الغریق...
دست من، كوتاه و خرما بر نخیل
نردبانی نی بر این راه طویل
آه مِن طولِ السّفر، پای علیل
زاد و توشه، اندك و مقصد، جلیل1
گفته چون مولا سخن بر این سبیل
وای بر من، زین ره و زاد قلیل!
من چه سازم با چنین نفس شریر
چند نالم، بر زنم بر او نفیر!
او سواره، روح و جان، مركب بر او
میكشاند جان و روحم كو به كو
كو به كو، آوارهام بر هر دیار
با گناهم گشتهام دور از نگار
آه ای فریادرس، دادم شنو
این نفیر و سوز و آوایم شنو
در قفس، زندانیام؛ آزاد كن
رحم بر جانِ خرابآباد كن
تا رها گردم از این درماندگی
پای بردارم از این جاماندگی
سمت نخل جان، پروازی كنم
از نخیلش، شهدْ پردازی كنم
بر عروج عشق، معراجی كنم
بر سپاه جهل، تاراجی كنم
پینوشت:
[1] اشاره به حکمت 77 نهج البلاغه : "آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ"؛ آه از توشهی اندك و درازى راه و دورى منزل و عظمت مقصد!
نظرات کاربران