قلب، موجودیت و رتبهای از "بود" ماست که با تجرد خاص خود، توان دارد به عوالم نورانی توحید، ولایت، نبوت و امامت وارد شده، با این حقایق عالی مرتبط شود؛ یعنی اعتقادات ما را به فعلیت رسانده، تعین دهد و با آنها یکی گردد. لذا اشتداد و وسعت جان و مراتب بهشتها و زندگی ابدی ما، به قلب بستگی دارد و اگر قلب فعال نباشد، سایر قوای وجودی نیز فعال نخواهند بود. به عبارتی قلب، جایگاه توحید، ولایت، نبوت و مراتب زیبای جنّت است؛ که البته هم استعداد فجور در آن است و هم استعداد تقوا؛ "وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها. فَألْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها". برایناساس، وظیفهی انسان است که از طریق عبادات، اعم از حج، زیارت، اعتکاف و...، باورها و ایمان خود به حقایق را، به نحوی، به حالت بالفعل درآورد که قلب یا همان نفس ناطقهاش وسعت پیدا کند و با حقایق عالم، متحد شود. اما این کار، در صورتی ممکن است که از محدودیتها آزاد گردد.
کتاب قلب عهد نامه الست، صفحهی 48
نظرات کاربران