ولایت

خداوند، ذات بیکران و مبدأ کمال و جمال است که خواسته زیبایی‌هایش را در قالب اسماء و صفاتش ظهور دهد. ولایت، ظهور بی‌واسطۀ او و خود، واسطۀ ظهور تمام هستی از حق است. ولایت درواقع رتبۀ متصل به حق، و حقیقت هستی‌بخش هر موجود است. پس هرجا موجودی وجود دارد، ولایت حضور دارد و هستی آن موجود، به حضور ولایت است. مثل حیات جسم که وابسته به روح و نفس ناطقه است و اگر ارتباطش با روح و نفس ناطقه قطع شود، دیگر زنده نیست و آثار حیاتی ندارد. 
ولایت با حضور جاری خود در هستی، دو وجهه دارد: یکی محبت و نصرت و دیگری سرپرستی و تدبیر امور. ولایت به اذن خداوند، سرپرست تمام هستی است و همۀ موجودات را در دامان مهر خود می‌پروراند. تمام چرخ هستی بر این محور است که می‌چرخد و هرکس در هرجا به هر دانش و توانی که می‌رسد و به هر کاری گماشته می‌شود، به نیروی همین محور و از ظهور قدرت و کمال اوست. منتها اگر این حقیقت را بفهمد و سریان احاطۀ ولایت را بر مراتب حیات و شئون زندگی‌اش ببیند، آگاهانه خود را به او می‌سپارد و از آثار محبت و نصرتش بهره‌مند و مسرور می‌شود. اما اگر نفهمد و علم و قدرت و کمال را از خود یا دیگران ببیند، اتصال وجودش به علم و قدرت بی‌کران را نمی‌یابد؛ درنتیجه به آنچه دارد، مغرور می‌شود و خودسر عمل می‌کند.

اصول بينشي حاكم بر سيستم ولايي و معرفتي



نظرات کاربران

//