![](https://www.hamgaman-institute.ir/assets/admin/content/medium/5210196.jpg)
رمز آرامش در دنیا
در ادامۀ بحث «سلوک فطری تا لقاءالله» (جلسۀ 53، 3 جمادیالاول 1444) به تبیین موضوع «رمز آرامش در دنیا» میپردازیم.
در مکتب اسلام، زندگی مادی و معنوی در هم تنیدهاند و با هم، ساختار وجود انسان را شکل میدهند. تا جایی که این دو را نمیتوان از هم جدا کرد؛ یعنی نه با ترک دنیا میشود به معنویت رسید و نه بدون معنویت، دنیا به معنای واقعی آباد میگردد. پس وحدت را باید در لابلای همین کثرات یافت.
درواقع حیات مادی در گذر خود، انسان را به حیات معنوی سوق میدهد. منتها اگر او این حقیقت را درک کند و با آرامش به آن تن دهد، این مسیر را به سلامت میرود و به مقصد میرسد. اما اگر غافل باشد و گذر زندگی را با ترس و غصه و نگرانی سپری کند، جانش زخمی و مجروح میشود و معنای وجودش را درک نمیکند.
خداوند در آیۀ 7 سورۀ روم میفرماید:
"يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ."
تنها ظاهری از حیات دنیا میدانند و آنان از آخرت، غافلاند.
منظور از ظاهر، عالم حس است و آخرت، باطن این دنیاست. عالم حس، بیوقفه در تغییر و تحوّل است و غفلت از آخرت، آنجاست که فرد، حقیقت ثابتی را که ورای این تغییرات است، نبیند و حالاتش تابع آنها شود؛ یعنی با نگاه سود و زیان جزئی، هریک از تغییرات را خوب یا بد در نظر گیرد و با این خوب و بدها خوش و ناخوش شود. مثل اینکه هنگام بیماری یا در مشکلات جسمی و روانی که با تغییر فصول برایش پیش میآید، به خود حق دهد که بداخلاق باشد!
برعکس، اهل آخرت، کسانی هستند که این تغییرات را به عنوان اقتضای دنیا پذیرفتهاند و میدانند در عالم امکان، هر چیزی ممکن است؛ اما «ممکن» هرگز تنها نیست و «واجب» همواره با اوست. و چه کسی بهتر، قویتر و مهربانتر از او؟ دیگر برای چه بترسد؟ یا چرا با فراز و نشیبها بالا و پایین شود؟
دنیا عالم کثرت است و اگر تغییر نباشد، کثرت معنا پیدا نمیکند. پس ما نمیتوانیم باب تغییر و تحول در عالم ناسوت را ببندیم و آرزو کنیم: «ایکاش همیشه جوان باشم، ایکاش بیمار نشوم، ایکاش همه خوب باشند، ایکاش هیچوقت اوضاع به هم نریزد و...» این ایکاشها مقتضی ناسوت نیست و ناسوت مساوی همین تغییرات است.
تنها کار ما این است که این جریان طبیعی را بپذیریم؛ اما بدانیم ظاهر حیات ما، باطنی دارد و حقیقت توحید و ولایت را که در تمام تغییرات، حاکم و جاری است، ببینیم. پس با موج تغییراتِ مدام همراه نشویم؛ بلکه آرامش آب را در عمق تلاطم امواج بیابیم و دل به آن ثابتِ بیپایان بسپاریم. در آن صورت به مقام رضا میرسیم و مرضیّ حق میشویم.
مثل گلی که به ریشه وصل است و هر باد و طوفانی بیاید، سر جایش میایستد و از ریشه تغذیه میشود؛ حتی اگر گلبرگهایش بریزد، ریشه دوباره آن را میرویاند و گلی تازه میپروراند. پس غصه و نگرانی ندارد.
اما آنان که از این حقیقت غافلاند، همواره نگراناند و میترسند تغییری رخ دهد که مطابق میل آنها نباشد و شرایط را برایشان سخت کند. چنانکه در آیات 57 و 58 سورۀ قصص آمده است:
"وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لايَعْلَمُونَ. وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَليلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوارِثينَ."
و گفتند: «اگر با تو از مسیر هدایت پیروی کنیم، ما را از سرزمینمان میربایند!» اما مگر حرم امنی برایشان فراهم نکردیم که ثمرات هرچیز به آن میرسید؟ این، رزقی از جانب ما بود؛ اما بسیاری از آنها نمیدانند. [از سوی دیگر] چه آبادیها که اهلش فریب معیشت خود را خوردند و ما هلاکشان کردیم! این، مساکن آنهاست که کسی در آن ساکن نشد، جز اندکی؛ و ما وارثان بودیم.»
امروز هم بسیاری از ما حق را باور داریم، اما میپنداریم اگر به آن عمل نماییم، همه طردمان میکنند و دیگر نمیتوانیم زندگی کنیم. غافل از اینکه صاحبِ همه چیز و روزیرسانِ همه کس، خداست و اوست که امنیت و نعمت را برای بندگانش تضمین میکند. حیات دنیا در معرض زوال است؛ حتی برای کسانی که در مسیر هدایت نمیروند. اما آنان که راه هدایت را برگزینند، هرچه هم در ظاهر از دست بدهند، کم نمیآورند؛ چون میدانند خدا وارث همه چیز است.
البته این حرم امن الهی، مکان مشخصی در عالم مُلک نیست که به آنجا برویم؛ بلکه حقیقتی است که همیشه و همه جا در قلبها جاری است. این حرم امن، همان همراهیِ همیشگی حق با ما در تمام تغییرات ظاهری است. با این همراهی، پیوسته هر نیروی درونی که برای هدایتمان لازم باشد، به ما میرسد و از خطراتی که درونمان را تهدید میکند، مصون میمانیم؛ چون میدانیم باقی، اوست و ما نیز به بقای او جاودانهایم.
این آیات به ما نشان میدهد که وجود و حیات صرفنظر از اختیار ما و هر اتفاقی که بیفتد، استمرار دارد و از بین نمیرود. اما ما اختیار داریم در این استمرار به درک ابدی این حیات برسیم یا نرسیم. این حیات، همان حیات طیّبه است که مرگ ندارد و تمام نیازهای آدمی را برآورده میکند. کسی هم که حیات طیّبه را درک کرده، در تمام فراز و نشیبها حضور حق را با جلوههای جمال و جلالش به شهود مینشیند و هردو برایش شیرین است.
به فرمایش قرآنکریم در آیۀ 97 سورۀ نحل:
"مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ."
هر زن یا مردی که عمل صالح کند و مؤمن باشد، هرآینه او را به حیات طیّبه زنده میکنیم و با اجر نیکوترین اعمالش جزا میدهیم.
طبق این آیه، ریشۀ حیات طیّبه، ایمان و عمل صالح است و نتیجۀ آن، نتیجۀ احسن عمل که عمل روح است و عمل روح، شهود حضرت حق و حضور در پیشگاه اوست.
ما باید اینگونه قرآن را به نطق بکشیم تا با ما سخن بگوید و بتوانیم در هر لحظه و هر شرایط فردی یا اجتماعی، وظیفهمان را بیابیم. امروز ما در عرصهای از زمان و مکان هستیم که مدام فتنهها در درون و بیرون به ما هجوم میآورند. در این عرصه اگر بُعد ظاهری را اصل ببینیم و خود را در عالم حس و ماده بیابیم، حق را نیز در عالم حس جستجو میکنیم و با ظواهر میسنجیم؛ حال آنکه حق فقط نشان و نمودش در عالم حس است و حقیقتش در این عالم نیست.
اگر وجود خود را درست بشناسیم، حق را نیز در عالم عقل به شهود مینشینیم؛ چنانکه فرمودهاند: "مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ"[1]. در آن صورت به جای اینکه بخواهیم با محاسبۀ امور ظاهری به شناخت حق برسیم، از بالا به پایین نگاه میکنیم و اتفاقاً ظواهر را با حقّی که در درون یافتهایم، محک میزنیم، نه حق را با ظواهر.
وقتی ببینیم هستی، مالک و صاحب دارد و روزیِ مادی و معنویِ همه به دست اوست، دیگر خود را نمیبازیم و هر اتفاقی بیفتد، مضطرب نمیشویم، چشم به بیرون نمیدوزیم و دستِ دادخواهی به این و آن دراز نمیکنیم؛ بلکه با یافتن محور ثابت هستی، وجودمان آرام است و به وظیفهای که او از ما خواسته، عمل میکنیم. همانگونه که اگر نفس خود را بشناسیم، با بیماری، ضعف، ریزش مو و... به هم نمیریزیم و فقط درمان لازم را انجام میدهیم.
اما بدون این نگاه و بدون درک آن حقیقت ثابت، در فتنههای درونی و بیرونی، خود را گم میکنیم و نمیتوانیم حق را تشخیص دهیم؛ بلکه با تغییراتی که مدام در مراتب وجودمان و نیز در اتفاقات دنیا رخ میدهد، ما هم بالا و پایین میشویم و درونمان آشوب و غوغا میگردد. بعد هم خود را مُحق میبینیم تا آنطور که درست میدانیم، رشتۀ امور را به دست گیریم و اوضاع را طبق میل خود کنترل کنیم؛ اگر هم نتوانستیم، مضطرب و ناامید میشویم.
البته عالم ماده نیز ظهور حقّ است. اما مدام در تغییر و تحوّل است و اگر ما این تغییرات را در اتصال به ملکوت و جبروت و لاهوت نبینیم، ما هم با آنها تغییر میکنیم و مدام کردار و رفتار و اندیشه و روحیهمان عوض میشود. درنتیجه به افراط و تفریط میافتیم و فراز و فرود زندگی، ما را از رشد و عروج بازمیدارد.
فرق حیات مادی و حیات طیّبه، همین نگاه است. وقتی نگاهمان ظاهری باشد، حتی اگر حق را بیابیم، در میدان عمل از آن چشم میپوشیم و کوتاه میآییم. چنانکه در طول تاریخ، کم نبودند افرادی که امام زمان خود را به روشنی میشناختند و حقّانیتش را قبول داشتند؛ اما آنجا که منافعشان به خطر افتاد، به او پشت کردند و حتی در مقابلش شمشیر کشیدند. ما نیز اگر حقیقت نورانی امام را در درون خود نیابیم، از این خطر در امان نیستیم.
نگاه ظاهری موجب میشود امام را فردی مانند خود، ولی بهتر، شجاعتر، عالمتر، عابدتر و... ببینیم؛ حال آنکه او انسان کامل و وجودش برتر از تمام انسانهاست، چون بیواسطه با خدا ارتباط دارد. وقتی این مقام نورانی را نشناسیم، نمیتوانیم عملکردهای متفاوت ائمه(علیهمالسلام) را هضم کنیم و برایمان سؤال میشود که: «چرا صلح؟ چرا قیام؟ چرا سکوت؟ چرا ولایتعهدی؟ و...» اما اگر حقیقتش را بیابیم، در همۀ این جلوات، یکسان به او باور داریم.
در مقابل اولیاء خدا نیز همین است و بدون درک حقیقت وجودشان نمیتوان تسلیم بود. چنانکه در فتنههای رنگارنگ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که روزبهروز در جامعۀ اسلامی رخ میدهد، خیلیها راه را گم میکنند و از مسیر حق، پس و پیش میافتند. حال آنکه اگر محور ولایت فقیه را بیابند، میبینند که ستون این انقلاب در جایگاه محکمی کوبیده شده و بیدی نیست که به این بادها بلرزد؛ پس آرامش خود را از دست نمیدهند و تابع ولیّفقیه میمانند.
البته فتنههای آخرالزمان، تلخ و ناراحتکننده است؛ اما به لحاظ کثرت ناسوت، طبیعی است. پس وقتی در فتنه میافتیم، طبق هوای نفس عمل نکنیم و بدانیم اگر خدا میخواست، اصلاً این تضادها و فتنهها رخ نمیداد. اما او به همه اختیار داده و در این واقعیات طبیعی میخواهد ما را ابتلا و امتحان کند تا معلوم شود راه هدایت را میرویم یا پایمان میلغزد و گمراه میشویم. پس او را پیدا کنیم و آرام باشیم؛ که "أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ"[2].
حواسمان باشد، امروز اوج ظهور کثرت است یعنی اوج تغییرات؛ و این شرایط، اوج نگاه توحیدی را با بینش وحدت شخصیه میطلبد که تنها از طریق ولایت میتوان آن را درک کرد. هیچ نگاه دیگری در اینجا کارساز نیست و مانع از این نمیشود که وجودمان در امواج پرتلاطم آخرالزمان به فراموشی سپرده شود و مورد غفلت قرار گیرد. پس ریشۀ هستی و ریشۀ وجود خود را بیابیم و باور کنیم که برگریزان، دلیل نابودی گل نیست، وقتی به ریشه وصل است.
[1]- بحارالأنوار، ج2، ص32 : هرکس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است.
[2]- سورۀ رعد، آیۀ 28 : آگاه باشید، به یاد خدا دلها آرام میگیرد.
نظرات کاربران