جلوۀ كاملی از بزم الست آمده است
ساقی میکده، پیمانه به دست آمده است
هله ای دل، به تو شد مژده كه از صبح ازل
فلق صادق حق، جام به دست آمده است
دل خود بر سر خُمّش به خماری، تو ببر
می مستی به دل بادهپرست آمده است
بشكن ساغر دل را به جنون در برِ او
برِ لیلی جهان، دل به شكست آمده است
از ازل، یار به دل، جلوه نموده است و كنون
آنكه خود بر سر دلها بنشست، آمده است
یادگاری ز غدیر، از خم مستی ولا
ز پس پرده عیان، هرچه كه هست، آمده است
همه اسماء خدا، رخ بنموده است به دل
آنكه دل در خم زلفش شده مست، آمده است
بر فشانده به جهان، زلف پریشانش را
از وجودش، عدم از نیست به هست آمده است
قبلۀ دل شده خود، صوم و صیامم گشته
جلوۀ نفس و هوی را به گسست آمده است
چه صنمها كه شكست از جلوات رخ او
به بتان و به صنمها به شكست آمده است
من به چشمان سیاهش، دل و دین میبازم
ز سراپردۀ دلدار، چه مست آمده است
اوصیا را بوَد او، خاتم و از جانب حق
بهر یادآوری عهد الست آمده است
سرکار خانم لطفیآذر(فاطمه میرزایی)
نظرات کاربران