هم خدا خواهی و هم خرما زِ من
زشت وزیبا را کجادیدی تو جمع
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
این منم ها دور از نورت کند
چشم جان از دیدِ حق کورت کند
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
این منم ها عقلِ جانم میدرند
عينِ من از دید عقل دور افکنند
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
این منم ها نفس را داغون کند
عقل هم از دار عشق بیرون کند
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
این منم ها آتشِ برنفس وجان
از منم ها بایدت هر دم امان
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
این منم ها ربِ فرعونت کند
از عزیزی غرقِ درهَونت کند
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
این منم ها کبر نمرودی دَهد
از شیاطین دم به دم روزی دهد
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
این منم ها قاتلِ عیسی شود
اين منم ها مرگ بی احیا شود
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
این منم هایت ترا بَلعم کند
بر اسیریِ هوی ملزم کند
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
این منم ها حملِ اَسفارت کند
چون حماری، علم ها بارت کند
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
میندانی این همه علم و کتاب
هم عبادت خدمت خلقُ مَلات
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
جملگی وزر و وبالت میشود
درد دوری از ولایت میشود
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
از ولایت چون شوی دور ای عتو
بهر ذات مولوی گردی عدو
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
وایُ ویل بر آن عبادت ها شود
چاه دوزخ مسکن و جايت شود
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
زين منم ها ابن ملجم می شوی
در ره فتنه چه محکم می شوی
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
زهر بر فرق خودُ و بر فرق من
مِی زنی و میکُشی ابوالحسن
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
کشتن ابوالحسن، نی قتل اوست
بلکه شمشیر بر سر احسان هوست
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
فضل واحسانش که باشد نفس تو
تا کند کامل تنت از نقص و سوء
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
با علی کامل کند دنیای تو
تا کند مسعود هم عقبای تو
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
لیک قدر خویش رانشناختی
نفس خود را زهردادی ، باختی
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
کرده اشقی الاشقیا این غفلتت
دست من هم بسته شد از خدمتت
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
نفس می گفت و ز جسم من رمق
رفتُ و رفت الحمدلله زین نسق
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
جان که شد بیدار نَفَس تجدید کرد
دفن و کفن این بدن تمهید کرد
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
گفت ای نفسِ عزیز منتخب
ای که هستی نزد حق تو منتجب
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
من اجابت میکنم امرترا
می کنم تجدید من عهدِ ترا
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
فانيم کن جسم و تن در عشق حق
نقش كن بر انتخابم مشقِ حق
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
لحظه لحظه یاد آور تو مرا
عهد شیرین لقا را با خدا
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
هان دمی مگذار من غافل شوم
لحظه ای محصور جسم وتن شوم
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
با تو باشم ، با تو باشم مهربان
تا ظهور مهدی صاحب زمان(عج)
اللهم عجل لولیک الفرج
نظرات کاربران