طبق حدیث قدسی "کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیاً فَأحْبَبْتُ أنْ اُعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَی اُعْرَفَ"[1]، خداوند به عشق، تجلی کرد و اولین جلوۀ او، حقیقت محمدیه(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود. اما آنجا که این عشق در تمامی ابعادش، به ظهور و تعین رسید، کربلا بود؛ و حسین(علیهالسلام) مظهر عشق خداوند شد. اینجا بود که پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: "حُسَینٌ مِنِّی وَ أنَا مِنْ حُسَینٍ"[2].
پس ببینید مکتب حسین(علیهالسلام)چه مکتبی است! در مکتب حسین(علیهالسلام)آن اولین جلوۀ عشق، به طور اتمّ و اکمل با همۀ اسماء، به تعین میرسد. پس از حسین(علیهالسلام) دیگر کسی بر خداوند، حجتی ندارد و نمیتواند عذر تقصیری به پیشگاه او آورد و بهانه کند که: من، عشق را نفهمیدم! زیرا با حسین(علیهالسلام) تمام ابعاد عشق، ظهور کرد.
لذا از زمان تولد حسین(علیهالسلام) تا شهادتش و تا به امروز، هر چه عارف، فیلسوف، حکیم، متکلم و عابد، سعی کردهاند ابعاد حرکت ایشان را در کربلا بررسی کنند، نتوانستهاند و تنها قطرهای از آن دریا را چشیدهاند؛ "هنوز اندر خمِ یک کوچهاند"! این است که هنوز جا دارد عشق، بصیرت، ایثار و حماسۀ حسین(عليهالسلام) بررسی شود و البته لباللباب تمام ابعاد وجود حسین(عليهالسلام) از بساطت عشق، سر چشمه گرفته و ظهور کرده است.
برگرفته از کتاب "تقابل حق و باطل"، صفحۀ 58
[1]- بحار الأنوار، ج84، ص199 : گنجي مخفي بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم.
[2]- الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص127 : حسين(علیهالسلام) از من است و من از حسينم.
نظرات کاربران