ندبهی فراق
حجة بن العسکری، روحی فداك
كی شود ما را ببینی، ما نَراك؟
مهدیا، أنت الشموس الطالعة
نور تو، طالع به روز واقعه
آسمانِ جان ما را چون قمر
ظلمت جانم، به نورت ده ثمر
بهر این، مولا تو هستی قاعده
بهر امّت، هم تویی تو هادیة
ای مُعَدْ بر قطع ظلم دشمنان
مرتجٰی بر عزل ابلیس زمان
مدّخر بر سرّ اسرار نماز
دست حاجتها به سویت جمله باز
كی كنی تجدید بر عهد و سنن؟
تا تجلّی یابد آن عهد كهن
كی كنی إحیاء مكتب را یقین؟
كی كنی تعلیم بر ما علم دین؟
كی تو نابودش كنی عصیان خلق؟
بركَنی تو ریشهی طغیان خلق؟
كی تو رشد و عدل و دادت آوری؟
فرع غیّ و هم شقاوت، بر دَری؟
محو گردد هر اثر از زیغها
قطع گردد كذب و سوء و افترا
ریشهی الحاد از بُن برکَنی
جملهی اشتات را گرد آوری
ای معزّ اولیاء، اعجاز كن
انتقامِ از عدو، آغاز كن
ای تو باب رحمتِ كلْمات حق
بر درون جان بخوان آیات حق
ریسمانِ بین ارض و هم سماء
پای در گل را، ز دنیا كن رها
ای تو پرچمدار توحید خدا
نشر كن خود، رایت عشق و هدٰی
ای تو تألیف قلوب از بهر حق
جامهی اصلاح بر اندام خلق
بر تشتتّهای نفسم خاتمه
تو بده بهر رضای فاطمه(سلاماللهعلیها)
ای تو طالب بر دم خون خدا
منتقم بر خون پاك مرتضی(علیهالسلام)
كی شوی پیروز، بر مَنْ اِعتَدٰی؟
او كه بسته بهر مامات افترا
ای تو مضطّر، چون بخواهی از خدا
بهر تو حاجات خلق گردد روا
ای تو صدر هستی و مصدر به خلق
حق به تو ظاهر، و تو قائم به حق
ای تو فرزند نبیّ مصطفی(صلّیاللهعلیهوآله)
نور چشم فاطمه(سلاماللهعلیها) خیرالنساء
بر علی(علیهالسلام) نور دو عین و هم پسر
بر خدیجه(سلاماللهعلیها) تو شوی یكتا گهر
ای كه جان ما شود بر تو فدا
هم فدای تو، أب و هم اُمّ ما
كاشكی جانم بلاگیرت شود
پای دل، در بند زنجیرت شود
سیدی، یابن نجیبان عرب
ای مطهّر در حسب، هم در نسب
ای كه آبائت، گرامی سرورند
بر همه اسماء حسنٰی، مظهرند
ای فروزانْ زادهی بدر منیر
با چراغ روشنت، دستم بگیر
مهدیا، یابن الشّهاب الثاقبة
زادهی راه و سبیل واضحة
خود، تو هستی همچو أنجم، زاهرة
زادهی أعلام عشق و لائحة
ای تو فرزند علوم كاملة
گمرهان شیعه را تو هادیة
مهدیا، یابن الصراط المستقیم
كن جدا از سِلك شیطان رجیم
معجزات مهدوی، إفشا نما
حقّ آباء گرام، إحیا نما
ای كه بابت، خود شده امّ الكتاب
هم شده آیات حقّ و عشق ناب
جملگی گشتید حجتهای حق
نورتان بر جمله هستی، ماسبَق
خود، همه برهان بالغ گشتهاید
بهر نعمتها چه سابق گشتهاید
جملهی آیات حق، تفسیرتان
جمله تفسیر صفات و فعلتان
كاش راه خیمهات میداشتم
بهر خدمت، همتّی میداشتم
تو به رضوائی، و یا كه ذی طُوٰی؟
كور باشم گر نبینم من، تو را!
سخت باشد أن أرَی الخَلق، لاتُرٰی
هم نباشد بهر من از تو صدا
سخت باشد غیر تو دیدن، مرا
هم ز غیر تو سخن چیدن، مرا
سخت بر من، تو اسیر غم شوی
هم غریب و سختْ بیمحرم شوی
سخت باشد نالهام را نشنوی
شکوِهی دل، ندبهام را نشنوی
كاش جانم را فنا میساختم
جمله صوتم را صدا میساختم
هم به لفظ و هم به فعل و هستیام
جان، فدا میکردمت ای مستیام
چون تویی با من، ولی من بی توام
کاش میشد آشنا با تو دلم
شائقِ عاشق به رویت میشدم
سائلی دائم به كویت میشدم
كاشكی چشمم ز اشك، خالی نبود
مهرِ غیر از سینهام جاری نبود
کاش مولا، جای اشک از دیدهام
خون دل میریختم در هر دمم
تو بیا مولا، شده طال الصّدٰی
ماء عذْبی، نی برای كامها
رایت توحید را بالا بدار
ارض را خالیِ از اعدا بدار
قطع كن دنبالهی مستكبرین
ریشهكَن كُن اصل و فرع ظالمین
ما بگوییم، حمد ربّ العالمین:
ریختی بر كام ما، ماء مَعین
حالیا ای مهربانْ ربّ رئوف
بهر شیعه گشتهای تو خود، عطوف
مستغیثا، خود به فریادم برس
مبتلای هجر یارم، دادرس
سید و مولای من، صاحب زمان
از پس غیبت، ظهورش را رسان
مرهمی بر قلب زخمیاش بنه
آتش سوز درونش، بَردْ نِه
ای كه برگشتِ همه جانها به توست
انتهای جمله انسانها به توست
ما همه، عبدیم و محتاج امیر
از برای بندگی، دستم بگیر
شائق بهر ولایت آمدیم
طالب وصل و زیارت آمدیم
او امام بر إنس و بر جان آمده
هم ملاذ بیپناهان آمده
بهر إنس و جان، امام آوردهای
دین خود، از او قوام آوردهای
تو رسان بر او سلامِ جان ما
هم مزیدش كن تو خود، اكرام ما
6/9/86 هـ.ش - 16 ذیالقعده 1428 هـ.ق
سرکار خانم لطفی آذر
نظرات کاربران