امروز مهدی(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) هم مانند جدش امام حسین(علیهالسلام) که در صحرای کربلا خطبه خواند، مرتب ندا میدهد که، آیا شما میدانید من فرزند رسول خدا هستم؟ آیا میدانید که برای برقراری عدل و قسط باید بیایم؟ اگر میدانید پس چرا نشستهاید؟ چرا من را رها کردهاید؟ چرا دستتان را به سوی همه دراز میکنید، اما مرا فراموش کردهاید؟ چرا وظایفتان را در عصر غیبت، درست انجام نمیدهید و از راههای ارتباطی که فقها و مراجع عظام هستند، درست استفاده نمیکنید؟ چرا اقتصاد، زندگی، ازدواج، خوردن، خوابیدنتان و... با سیره و فرهنگ من مطابقت نمیکند؟
ولی ما چه جوابی برای حضرت داریم؟ میگوییم به ما گفتهاند تو غایب هستی و هر وقت خدا بخواهد میآیی؛ پس ما هم گذاشتیم تو در غیبت بمانی تا اگر خدا خواست، خودت بیایی! درست است که باید خدا بخواهد، ولی وظایف و تکالیف ما چه میشود؟ بیایید تاریخ را با زندگی خودمان تطبیق دهیم و دردهای درونمان را درمان کنیم.
کتاب معرفت نور تا عصر ظهور، جلد اول، صفحهی 42و43
نظرات کاربران