخت و ظهور حق، انسان کامل است که امروز در پسِ پردۀ غیبت به سر میبرد. اگر میخواهیم به هدف برسیم، باید چرخ زندگیمان بر مبنایی بگردد که تار و پودی از این پرده بردارد و آن را نازکتر کند. تا حدّاقل به فرج شخصی برسیم و هر روز ببینیم که یک قدم به حیات امام زمان(عجّلاللهفرجه) نزدیک شدهایم و امام در درونمان بیشتر ظهور کرده است. این ظهور را هم نه در تغییرات ظاهری و اعمال صوری، بلکه در درک باطن قرآن، بصیرت به هستی و شناخت حقیقت حیات میتوانیم ببینیم.
اما چگونه؟ وقتی امام حاکم نیست، ما باید با سیستم حاکم یعنی فرهنگ غرب، مخالفت کنیم؛ تا حیاتمان وسیله شود برای ظهور و حاکمیت حیات حقیقی. یعنی مال، مقام، علم، شغل، خانواده و همه چیز خود را وسیله ببینیم تا اقلاً بتوانیم نور امام را در وجود خود حاکم سازیم و با او زندگی کنیم. در آن صورت بدون گیجی و سرگردانی، همه جا وظیفهمان را تشخیص میدهیم و بدون سنگینی و فشار، به آن عمل میکنیم.
امروز ما هرچه داریم، وسیله است برای ظهور امام؛ اما چقدر از این وسایل برای آن هدف استفاده میکنیم؟ حتی ایمان ما وسیله است برای ظهور امام، نه برای اینکه فقط خودمان جهنم نرویم. باید هرچه داریم، به پای او بریزیم و در راه مخالفت با حاکمیت غرب، حاضر باشیم فداکاری کنیم. نه اینکه اگر طبق طبیعتِ دنیا هم چیزی از داشتههایمان را از دست دادیم، بیصبری کنیم و دچار ترس و ناامیدی شویم.
باید بدانیم کسانی در حیات مهدوی حاضرند و بهره میبرند که با حیات حاکم در هر زمان، مخالفت کردهاند؛ چون هیچ زمانی حاکمیت امام برپا نبوده است، حتی در زمان حیات مادی ائمه(علیهمالسلام). کم نبودهاند یارانی همچون ابوذر، سلمان و مالکاشتر که در زمان امام خود با سیستم حاکم، مخالفت کردهاند و حیاتشان وسیله شده برای حیات برتر؛ یعنی حیات خود را دادهاند برای ظهور هدف، که همانا حاکمیت حیات امام است.
مخالفت یعنی همۀ وسایل به پای هدف ریخته شود؛ نه اینکه هدف و وسیله را گم کنیم و جلوات پیشرفت ماده را هدف و حیات بگیریم، علیرغم تمام خرابیهای مادی و معنوی که به بار میآورد و ضررهایی که به جسم و جانمان میزند.
مثلاً وقتی هر گوشی همراه جدیدی به بازار میآید، ما هم میخواهیم بخریم، یا وقتی غذاها و فرهنگ تغذیۀ سنّتی خود را کنار گذاشتهایم و غربی غذا میخوریم، یا وقتی فرهنگ مدرنیته در پوشش، معماری، دکوراسیون و تمام زندگیمان حاکم شده است، چطور میتوانیم بگوییم با این سیستم، مخالفیم؟ تازه حاکمیتش را بیشتر تثبیت کردهایم و باعث استمرار حیاتش شدهایم، اگرچه به زبان «مرگ بر آمریکا» بگوییم!
وقتی این فرهنگ را پذیرفتیم، میخواهیم ما هم از دنیا عقب نمانیم و در همه چیز، بهترینها را داشته باشیم. برای همین اگر در قبال حفظ آرمانهای انقلاب، تحریم اقتصادی و سیاسی شویم، برایمان سنگین است و حتی اعتراض میکنیم که چرا نظام به مردم ظلم میکند و مانع پیشرفتشان میشود!
در طول تاریخ همواره همین نگاه غلط مردم به هدف و وسیله بوده که دست ائمه(علیهمالسلام) را در برپایی حاکمیت دین و ظهور حیات طیّبه بسته است. وگرنه چرا امام حسین(علیهمالسلام) به شهادت رسید؟ زندگی دنیایی او که قطعاً جز حیات طیّبه نبود؛ چرا از آن گذشت؟ امام نهتنها از حمایت دینداران محافظهکار و اهل دنیا چشم پوشید، کمک اجنّه و ملائکه را نیز رد کرد و نخواست حیات طیّبۀ خود را حفظ کند؛ چرا؟ چون حیات خود را وسیله میدید برای رفع بدعتها و حفظ دین خدا، یعنی حاکمیت حیات طیّبه در جامعه و هستی.
او با سیستم حاکم، مخالفت کرد تا ما امروز دین داشته باشیم. پس قدر بدانیم و تمام حیات خود را وسیله برای یاری امام ببینیم. البته رسیدن به این نگاه، مجاهدۀ بسیار در مراتب مختلف میخواهد. اما میارزد برای اینکه هدف را به عنوان ارزش پیدا کنیم و با تمام وجود به آن عشق بورزیم؛ یعنی با فعل و صفت و هرچه میتوانیم، با ضدارزش، مخالفت نماییم؛ به فرمایش قرآن: "وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ..."[3].
[1]- سورۀ إسراء، آیۀ 44 : همه چیز خدا را تسبیح میکنند.
[2]- از آنچه در برخی روایات آخرالزمانی آمده، میتوان استنباط کرد که در عصر تکنولوژی و اوج پیشرفت بشر، مؤمنان هم آسودهخاطر نیستند و نیکبخت، آناناند که از این فرهنگ، دور بمانند و اسیر آن نشوند. پس معلوم میشود حاکمیت امام زمان(عجّلاللهفرجه) با این جلوات مدرن و تکنولوژی نیست.
[3]- سورۀ انفال، آیۀ 60 : و هر نیرویی میتوانید، برای مقابله با آنها آماده کنید.
نظرات کاربران