آمد چو مهِ روزه، یار آمد و یار آمد
بگذشت دگر هجران، در جلوه نگار آمد
هردم به دمی تازه، بر دادن جان آمد
با حور و ملک، غلمان، او بهر نثار آمد
هر لحظه به کام جان، ریزد او شراب قُرب
با نرگس مخمورش، او بهر خمار آمد
هر آن درِ غفرانش، بالا بکشد جانها
گویا که نسیم عشق، در ماه بهار آمد
بر روی گنهکاران، بگشوده در توبه
بخشش نه به یک عاصی، بل هزار هزار آمد
آن قبلهی مشتاقان، آغوش گشودستی
ابلیس و سپاه او ،از بهر فرار آمد
با اسم عَفُوّ خود، بر خلق نظر کرده
بر درگه عفو او، دل به اعتذار آمد
مستانِ می وصلش، اندر طرب و شادی
سلسبیل و کافورش، وَه چه خوشگوار آمد
از شوق لقای او، پراشک دو چشمانم
بارش ز پس ابری، در لیل و نهار آمد
بی تاب دل سوخته، در ضیافت مولا
بهر اضطراب دل، گویا که قرار آمد
27 شعبان 1435- 4 تیر 1393
سرکار خانم لطفی آذر
نظرات کاربران