نهايت نزول ما، بدايت صعودمان است.
سير نزول، لطف و عنايت الهي و موهبتي جبري، و سير صعود، به کوشش و اختيار انسان است و جمع اين دو راه، سعادت، خوشبختي و کمال.
آدمي بايد آنچه را که خداوند در سير نزول به او داده است، بشناسد و آنچه را شناخته، بسازد؛ دو مرحله خودشناسي و خودسازي. "آمنوا و عملوا الصالحات"
خودشناسي، در نزول است؛
"مَن عرف نفسه فقد عرف ربّه"
[هرکه خود را شناخت، پروردگارش را شناختهاست.]
يعني به هر اندازه فرد به وجود خود اشراف پيدا کند، محور و حقيقت وجودش را -که خداوند است- ادراک ميکند و به همان اندازه طلبش نموده، بيقرارش ميشود. آن وقت درمييابد "احسن تقويمي" است که در "اسفلالسافلين" اسير شده. پس ميخواهد پردهها و حجب را بدَرد تا به او برسد؛ و اين، بدايت صعود است. اينجاست که بيقراري عين دست و پا زدن است و عشق، عين سوختن و درد است؛ منتها دردي شيرين و لذيذ.
اگر جايگاه اين حزن شيرين را در وجودمان بيابيم، دردمند ميشويم و آنگاه فاصلهي بين نزول و صعود را درک ميکنيم و تلاش ميکنيم اين فاصله را برداريم؛ ميفهميم در نزول، او کار کرده و ما گرفتهايم، حال در صعود، ما بايد تلاش کنيم تا او ظهور پيدا کند.
آنکه در اسفل السافلين اسير است، هرگز بيقرار احسن تقويم نميشود. عمري به لهو و لعب دنيا مشغول است، اما به مطلوب دروني و آرامش حقيقي نميرسد؛ و اين، نشان ميدهد، اسفل السّافلين ذاتاً قرار و آرامش ندارد. اما کسي که به ميدان خودشناسي وارد ميشود و منزلت خود را مييابد، بيتابانه حرکت و تلاش ميکند، تا خدا را نشان دهد.
بیانات استاد طلب حق
نظرات کاربران