
صبح که بیدار میشوم، مثل روزهای دیگر با خود عهد میبندم امروز سر پسرم فریاد نکشم. انصافاً هم خوب خودم را کنترل میکنم. وقتی محمدحسین در فریزر را مدام باز میکند و به دیوار میکوبد، تلویزیون را روی پایهاش میچرخاند یا با خودکار روی دیوار خط خطی میکند، او را از محیط بیرون میبرم و به کار دیگر سرگرم میکنم تا حواسش پرت شود.
خلاصه تا ظهر، بینمان صلح و صفاست. من قربانصدقهاش میروم و او با من دالیبازی میکند. اما وقتی میروم ناهار بیاورم، میبینم مدتهاست که شعلۀ گاز را خاموش کرده و غذا نپخته است!
دیگر از کوره درمیروم و شروع میکنم به داد و فریاد. همان موقع هم که داد میکشم، میدانم کارم اشتباه است و نه تنها هیچ اثر تربیتی ندارد، بلکه او را لجباز و پرخاشگر میکند و باعث میشود نقطهضعفم را بفهمد و روی کارش بیشتر پافشاری کند. با این حال نمیتوانم خودم را کنترل کنم. حرصم گرفته و باید حرصم را سر او خالی کنم تا آرام شوم!
مشکل من ریشه در این دارد که هنوز خود را تربیت نکرده و کنترل خشمم را به دست نگرفتهام. تازه به این حرف میرسم که تا خودم را تربیت نکنم، تلاشهایم برای تربیت فرزندم بیفایده است.
گامهاي اساسي در تربيت نسل 4
لزوم شناخت اول تربيت 3
تنها وقتي مي توانيم خطاهايمان را در تربیت فرزند جبران كنيم، كه اصول تربيت را بشناسيم و آنها را ابتدا در وجود خودمان عملي نماييم.
نظرات کاربران