«نام» و «معنا»

«نام» و «معنا»

 

در ادامۀ بحث (جلسۀ 7، 14 محرم 1446) به تبیین موضوع «نام» و «معنا» می‌پردازیم.

اسماء الهی که عین ذات خدا هستند، در همۀ مراتب هستی جریان دارند. اما به اقتضای مراتبی که در آن قرار می‌گیرند، بعضی از اسماء ظهور پیدا می‌کنند و بقیه به خفا می‌روند. بنابراین موجودی نیست که همۀ اسماء الهی را در وجودش نداشته باشد.

همین اسماءاند که در بطن هستی کار می‌کنند. مثلاً تأثیر حقیقی غذا در برطرف کردن گرسنگی یا تأثیر داروها در درمان بیماری‌ها، از اسم «رزّاق» و «شافی» خداست. اگر ارادۀ او نباشد، هیچ غذایی نمی‌تواند گرسنه‌ای را سیر کند و هیچ دارویی، بیماری را شفا نخواهد داد.

این، نگاه عاقلانه به هستی است. اما لشکریان جهل، زمانی در درون ما صف‌آرایی می‌کنند که اسباب و علل را مستقل از اسماء الهی ببینیم؛ به چیزهایی که زنده و صاحب‌اثر نیستند، موجودیت بخشیم و از آن‌ها انتظار اثربخشی داشته باشیم. مثلاً آب و غذا را برطرف‌کنندۀ گرسنگی و تشنگی‌مان ببینیم، غافل از اینکه وقتی ما غذا و آب می‌خوریم، اوست که سیر و سیرابمان می‌کند؛ یا وقتی بیمار می‌شویم و سراغ طبیب می‌رویم و دارو مصرف می‌کنیم، اوست که شفایمان می‌دهد.

وقتی این نگاه استقلالی، در اندیشۀ ما جای گیرد، اسماء الهی در وجودمان پسِ پرده می‌روند و پوشیده‌ می‌شوند و لشکریان جهل روز‌به‌روز بیشتر خودنمایی می‌کنند.

در سورهٔ بقره می‌خوانیم:

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ[1]

همانا آنان كه دلايل روشن و راهنمایی‌هایی را كه نازل كرده‌ايم، با اينكه در كتاب براى مردم توضيح داده‌ايم، كتمان مى‌كنند، خدا لعنتشان مى‌كند و لعنت‌كنندگان نيز آن‌ها را لعن مى‌كنند.

خدا تمام اسمائش را به ما انسان‌ها تعلیم داده و از روح خودش در ما دمیده است. فطرتی برای ما قرار داده که با آن بتوانیم خوبی‌ها و بدی‌ها را از هم تشخیص دهیم و هدایت شویم. حال اگر ما این حقایق را در وجودمان بپوشانیم، مورد لعن خدا واقع می‌شویم؛ یعنی از رحمت او دور می‌شویم.

مانند اینکه خدا خورشید را روشن و نورانی و روشن‌کننده قرار داده است؛ اما اگر چشممان را ببندیم یا مانعی بین خود و نور خورشید قرار دهیم، درواقع خود را از این نور، بی‌بهره کرده‌ و در تاریکی گذاشته‌ایم.

ما گنجینۀ اسماء الهی را در وجودمان داریم. اما وقتی به چیزهایی که اصلاً بهره‌ای از وجود ندارند و ذاتاً فانی هستند، دل می‌بندیم و توقع اثر و نتیجه از آن‌ها داریم، خودمان را از این گنجینه محروم می‌کنیم.

رسول‌خدا(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌فرمایند:

«مَن كَتَمَ عِلماً نافِعاً عِندَهُ، ألجَمَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ[2]

هركس دانش سودمندی را که نزد اوست، کتمان کند، خدا در روز قيامت بر او لگامى از آتش می‌زند.

خطاب این روایت شریف به علمایی است که علم مفیدی را آموخته‌اند و آن را به دیگران نمی‌آموزند. اما با نگاهی دیگر، ما هم می‌توانیم خود را مخاطب این بیان نورانی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) قرار دهیم. اینکه تمام اسماء الهی به ما آموخته شده و اگر آن‌ها را ظهور دهیم، نور خدا چنان راه را در برابر دیدگانمان روشن می‌کند که همواره در مسیر صحیح گام برداریم. اما اگر این اسماء را در وجودمان بپوشانیم و با اندیشه‌های غلط و جاهلانۀ خود مانع ظهورشان شویم، در تیرگی دود آتشی که فراراه خود افروخته‌ایم، به هزاران بیراهۀ گمراهی وارد می‌شویم.

گفتیم اسماء الهی به ما انسان‌ها تعلیم شده است. اما این تعلیم اسماء مربوط به زمان و مکانی خاص نبوده و پیوسته از طریق انسان کامل یا اسم اعظم در وجود ما افاضه می‌شود. اگر اسم اعظم را که مبدأ تمام اسماء است، نشناسیم، چیزهایی را که بهره‌ای از وجود ندارند، به جای اسماء الهی می‌نشانیم و از آن‌ها توقع اثر و نتیجه خواهیم داشت!

مثلاً به جای اتّکا به «قادر» بودن خدا، به قدرت‌‌های بدنی، مالی و... خود تکیه می‌کنیم؛ یا به جای اینکه به حضور اسم اعظم در نظام درونی و بیرونی‌ اعتماد ‌کنیم، به عقل معاش و دانایی‌ها و دارایی‌های خود اعتماد می‌کنیم. غافل از اینکه هدایتگر ما در زندگی، اسماء الهی هستند که پیوسته در وجودمان جاری‌اند؛ نه عقل و علم و توانایی‌های خودمان.

مثلاً چشم، ابزارِ دیدن و مجرای ظهور اسم «بصیر» خداست. اما این اسم، در سفیدی چشم و سیاهی مردمک و مژه نیست؛ بلکه در نفس جزئی ماست که حق‌تعالی از طریق اسم اعظم یا همان نفس کلی، پیوسته به ما افاضه می‌کند. با این نگاه، دیگر تکیه‌گاهمان ابزار و آلات نمی‌شود که با از بین رفتن آن‌ها گمان کنیم به بن‌بست رسیده‌ایم!

به‌طورکلی شناخت لشکرهای عقل و جهل، جز در سایۀ کسب معرفت و شهود و یقین قلبی برای کسی میسّر نمی‌شود. برای رسیدن به این شهود نیز باید بتوانیم حقیقتی را که در باطن و در ورای اسباب و علل مادی کار می‌کند، ببینیم. خاستگاه ما همین دنیاست و در همین دنیا زندگی می‌کنیم؛ دنیایی که امورش بر پایۀ اسباب و علل و ابزار مادی شکل گرفته است. اما باید بتوانیم نگاهمان را از ظاهر پدیده‌ها به باطن ببریم.

حتی قرآن نیز برای نزول در دنیا، در قالب حروف و الفاظ درآمده و ما نیز همین الفاظ را می‌خوانیم. اما معنای حقیقی قرآن همان حقیقت انسان کامل در درون ماست که دستمان را می‌گیرد و هدایتمان می‌کند. درحقیقت اوست که پرده از اسرار قرآن برمی‌دارد تا به عمق نورانیت آن برسیم؛ وگرنه خواندن الفاظ به‌تنهایی، اثری برای ما ندارد.  

صاحب مثنوی به زیبایی این حقیقت را در ابیات زیر، در تفاوت «نام» و «معنا» بیان کرده است:

راه، هموار است و زیرش دام‌ها / قحط معنی در میان نام‌ها

لفظ‌ها و نام‌ها چون دام‌هاست / لفظ شیرین، ریگ آب عمر ماست

منبع حکمت شود، حکمت‌طلب / فارغ آید او ز تحصیل و سبب

یک حقیقت است که در تمام هستی جریان دارد. اما چون آن حقیقت واحد، ناگزیر از پوشیدن لباس کثرات و گرفتن نام‌های متعدد است، باعث شده ما نام‌ها را ببینیم و از معنا غافل شویم. مثلاً دارو را ببینیم و از «شافی» غافل شویم، آب و غذا را ببینیم و از «رزّاق» غافل شویم، سواد را ببینیم و از «علیم» غافل شویم و... . این نام‌ها دامی برای معنا شده‌اند و ما که اسیر این دام شده‌ایم، نیستی‌ها را هست پنداشته‌ایم؛ مثل کسی که سراب را آب می‌پندارد:

«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ[3]

اعمال كافران همچون سرابى است در بيابان؛ تشنه، آبش پندارد و چون به آن نزديک شود، هيچ نيابد و خدا را نزد خود يابد كه جزاى او را به‌تمامی بدهد؛ و خدا زود به حساب‌ها مى‌رسد.

ما چون سراب را می‌بینیم، گمان می‌کنیم واقعاً هست و وجود دارد. به‌خاطر همین هم دنبالش می‌رویم. اما زمانی که به آن می‌رسیم، هیچ نمی‌یابیم و می‌فهمیم از اول هیچ نبوده است.

خواهیم دید اسم‌ و رسممان که به آن اصالت داده بودیم، سراب بوده! مکان و زمانی که خود را اسیر آن کرده بودیم، سراب بوده! امکاناتی که رویشان حساب باز کرده بودیم، سراب بوده و... .

اگر نمی‌خواهیم در دام سراب‌ها گرفتار شویم، باید نگاهمان را به هستی درست کنیم. البته در این دنیا نمی‌توانیم از اسباب چشم بپوشیم و ناگزیریم دست به اسباب و علل بزنیم. اما می‌توانیم قلبمان را از اسباب و علل فارغ کنیم تا اگر آن‌ها را به‌کار می‌گیریم، سبب‌ساز را در بطنشان ببینیم.

وقتی سراغ حکمت برویم و حکمت‌طلب شویم، همۀ دانایی‌های ما سر جایشان هستند، اما می‌توانیم معنا را از دل آن‌ها بیرون بکشیم و ببینیم. می‌توانیم سراب را از آب تشخیص دهیم. وقتی چشم قلبمان باز شود، نه‌تنها دیگر سراب نمی‌بینیم، بلکه با کسانی که سراب می‌بینند نیز همراه نمی‌شویم؛ دستشان را می‌گیریم و آب را به آن‌ها نشان می‌دهیم.

لوح حافظ، لوح محفوظی شود / عقل او از روح، محفوظی شود

چون معلم بود عقلش مرد را / بعد از این شد عقل، شاگردی ورا

گفتیم خاستگاه نفس ما جسم است؛ اما در این جسم نمی‌ماند و به سمت بقای روحانی حرکت می‌کند. مثل نوزادی که وقتی متولد می‌شود، باید مدتی شیر بخورد تا آمادۀ خوردن غذاهای دیگر شود. ما نیز چاره‌ای نداریم که از اسباب ظاهری استفاده کنیم، تا کم‌کم بتوانیم از ظاهر به باطن برسیم. حتی وقتی می‌خواهیم قرآن را بخوانیم، باید ابتدا الفبایش را یاد بگیریم، حروفش را بشناسیم و کلماتش را بخوانیم تا کم‌کم بتوانیم به عمق و باطن آن راه بیابیم.

اگر در مسیر عاقل شدن حرکت می‌کنیم، باید منازلی را طی نماییم و در هیچ منزلی متوقف نشویم. وقتی خوب در این مسیر حرکت کردیم و کم‌کم توانستیم از نام‌ها به معنا برسیم، دیگر عقل به ما می‌گوید چطور از ابزارها استفاده کنیم و در حس و خیال و انتخاب‌هایمان چطور عمل نماییم.

اگرچه ابتدای راه، کتاب خواندن و یادگیری و کسب معلومات است، اما وقتی به عقل برسیم، از سفرۀ معنوی خودمان روزی می‌خوریم. اگر هم مطالعه کنیم، به جای دریافت‌های ذهنی، جانمان پذیرای حقایق نورانی علم می‌شود. 

عقل چون جبریل گوید: احمدا / گر یکی گامی نهم، سوزد مرا

تو مرا بگذار، زین پس پیش ران / حد من این بود، ای سلطانِ جان

وقتی جبرئیل برای پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وحی آورد و خواندن را به او آموخت، معلم پیامبر شد. همین جبرئیل که معلم پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود، در سفر معراج، از جایی به بعد دیگر نتوانست با حضرت حرکت کند و درواقع شاگرد او شد. جبرئیل مظهر اسم علم الهی است. پس می‌تواند به تناسب رتبه‌هایمان معلم همۀ ما باشد. در وجود مبارک پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در رتبۀ خودشان و در ما نیز متناسب با رتبۀ خودمان.

وقتی عقل هدایتگر ما باشد، دیگر خودمان اهل استنباط می‌شویم، نه اینکه مدام دنبال این باشیم که یک نفر بیاید درست و غلط را نشانمان دهد.

هرکه ماند از کاهلی، بی شکر و صبر / او همین داند که گیرد پای جبر

هرکه جبر آورد، خود رنجور کرد / تا همان رنجوری‌اش، در گور کرد

این‌قدر با اسباب و علل کار می‌کنیم که معنا را نمی‌بینیم و قدردان اسماء الهی نیستیم. نهایتاً هم کاهلی‌ها و بی‌صبری‌های خود در کسب علم و معرفت را توجیه می‌کنیم. مثلاً می‌گوییم: شرایط برایمان مهیا نیست، ضعیفیم، نمی‌توانیم، بهرۀ هوشی لازم برای درک معارف را نداریم، وقت نداریم و هزاران بهانۀ دیگر!

یا اینکه جبری‌مسلک می‌شویم و همه‌چیز را گردن خدا می‌اندازیم و می‌گوییم خدا خواسته این‌طور باشیم! اما اگر واقعاً گمان می‌کنیم خدا خواسته، پس چرا از اینکه به رشد عقلانی و انسانی نمی‌رسیم، ناراحتیم و زجر می‌کشیم؟ مگر حیوان که به جبر حیوان است، از زندگی حیوانی‌اش زجر می‌کشد؟ پس معلوم می‌شود خودمان می‌دانیم که جبری در کار نیست و همه‌چیز به اختیار و ارادۀ خودمان بستگی دارد که کدام راه را انتخاب کنیم و در کدام لشکر، قدم بگذاریم؛ لشکر عقل یا لشکر جهل.

برای ما که نسل انقلابیم و پدر معنوی‌مان امام‌خمینی(رحمةالله‌علیه) است، «نمی‌توانیم» و «نمی‌شود» و «موانع نمی‌گذارند» و... معنا ندارد؛ چون ایشان توانست در برابر تمام ظالمان و زورگویان زمان بایستد و نظامی اسلامی بر پایۀ ایمان و تفکر ناب شیعه برپا کند. چیزی که در تمام طول تاریخ اسلام، فقط در زمان پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و دوران کوتاه خلافت حضرت علی و امام حسن(علیهماالسلام) شکل گرفته بود.

ما فرزندان حضرت روح‌الله(قدّس‌سره) هستیم. اگر ایشان با دیدن موانع می‌نشست و می‌گفت: «نمی‌شود»، «نمی‌گذارند» و...، انقلاب اسلامی امروز به این جایگاه والا در دنیا نمی‌رسید.

پس به موانع اصالت ندهیم و با تکیه بر نیروی ایمان و اسماء الهی که در وجودمان هست، با تمام وجود تلاش کنیم. ترس به دلمان راه ندهیم و با این معارف نورانی که قلبمان آن‌ها را پذیرفته است، حرکت کنیم. لشکریان عقل در فراز و فرودهای این مسیر، دستمان را می‌گیرند و راه را برایمان هموار می‌کنند. وقتی عقل راهبر ما باشد، تمام هستی مسخّرمان می‌شوند تا ما را در راه رسیدن به هدف بزرگمان یاری کنند؛ کدام هدف؟ کنار زدن پردۀ غیبت از امامی که آماده است هدف خلقت را تحقق بخشد و دولت کریمه‌اش را در سرتاسر هستی برپا کند.

امروز به برکت انقلاب اسلامی ایران و خون شهدایی که در این مسیر ریخته شده، بستر دنیا برای تحقق این هدف بزرگ، آماده‌تر از همیشه است. انقلاب اسلامی ایران، عامل بیداری مردم جهان شده است. امروز بیش از پیش، فطرت‌های سالم، آمادۀ پذیرش فرهنگ ناب شیعه هستند. ما می‌توانیم سبک زندگی عاقلانۀ یک شیعه ولایی را به دنیا صادر کنیم. فضای مجازی بستر خوبی برای این تعامل با دنیا را برایمان فراهم کرده است. می‌توانیم از این ظرفیت استفاده کنیم و عقل شیعی را در قالب‌های گوناگون به دنیا معرفی کنیم. 

 

 

 

 


[1]- سوره بقره، آیه 159:

[2]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج‏2، ص78

[3]- سوره نور، آیه 39.

 



نظرات کاربران

//