ساقیا بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی رها گردم از حیات حیوانی
قلب و جان، صفا گیرد از نسیم ربّانی
تا چشد دلم لذّت، از حیات انسانی
جهل را همی شوید، می ز سلسبیل عشق
جان و دل، جلا گیرد از علوم ربّانی
هم به شُرب كافوری، آتش هوا خیزد
جان و دل شود پر از جلوههای یزدانی
جامی از لبن نوشد، بهر معرفت كوشد
دل رسد به عرفان و عشق كوی جانانی
هم بنوشد از آن می، آن میِ طهورایش
حالِ دل به گیسویش، میشود پریشانی
باده نوشد از نهرِ از عسل، مصفّایش
تا تهی شود جانش از هوای نفسانی
سرکار خانم فاطمه میرزایی(لطفیآذر)
نظرات کاربران