حقیقت عشق

عشق، حقیقتی است که مراتب گوناگون جمالی و جلالی دارد و رتبۀ توحیدی آن، هَیَمان است.

جمال، آنجاست که عاشق، خدا را می‌شناسد و دوست دارد؛ خدا هم با توفیقات و حالات و تخلّق‌های اسمائی، خود را به او می‌دهد. اما در هیمان، هرچه جمال است، تقدیم خدا می‌شود و خدا عاشق را به تمامِ جلالش می‌خرد. آنجا دیگر عاشق از هیچ چیز دنبال نتیجه نیست، حتی نتیجۀ معنوی. فقط در پی این است که آنچه را معشوق می‌خواهد، انجام دهد و حتی به فکرش خطور نمی‌کند که کارش چه نتیجه‌ای ممکن است داشته باشد؛ اگرچه هر عملی نتیجه دارد و خدا هیچ کاری را بی‌نتیجه نمی‌گذارد.

اوج مقام هیمان، برای امام حسین(علیه‌السلام) بود. در واقعۀ کربلا همۀ اهل جمال و جلال، در این فکر بودند که چه خواهد شد و برای همین هم از امام می‌خواستند نرود یا اهل‌بیتش را نبرد. اما عشق امام، هیمانی بود و او جز به رضای معشوق نمی‌اندیشید. 

امروز نیز امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) منتظر چنین شیعه‌ای است؛ عاشقی که امام را برای خود امام بخواهد، نه برای هیچ نتیجۀ دیگر؛ حتی نه برای اینکه وقتی امام بیاید، او را در مسیر معنویت پیش برد. شیعه‌ای که تنها در پی انجام وظیفه باشد و برای کارش چرتکۀ هیچ نتیجه‌ای را نزند؛ حتی اگر همه چیزش را از دست بدهد.

هیمان، شدت عشقی است که عاشق، ساکت
هرچه معشوق کند، مهر وَ قهر، او صامت

مات و مبهوت، دگر هیچ نباشد آنجا
جمله معشوق و دگر هیچ نباشد آنجا

برگرفته از بیانات استاد لطفیآذر
 



نظرات کاربران

//