پیغام اربعین
در ادامۀ بحث (جلسۀ 44، 20 صفر 1444) به تبیین موضوع پیام زیارت اربعین میپردازیم.
زیارت دو گونه است؛ زیارت ظاهری و زیارت وجودی. گروهی ممکن است منظور از زیارت را همان زیارت ظاهری و قرار گرفتن در کنار مرقد مطهر امام معصوم بدانند، بدون اینکه برای برقرار کردن ارتباط وجودی با او تلاش کنند. اما این زیارت، فقط تعظیم شعائر است و از این جهت به آن توصیه شده؛ حقیقت زیارت، یکی شدن با امام و گرفتن پیام زیارت است.
در روایت آمده: پنج چیز، نشانۀ مؤمن است و یکی از آنها زیارت اربعین است[1]. اما کدام زیارت؟
میدانیم که اسلام با ایمان فرق میکند و مسلمان و مؤمن، یکی نیستند. مؤمن حتماً مسلمان است؛ ولی مسلمان میتواند مؤمن نباشد. مؤمن به وادی ولایت وارد شده و زیارت اربعین از نشانههای مؤمن است، نه مسلمان. پس منظور نمیتواند فقط زیارت ظاهری و لفظی باشد؛ بلکه زیارتی است که در آن، زائر پیام زیارت را دریافت کند.
پس بکوشیم امروز جرعهای از پیامهای زیارت اربعین را بچشیم. این عبارت اربعین را بارها خوانده و شنیدهایم:
"وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلاَلَةِ و قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ."
و خون دلش را در تو ریخت تا بندگانت را از جهالت و سرگردانیِ گمراهی برهاند؛ و در این حال، گروهی که دنیا فریبشان داده بود، علیه او متحد و همگام شدند. بهرۀ خود را به متاع پست دنیا فروختند و آخرتشان را در ازای بهای بسیار ناچیز به فروش گذاشتند؛ تکبّر ورزیدند و خود را در دام هوای نفس انداختند!
جهالت، آنجاست که انسان در میدان ابتلا دچار نادانی میشود و نمیداند چه کند. گمراهی هم آنجاست که حتی اگر بداند، سرگردان میماند و نمیتواند راه درست را تشخیص دهد. امام حسین(علیهالسلام) همه چیزش را داد تا انسان را از این دو ورطه نجات دهد. اما فریبخوردگان دنیا در مقابلش ایستادند.
کدام دنیا؟ مگر دنیا آیه و نشانۀ خدا نیست؟ مگر ابزاری نیست برای رساندن انسان به خدا؟ پس چطور عدهای فریب آن را میخورند؟ فریب میخورند، چون از این آیه و جلوۀ خدا طبق میل نفس و سود و زیان شخصی خود استفاده میکنند، نه طبق فرمان الهی. وقتی انسان، خود را صاحب اموال و اولاد و ازواج و بقیۀ جلوات خدا بداند و برایش مهم نباشد که در مسیر استفادۀ او از این جلوات، به دیگران ضرر برسد، فریب دنیا را خورده است.
کسانی که درمقابل امام حسین(علیهالسلام) قرار گرفتند و او را به شهادت رساندند، از این گروه بودند. بهای بسیار بیارزشی هم که در برابر دین و انسانیتشان گرفتند، جرعهای اندک از رفاه حیوانی در دنیا بود؛ آن هم نه برای همهشان! اما چنان در گرداب نفس اماره غرق شدند که دیگر راه انسانیت به رویشان بسته شد.
حال برای اینکه بتوانیم پیام زیارت اربعین را بهتر دریافت کنیم، عبارت "بَذَلَ مُهْجَتَهُ" را مورد توجه قرار میدهیم. «بذل» بالاتر از «عطا» به معنیِ دادن است. بذل یعنی دادن با میل و رغبت درونی[2]؛ دادنی که از سرِ شوق و عشق به محبوب باشد. گاهی انسان برای دادن چیزی، حساب و کتاب میکند، سود و زیان آن را میسنجد و اگر سود داشت، میدهد. اما در بذل، حساب و کتاب و معاملهای در کار نیست؛ بدون محاسبه و از سر عشق میدهد.
حقیقت هر انسانی قلب اوست که هفت رتبه دارد و «مُهَجة» عمیقترین آنهاست. مهجةالقلب، معدن ظهور تجليات انوار الهى است[3]. مُهجة، خون دل است که گاهی ریخته میشود، مثل امام حسین(علیهالسلام)؛ و گاهی خار در چشم و استخوان در گلو میشود، مثل حضرت علی(علیهالسلام).
قلب، نماد حیات و زندگی است. کسی که خون قلبش را میدهد، یعنی حیاتش را میدهد؛ نه از نوع حیات گیاهی یا حیوانی، بلکه حیاتی که از جریان ولایت در انسان ایجاد میشود. اما متأسفانه امروز بسیاری از ما برای دنیا و زندگی دنیایمان خون دل میخوریم و میریزیم! درحالیکه زیارت اربعین به ما میگوید خون دل باید برای خدا و دین خدا و برای احیای انسانی ریخته شود. در روایت دیگری هم آمده که امام سجاد(علیهالسلام) میفرماید:
"لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي طَلَبِ الْعِلْمِ، لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ."[4]
اگر مردم میدانستند در طلب علم چه فايدهای است، به جستجوی آن میرفتند، اگرچه با ريختن خون دل و افتادن در گردابها بود!
خلاصۀ پیام زیارت اربعین، این است که قلب یک انسان در کاروان حسینی باید برای امامش بتپد و خون دل خوردنش برای هدایت بشر باشد؛ وگرنه حیات انسانی ندارد. همانطور که حیات مادی انسان در گرو حیات و سلامت قلب صنوبری است. پس اگر به جای انسانیت، برای چیزهایی غصه میخوریم که ارزش انسانی ندارد، اگر به جای دین فرزندمان برای عقب نماندنش از اهل دنیا زحمت میکشیم و اگر به جای انتظار فعالّانه فقط به زبان، دعای فرج میخوانیم و تمام انرژی و وقتمان را برای به دست آوردن دنیا میگذاریم، بدانیم که از انسانیت دور افتادهایم.
انسانیت ما در گرو حیات قلبمان است و حیات قلب در گرو اتصال به قلب انسان کامل. در اینباره احتجاج زیبایی از هشامبنحَکم برای بیان جایگاه امام و انسان کامل نقل شده که از قضا خود امام صادق(علیهالسلام) بعدها از او خواسته بود تا این جریان را برایش تعریف کند.
هشام گفت: «شنیده بودم كه عمروبنعبيد مجلسی در مسجد بصره برپا كرده و سؤالات مردم را پاسخ میدهد. من هم در آن جمع حاضر شدم و به طور ناشناس بین مردم نشستم. آنگاه از او اجازه گرفتم و پرسیدم: «آیا چشم داری؟» گفت: «پسرجان، اين چه پرسشى است؟ چيزى كه با چشم خود میبينى، پرسش ندارد.» گفتم: «بههرحال سؤال من همين است!» او سؤالم را احمقانه خواند و گفت: «آرى، چشم دارم.» گفتم: «با چشم خود چه میكنی؟» گفت: «رنگها و اشخاص را میبينم.» گفتم: «بينى هم دارى؟» گفت: «آرى.» گفتم: «با آن چه میكنى؟» گفت: «بوها را استشمام میكنم.» گفتم: «دهان چطور؟» گفت: «دارم.» گفتم: «با دهانت چه میكنى؟» گفت: «مزهها را میچشم.» گفتم: «گوش هم که داری؛ با آن چه میكنی؟» گفت: «صداها را میشنوم.» در آخر گفتم: «قلب چه؟» گفت: «البته دارم.» گفتم: «برای چه کار؟» گفت: «آنچه را از اين اعضا و حواس بر من وارد میشود، تشخیص میدهم.» گفتم: «مگر اين اعضا به قلب نیاز دارند؟ با اينكه همه درست و سالماند.» گفت: «پسرجان، هرگاه اين اعضا در چيزى كه میبويند، میبينند، میچشند يا میشنوند، ترديد كنند، به قلبشان رجوع میکنند تا به يقين برسند و شکّشان از بین برود.» گفتم: «پس همانا خدا قلب را براى رفع شک و ترديد اعضا گذاشته است؟» گفت: «آرى.» گفتم: «اگر قلب نباشد، حواس و جوارح به یقین و اطمینان نمیرسند؟» گفت: «آرى.» گفتم: «خداوند حواس تو را بی امام رها نكرده و براى آنها امامى گماشته كه اصلاح شوند و در شک نمانند؛ آنوقت همۀ اين خلق را در شک و سرگردانى و اختلاف واگذارد و امامى براى آنها تعيین نكند که شک و حیرتشان را برطرف سازد؟!»
اینجا بود که از پاسخ درماند و سکوت کرد. آنگاه رو به من کرد و با توجه به سخنانی که گفته بودم، مرا شناخت. آنگاه مرا در آغوش كشيد و به جاى خود نشانيد؛ در جای دیگری نشست و چيزى نگفت تا من برخاستم.»
هشام که به اینجا رسید، امام صادق(علیهالسلام) خندهاى كرد و گفت: «چه كسى اين را به تو آموخت؟» گفتم: اينها را از شما ياد گرفتهام و خودم تنظيم و تألیف كردهام.» فرمود: «بهخدا، اين حقيقتى است كه در صحیفههای ابراهيم و موسى نوشته شده است.»[5]
آری؛ امام، قلب هستی و قلب تمام انسانهاست. حیات انسان نیز در همۀ عوالم حتی عالم ناسوت، از امام است؛ چنانکه در دعای شریف عدیله میخوانیم: "بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماءُ"[6]؛ به یُمن و برکت اوست که خلق، روزی میخورند و به وجود اوست که زمین و آسمان در جای خود ثابت است.
[1]- بحارالأنوار، ج82، ص۷۵.
[2]- كتاب العين، ج8، ص187.
[3]- تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، ج2، ص359.
[4]- الكافي، ج1، ص35.
[5]- الكافی، ج1، صص169-171.
[6]- مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
نظرات کاربران