مه بطحا

اگر که مهدی زهرا(س)، شبی آید به خواب ما

نثار مقدمش بخشم، همه بیداری دنیا


پذیرد گر که او از ما، همه سوز و غم دل را

دلم بسمل کنم، ریزم، به پایش مرغک دل را


اگر یابم به سوی او، رهی در خواب و رؤیایم

نخواهم گشت من بیدار، تمام عمر دنیا را


چه باشد بودنِ بی او، به بیداری و یا خوابم

نبخشم بر همه دنیا، سر مویی ز مولا را


تو ای مولا، مه بطحا، شبی سر کن به ویرانه

شب تارم سحر گردد، ز نورت زادۀ طاها


شبی با ما بیا سر کن، به حقّ مادرت زهرا(س)

که تا ویرانه‌ام گردد، رها از این خرابی‌ها


منِ ویران‌نشین، هر دم، امید وصل تو دارم

ز هجرانت شده روزم، چو "و الّیلِ إذا یَغشی"


اگر که آن مه حیدر(ع) به قلب من زند یک سر

همه روحم شود شائق، برای رفتن از دنیا


اگر آن دیدۀ زیبا، نظر بر من بیندازد

همه بینایی‌ام گردد به غیر روی او أعمی


اگر شیر عرب آید درون خانه‌ام یک بار

به خال روی او بخشم خوشیِ دُنیی و عقبا


چه باشد دُنیی و عقبا ز بهر جلوۀ الله

همه جانم فدا سازم به خال چهرۀ مولا


چه می‌باشد همه جانم؟ که جانم از عطای اوست

عطایش بر عطا بخشم، عطابخش عطا‌ها را


عطابخش عطاها اوست، چه سود از بخششی ما را

نباشم من در آن لحظه، که تا بخشم عطاها را


عطا و هم عطابخش و عطاگیرم هم‌او باشد

عطایی نیست در هستی، به جز از جلوۀ مولا


تجلّی، جلوه و مَجلا، ظهور و ظاهر و مَظهر

نشان از روی او دارند، باطن‌ها و ظاهرها


خداوندا تو بخشیدی به هستی، مهدی زهرا(س)

چرا خواهم به خوابش من؟! چو دادی بهر من او را


پشیمانم ز اشعارم، پریشانم ز گفتارم

گِل ناچیز را قابل، چه باشد وصف آن مولا


اگر که مهدی زهرا(س) نبخشد جُرم چون من را

جهنم گردم و سوزم، چِشَم سوز عدم‌ها را


الهی مهدیِ مولا، ببخشد معصیت‌ها را

که تا یابم به هستی، من، نشان از بی‌نشان‌ها را


نشان از بی‌نشانی را که او از من عیان سازد

عیان سازد ز جان من، خدای واحد اعلی

 سرکار خانم لطفی‌آذر
 



نظرات کاربران

//