سوز نیاز
روح ز تو گرفته پر، باز دهد دلم ثمر
در همه جا ز تو خبر، بی تو بگو كجا روم
بی تو منم هیچ، عدم، بدون بیش و همه كم
در دل من تویی صنم، بی تو بگو كجا روم
هستی من ز تو به پا، با تو گرفتهام بقا
بر دل و جان، تو آشنا، بی تو بگو كجا روم
منم که در كتم عدم، هستیام از تو دم به دم
دمِ من و تو بازدم، بی تو بگو كجا روم
دفتر جانم ز تو باز؛ نازی و من، جمله نیاز
تو آگهی بر همه راز، بی تو بگو كجا روم
بهشت من، رضای تو؛ به جان خرم جفای تو
صبر بر آن قضای تو، بی تو بگو كجا روم
من نَمیام از یم تو، قطرهای از شبنم تو
غم نبوَد جز غم تو، بی تو بگو كجا روم
بی تو ندارم نفَسی، جز تو ندارم هوسی
گر چه منم خار و خسی، بی تو بگو كجا روم
امید و هم رجاء من، تو مهربانْ خدای من
عشق من و مُنای من، بی تو بگو كجا روم
تو جان جانان منی، ظاهر و پنهان منی
دین و هم ایمان منی، بی تو بگو كجا روم
نمودِ من، ز بودِ توست؛ قدرت من ز جود توست
دلم ز تار و پود توست، بی تو بگو كجا روم
نور، تویی؛ سایه، منم؛ بندهی بیمایه، منم
به جان من، پایه تویی، بی تو بگو كجا روم
عبد گنهکار، منم؛ خدای غفّار، تویی
كار، تویی؛ یار، تویی؛ بی تو بگو كجا روم
11 ربیعالأول 1429- 29 اسفند 1386- مشهد مقدس
سرکار خانم لطفی آذر
نظرات کاربران