(5جلسه)
حتماً برای همهی ما پیش آمده که با دیدن بزرگان، به حال آنان غبطه خوردهایم و با تمام وجود، آرزو کردهایم که ای کاش ما هم به مقامات آنان میرسیدیم! یا با دیدن صفات زشت در دیگران، قلباً احساس تنفر و بیزاری از صفات مذموم را داشتهایم. اما آیا در عمل هم به این آرزو و تنفر خود، بها میدهیم؟ آیا دنبالهروی دستهی اول هستیم؟ یا اگر در موقعیتش قرار بگیریم، مثل دستهی دوم عمل نمیکنیم؟ چه چیز باعث میشود کاری را که میدانیم خوب است، انجام ندهیم و صفتی را که میدانیم خوب است، در خود تقویت نکنیم؛ اما در عوض، روشی را داشته باشیم که اگر در دیگران ببینیم، برایمان خوشایند نیست، ولی وقتی خودمان انجام میدهیم، به هزار روش، توجیهش میکنیم؟!
پاسخ این سؤال را در بحث غفلت خواهیم یافت و خواهیم دانست که راه هدایت برای جاهل، بازتر از غافل است؛ چون جاهل نمیداند، ولی غافل میداند و روی این دانستن را با پردهی توجیه پوشانده است. کسی را که خواب است، میتوان بیدار کرد؛ ولی آن کس که خود را به خواب زده، بیدارشدنی نیست!
چاره چیست؟ آیا راهی برای زدودن غفلت هست؟
آری؛ راه درمان غفلت، مراقبه است؛ یعنی همواره خدا را حاضر و ناظر دیدن؛ یعنی مراقبت از فرامین و دستورات او در عمل و در نهایت، مراقبت از خود در مقابل هوای نفس و شیطان که مبادا راهزن راه ما شوند.
اما اولین قدم مراقبه چیست و باید از کجا شروع کرد؟ کیفیت مراقبه به چه صورت است؟ کدام خصلت، بازدارندهتر است و باید زودتر درمان شود؟ مراقبه باید در اعضا و جوارح باشد یا در قلب؟ و...
امید است که این مبحث برای یافتن جواب این سؤالات، راهگشا باشد.
نظرات کاربران