بشنو از نی چون حکایت میکند
از غم زهرا(س) حکایت میکند
قصۀ زهرا(س)، عدو و کینهاش
نی همی گوید ز سوز سینهاش
او بـنـالـد بـا نـوای پـرحـزیـن
تا بسوزاند سماء و هم زمین
از حریق پشت در نالد چنان
نالهها خیرد ز هر پیر و جوان
از غـلاف و ضربه بر پهـلوی یار
نی شـکـایـت میبرد نزد نـگـار
از در و سـینـه به آن در دوخـته
نی ز سـوز سـینۀ او سـوخـته
نـی بـنـالـد از عـدو و ظـلـم او
شکوِه از ظالم نمـاید نزد "هو"
نی ز محسـن نالد و از خـون او
همچو نـای لیـلی و مجـنـون او
نی ز کوچه، قصهها دارد به دل
از جـوانـی کو فـتـاده روی گـل
از حسن(ع) گوید، و دست مادرش
از زمین و چادر خاکی سرش
نی ز گوش و گوشوارِ خونیاش
نـالهها دارد دل مـجـنونـیاش
نی ز امّت، نالـهها دارد همی
نیست بهر جان مولا، مرهمی
نی به نای زینبی گوید عیان
از ستم، وز جور اعـدای زمان
او ز مـادر گـوید و از غـصـّهاش
از لگد هم ضربۀ پشت درش
هم ز بازوی ورمکرده، هـماو
گـویـدش از تـازیـانه، از عـدو
نی بنالد از غم شش ماهه ای
انکـسـار پـهلـوی دلدادهای
نی به نایش نالد از سوز علی(ع)
او که دیده جـور دنـیای دَنی
هم بدیده کشتن ششماهه را
هم خـمیده قدّ آن دردانـه را
ریسمان دیده علی(ع) بر گردنش
تازیان خصم را بر همسـرش
او بـدیـده بــازوی کــرده ورم
آتش در را به بیت و هم حرم
هم علی(ع) دیده رخ نیلی او
از جسارتها و هم ظلم عدو
او بشسته جسم زهرا(س) در نهان
در میان شب، به دور از دشمنان
او شـنیده نـالـۀ طـفـلان خـود
روی پای همسر و جانان خود
او شـنیده نـالههای جـبرئیل
کای علی(ع) طفلان زهرا(س) را بگیر
دفـن کرده پیکـر زیـبـای خـود
با شکستهپهلوی رعنای خود
گریهها کرده به روی خاک، او
آتـشـی افـکـنده بر افـلاک، او
او بدیده هر دو دستان نبی(ص)
کو بگیرد آن امانت از علی(ع)
یا که گـوید بـهـر او ابنعَماش
یا علی(ع)، زهرا(س) چرا خم شد قدش؟
بهر چه قرص قمر، نیلی شده؟
بشکند دستی که بر رویش زده!
کی شکسته نازنینپهلوی او؟
کرده زخمی اینچنین بازوی او!
او مگر فرزند پیغمبر(ص) نبود؟
بهر امّـت، بهتـرین مـادر نـبود؟
عاق گشـته جـملۀ امّـت از او
دور مـانـدنـد از درِ جـنّـت، از او
حقتعـالی لعـنشان دائـم کـند
عدل و میزان، بهرشان قائم کند
تا قیـامت مـیرود تا نفـخ صـور
دور باش از رحمتم ملعون، دور
سرکار خانم فاطمه میرزایی(لطفیآذر)
شنبه 28 اردیبهشت 1387، مصادف با 11 جمادیالأول 1429؛ شهر میانه
نظرات کاربران