مست می سبوی تو

 

جلوه کنی نگار من، دم به دم از برای من

تازه به تازه، نو به نو، دل بَری از دیار من


می‌بری از دلم خزان، چو رخ کنی به دل، عیان

خرّم و سبز می‌کنی، این دلِ چون بهار من


به بی‌کرانه می‌بری و بی‌بهانه می‌خری

چه عاشقانه می‌بری، این دل بی‌قرار من


به قهر و مهر عاشقی، گه به عیان، گه به نهان

حجاب می‌دری ز دل، دلبر گلعذار من


به خال گوشهٔ لبت، کرشمه‌های نگهت

امان ز جان و دل بری، دلبر تک‌نگار من


دلم اسیر کوی توست، مست می سبوی تو

چو مو ز موی می‌کشی، غیر خود از دیار من


سوخته از غمت بسوخت، دیده به غیر تو ندوخت

مست می ولا بگفت: تویی تویی نگار من...

                                                            سرکار خانم لطفی‌آذر



نظرات کاربران

//