سبوی ولایت
بود حوضی در ازل در نزد یار
میخروشید از خُمش نزد نگار:
ای نگارا، میخور خُمّم كجاست؟
بادهخوار از بادهی جامم كجاست؟
گفت: خالیات كنم من، ای سبو
میكنم خالی، تو را در دو گلو
هم گلوی فاطمه(سلاماللهعلیها)، هم همسرش(علیهالسلام)
دو نگین، یك تاج وحدت بر سرش
تاج وحدت بر سر آن دو نگار
هر دو محو وصف و ذات کردگار
هر دو سائل بر سبوی حوض یار
حوض كوثر، نام كردش گلعذار
حوض كوثر، خُم ربّانی بوَد
احمدش(صلّیاللهعلیهوآله) بر او به حق، بانی بوَد
او كه خود از ذات "هو" گردیده مست
بر سر حوضش ببرده هر دو دست
دست اول، دست محبوبش علی(علیهالسلام) است
مستی می، از دو چشمش منجلی است
دست دوم، دست زهرایش(سلاماللهعلیها) بوَد
امّ هستی، مادر بابش بوَد
مست كرده از میاش مولا علی(علیهالسلام)
تا بباشد مظهر اسم ولیّ
با ولایت، باب علمش وا شود
علم از ذات خدا پیدا شود
خود، مدینه گردد علم ذات را
هم علی(علیهالسلام) گردد به شهرش "بابُها"
باب علم احمدی، حیدر(علیهالسلام) بوَد
ساقیاش بر ساغر كوثر بوَد
ساغر علمش، به زهرا(سلاماللهعلیها) بسپرد
مستفیض ساغرش زهرا(سلاماللهعلیها) شود
مست، جانش از می دلبر(صلّیاللهعلیهوآله) شود
بادهنوش جام، با حيدر(علیهالسلام) شود
علم حق را در تعیّن آورد
عین ثابت را به أعیُن آورد
او شعور و شعر و هم شاعر بوَد
غیر اگر شاعر بوَد، كافر بوَد!
15ذیالقعده 1428 ، 5/9/1386
سرکار خانم لطفی آذر
نظرات کاربران