خدا «کریم» است و این صفت را مثل سایر اوصافش در وجود انسان نهاده است. اصل کرامت، مربوط به روح انسان است و اگر عبادت و شریعتی هم آمده، برای ارتقای روح و ظهور کرامت اوست. حتی آداب و احکامی که برای جسم و دنیا وضع شده، برای همین است. مثلاً دین به ما فقط نمیگوید: بخور، بپوش، دنیایت را آباد کن و...؛ بلکه میگوید: «چگونه بخور، چگونه بپوش، چگونه دنیایت را آباد کن و...، تا کرامت وجودت به ظهور رسد و باقی باشی.» همانطور که میگوید: «چگونه دوست بدار، چگونه غضب کن یا چگونه عبادت کن.»
انسان کریم، هر محبتی را به قلبش وارد نمیکند و هر علقهای را به آن گره نمیزند. او پاسبان حرم دل است و نمیگذارد امور فانی در قلبش جا بگیرد؛ فقط به خدا رغبت دارد. لذا بدون دلیل روحی، خوشحال یا ناراحت نمیشود و از شهوتها و غضبهای فانی به راحتی میگذرد. اما انسانی که خود را خارج از حوزۀ روح بشناسد و کرامت را بیرون از وجود خود ببیند، همه چیزش در عالم فانی میماند و فانی میشود، بیآنکه در وجود باقیاش اثر بگذارد.
برگرفته از بیانات استاد لطفی آذر
نظرات کاربران