وحدت شخصیه و شناخت ملکوت
در ادامۀ بحث «سلوک فطری تا لقاءالله» (جلسۀ 58، 9 جمادیالاول 1444) به تبیین موضوع «وحدت شخصیه و شناخت ملکوت» میپردازیم.
دانستیم برای یافتن وظایف ناسوتی و حرکت از عالم کثرات (تغییر و تحول) به سوی وحدت (اصل و بدایت) به معرفت نیازمندیم. این شناخت و ادراکِ بینش وحدت عین کثرت یا ثابت در جلوات سیال، مراتبی دارد. یکی از این مراتب، شناخت نورانی قرآن در تأویل آن است که سبب تزکیه و تهذیب نفس و گذشتن از ظاهر به باطن میشود.
مرتبۀ دیگرِ شناختِ نور در ظلمات، معرفت به ملکوت است. و از آنجا که شناخت آفاقی و انفسی هر دو از طریق قرآن (جامع تمام کتب الهی) صورت میگیرد، قانون قرآن همواره مورد حملۀ دشمنان اسلام قرار گرفته است. چنانکه دشمنی صهیونیسم، آمریکا و غرب با ممالک اسلامیِ عربستان، عراق، افغانستان و ... همانند دشمنی با ایران نیست. در این کشورها دستنشاندههای آمریکا حکومت میکنند که کاری با اجرا یا عدم اجرای اسلام ندارند. قانون، قانون غربی است، اگر اسلام هم در جامعه اجرا شود چون فقط ظاهر آن است ایرادی ندارد. آنان دشمنیشان با قانون اسلام و ولایت است؛ با قانون اساسیِ اسلامی در ایران، چه با دولتها اجرا شود یا نشود. تفاوت ایران با چنین کشورهایی در داشتن قانون اسلام و رهبر الهیِ متصل به غیب و ملکوت است.
در زمان شاه هم ایران کشوری اسلامی بود اما قانون، اسلامی نبود. گرچه مردم نماز، روزه، مسجد، عزاداری محرم و... داشتند و شاه به ظاهر مسلمان بود، اما قانون همان حاکمیت غرب بود که شاه آن را اجرا میکرد. در آن زمان، در جامعه هم حوزۀ علمیه و مسجد و حجاب بود، هم قمارخانه و میخانه و بیحجابی.
در قانون اسلام، مردم فقط بر اساس مسئولیت فردی در دین اجباری ندارند[1] ولی در قبال جامعه و مسئولیت جمعی باید پاسخگو باشند. اگر در محیط خانه قوانین اسلامی را رعایت نکنند، به شرط آنکه همسایه شکایتی نداشته باشد[2] قانون با او کاری ندارد و میتواند در خانهاش بیحجاب باشد یا شراب بخورد. اما در جامعه چنین حقی را ندارد و باید به قوانین اسلامی احترام بگذارد[3]. این قانون، نیروی بازدارنده برای آسیب رسیدن به جامعه است تا انسانها در دنیا و آخرت با نیکی و حسنه زندگی کنند.[4]
پس امروز نگرانی و ترس دشمن از قانون اسلامی ایران است که بعد از انقلاب با حاکمیت ولایت فقیه، منافعشان را به خطر انداخته؛ دشمنی اصلی آنها با حقیقت دین اسلام است که خار چشمانشان شده. آنها از حاکمیت اسلام به عنوان قانون میترسند نه اجرای ظاهری اسلام، و این تفاوت اسلام ناب محمدی با اسلام آمریکایی است.
از آنجا که بهترین راه شناخت هر چیز، شناخت از طریق ضدّ آن است[5]؛ حق را میتوان از طریق باطلِ روبروی آن شناخت. قانون اسلام و جایگاه ولایت فقیه در ایران آنچنان حق است که تمام باطل مقابل آن ایستاده است و با تحریم، تهاجم فرهنگی و هزاران فتنه میخواهند آن را از پا درآورند. اما اگر کسی به قانون اساسی کشور که بر اساس قانون اسلام و قرآن است، معتقد و پایبند باشد، همواره گوش به فرمان ولایت فقیه، در تمام وقایع حرکت میکند و هیچگاه ناامید و خسته نمیشود. او حتی با دیدن هزاران نقص در مقامات اجرایی، هیچ شک و تردیدی در اصل و حقیقت نظام به دلش راه نمیدهد و سست نمیشود. بلکه هر چه دشمنی با حاکمیت قانون اسلام را بیشتر میبیند، اعتقادش به حق بودن نظام اسلامی ایران بیشتر میشود.
در حاکمیت غرب و آمریکا اشخاص و احزاب حکومت میکنند اما در حاکمیت قانون اسلامی، شخص حکومت نمیکند و دیکتاتوری معنا ندارد. قانون و شخصیت اسلامی است که حرف اول را میزند، حتی مقام اجرایی و رهبر جامعه پیغمبر هم باشد، خداوند در قرآن ایشان را خطاب قرار میدهد که مبادا در رساندن وحی، عجله و خطایی داشته باشی. پس ولایت فقیه جایگاه یک شخص نیست، بلکه شخصیت اسلامی است. ولی فقیه با اینکه معصوم نیست اما متصل به معصوم است[6] و شخصیت تأویلی دارد؛ یعنی به اصل و اول وصل است.
امروز جنگ در ایران جنگ نرم عقیدتی و فرهنگی است که جوانان فقط با معرفت میتوانند فتنهها را تشخیص دهند و از آن سالم عبور کنند. از آغاز انقلاب اسلامی تا کنون، غرب هرگز نتوانسته قانونی برای ایران جعل کند، زیرا رهبری الهی در ایران پاسدار قانون اسلام است.
برای فهم بهتر تفاوت شخص و شخصیت ولی فقیه باید وحدت شخصیه را شناخت. در دیدگاه وحدت شخصیه یک حقیقت واحد در شئون و مراتب مختلف ظهور کرده که همان وحدت عین کثرت و کثرت عین وحدت است. وحدتی که ثابت و اصل است و کثرتی که همواره در تغییر و تحول است.
جلوات و مظاهر ناسوت، کثرت و در تغییر و تحولاند و با اینکه همگی از خدا هستند ممکن است در تضاد با هم باشند.
در وادی سیاست نیز مقام اجرایی همان مقام کثرت و تغییر و تحول است که در قوای سهگانه ظهور کرده؛ افراد مجری قانون متفاوتند و هیچکدام معصوم نیستند. هر کدام هم مسئول وظایفی هستند تا وحدت (اصل و ریشه) را با خصوصیات گوناگون و متضاد ظهور دهند. مقام وحدت نیز همان ریشه و قانون اسلام است؛ قانون واحدی که در مقام اجرا کثرت میگیرد.
پس در دیدگاه شخصیتبینی، معیار اطاعت و تبعیت از ولایت فقیه، میزان اتصال رهبر به قانون اسلام است، نه میزان تخصص و تبحر او در امور سیاسی و اقتصادی و... . البته در غرب نیز اینچنین است؛ شخصیتی مورد قبول و احترام مردم است که به قانون غرب متصلتر باشد.
در زندگی فردی نیز کسی که با نگاه وحدت شخصیه زندگی میکند، هرگز خود را در حالات و اوصاف نفس و در فراز و نشیبهای روزگار شخص ندیده، در عین حال که شخص هم هست. شخص در تغییر و تحول و تضاد است، اما شخصیت، حقیقتی واحد و ثابت است. او نگاهش همواره به وحدت است و در زندگی بنبست و چونوچرا و حسرت ندارد؛ چون در میادین بهدست آوردنها و از دستدادنها شاهد بوده همه چیز نزد واحد است و خدا در تمام عوالم ظهور کرده، نه فقط در عالم ماده و ناسوت که فناپذیر است؛ پس با دیدن فناها خود به فنا نمیرود. او دریافته تا زمانی که به اصل و شخصیت حقیقی متصل است همه چیز با اوست و از دست دادن معنایی ندارد.
مردی در زمان رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) کفن دزد بود. به دلیل شهوت و ارتباط با مردهای، گناهی مرتکب شد که رسول خدا از او رو برگرداند. هرچه به سوی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) توبه کرد ایشان نمیپذیرفت، چون رجوعش به پیامبر بیرونی و شخص ایشان به لحاظ محمدبنعبدالله بود. اما هنگامی که به جای شخص، به شخصیت و مقام نورانی پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) برگشت، خداوند توبهاش را پذیرفت و رسولش را به دنبال او فرستاد. او با رسیدن به بینش وحدت شخصیه، شخصیت عینالفقری خود را یافت و ناامید نشد تا اینکه رنگ خدایی گرفت و دیگر هرگز فکر گناه هم به ذهنش خطور نکرد.
پس چگونه است حال کسانیکه هزاران بار توبه میکنند اما قدرت ترک گناهان تکراری را ندارند؟! وحدت شخصیه رمز توبۀ نصوح است، توبهای که بعد از آن بازگشت به گناه امکان ندارد. کسی که نگاهش به وحدت است و وحدت را عین کثرت و کثرت را عین وحدت و عینالفقر به آن میبیند، نه تنها شخص خود را نمیبیند بلکه از شخصِ فرستادۀ خدا هم میگذرد و به شخصیت و مقام نورانی متصل به حقتعالی متوسل میشود تا توبهاش قبول شود. او شخصیت عینالفقریش را در ارتباط با حق یافته و هم سنخ با او میشود، پس دیگر اسیر جلوات شخصی خود و دیگران نمیشود.
حضرت حجت(عجلاللهفرجه)، "یقاتل علیالتأویل"[7] است؛ یعنی بر مبنای تأویل و بازگشت به اصل و حقیقت میجنگد نه بر اساس ظاهر و تنزیل و تفسیر. منتظری هم که در آرزوی فرج شخصی است باید بر مبنای تأویل حرکت کند، زیرا امام با تأویل حکم میکند. اگر او مشغول افعال و اوصاف ظاهری باشد، از توجه به تأویل باز مانده و به اصل و حقیقت نمیرسد. بنابراین از کاروان امام جا میماند و چه بسا در سپاه دشمن میرود.
سپاه مقابل حضرت گروهی هستند که به وحدت شخصیه و تأویل (اصل و اول هر چیز) نرسیدهاند و بر مبنای ظاهر و تفسیر، در کثراتِ مظاهر حق حرکت میکنند و منفعل میشوند. در حالیکه محوریت، قانون و وحدت شخصیه است. این گروه، متشرع و مؤمنند اما اصل خواست حضرت که وحدت قلوب است را ندارند. در سیاست همگی معتقد به ولایت فقیهاند اما هر کدام طبق نظر شخصیشان درخواستی از مقام ولایت دارند. در عبادت همگی عابدند اما متفرق و متکثّر.
گفتیم شناخت ملکوت بعد از شناخت نورانی قرآن در تأویل، رتبۀ دیگری از معرفت به دیدگاه وحدت شخصیه یعنی وحدت عین کثرت و کثرت عین وحدت است. ملکوت عبارتست از عظمت و جلال الهی. شناخت نور ملکوت نیز یعنی معرفت به این عظمت، که فقط با تهذیب و تزکیه نفس امکانپذیر است نه با علوم مختلف. از طرفی توجه به عالم مُلک و دنیا، انسان را در کثرت نگه میدارد و ملکوت، انسان را به وحدت میرساند و این همان رمز کنده شدن از کثرات و یافتن وحدت در کثرات است. چنانکه در آیۀ 185 سورۀ اعراف خداوند انسان را توبیخ میکند و میفرماید:"أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ"؛ آيا در ملكوت آسمانها و زمين و چيزهايى كه خدا آفريده است نمىانديشند؟ این آیه نشان از آن دارد که همۀ انسانها قدرت نظرکردن به ملکوت را دارند. این قدرت اختصاص به عدۀ خاصی ندارد و با تزکیۀ نفس و گذشتن از کثرات امکانپذیر است.
حضرت عیسی(علیهالسلام) میفرماید: هرگز کسی به وحدت و ملکوت ربوبیت نمیرسد مگر اینکه دوبار متولد شود. مقصود از تولد دوبارۀ انسان یعنی آغاز تهذیب و خودسازی اختیاری.
انسان در این خودسازی اختیاری، باید همانند متولد شدن از مادر دوباره زنده شود؛ یعنی تمام سختیهای زایمان و دردهای پس از آن را که مادر متحمل شده بود، خودش تحمل کند و از جلوات نفس بگذرد. در این تولد دوباره، با شروع خودسازی، انسان به حقیقت «من کیستم، کجا هستم و به کجا میروم» میرسد، که آغاز ورود به عالم ملکوت و مشاهدۀ جمال و جلال الهی است؛ جلال در مشاهدۀ نقصها و فقرهای قالب و استعداد قابلی و جمال در مشاهدۀ استعداد ذاتی.
خودسازی و حرکت عقلانی انسان هم با گذشتن از لذائذ، حیات دانی طبیعت، سود و زیان و شئونات شخصی و عبور کردن از سختیها و موانع آغاز میشود. با ورود به این عالم آدمی شایستگی رؤیت ملکوت را دارا شده و از ظواهر عالم حقیقت به عظمت عالم امر و ملکوت نفوذ پیدا میکند و با سیر ابراهیمی به ملکوت آسمان و زمین میرسد.
[1]- سورۀ بقره، آیۀ 256: "لا اکراه فیالدین"
[2]- چنانچه همسایه از صدای موسیقی یا مداحی شکایت داشته باشد، در هر دو صورت طبق قانون اسلامی میتواند شکایت کند و فرد موظف است به قانون عمل کند.
[3]- قوانین بشری نیز اینچنین هستند و اگر فردی در جامعه رعایت نکند جریمه و بازخواست میشود.
[4]- سورۀ بقره، آیۀ 201: "فِیالدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِیالآخِرَةِ حَسَنَةً"
[5]- تعرف الاشیاء باضدادها.
[6]- در انسانهایی که به معصوم متصلند، عصمت نسبی است نه مطلق.
[7]- الكافی (ط - الإسلامية)، ج5، ص 12: "قال رسول الله ص إن منكم من يقاتل بعدي على التأويل كما قاتلت على التنزيل"؛ در میان شما كسى هست كه بعد از من «قتال على التأویل» خواهد كرد همانگونه كه همراه من «قتال على التنزیل» كرده است. سپس اشاره به امیرالمؤمنین کردند.
نظرات کاربران