آشنایی با نظام انفسی

آشنایی با نظام انفسی

در ادامۀ بحث (جلسۀ 10، 17 محرم 1446) به تبیین موضوع «آشنایی با نظام انفسی» می‌پردازیم.

اگر نگاه و بینشمان دربارۀ عینیت وحدت و کثرت صحیح و جامع باشد، می‌فهمیم امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) صرفاً یک انقلاب سیاسی نکردند؛ بلکه در دو بُعد جهاد با نفس و جهاد با استکبار انقلاب کردند. ما نیز برای حرکت در این دو مسیر، ابتدا باید با دو لشکر عقل و جهل در نظام انفسی خود آشنا شویم تا اسیر دین سکولار و ظاهری نشویم. سپس با نگاه توحیدی، ویژگی‌های انسان ولایی را بررسی کنیم؛ انسانی که فقط به فکر نجات شخص خود نیست، بلکه اندیشه‌اش نجات بشریت است؛ همان‌طور که انبیا و به‌خصوص پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌) در مقام تام بندگی خدا، هادی کل مردم شدند. براین‌اساس، کتاب‌های امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) را بررسی می‌کنیم تا در عین حرکت و سلوک در ابعاد فردی، به سلوک جمعی نیز وارد شویم.

دانستیم همۀ موجودات از جمله انسان از جنبۀ مخلوق بودن، زیبا و حامل جمال الهی هستند و فطرتاً در جهت رسیدن به سعادت، تلاش می‌کنند. یعنی نظام عالم، نظام احسن است و خلقت انسان توسط احسن‌الخالقین در احسن تقویم انجام شده و قرآن، کتیبۀ علمی انسان، احسن‌الحدیث است. آفاق نیز نشر انسان در عالم کبیر است، همان‌طور ‌که انسان، خود عالم صغیر است.

انسان، خلیفۀ خدا، حامل بزرگترین امانت الهی و صاحب کرامت ذاتی است؛ چنان‌که در قرآن، زنده کردن یک انسان مساوی است با زنده کردن تمام مردم و کشتن او مساوی با کشتن تمام آن‌هاست[1]. همۀ آنچه در آسمان و زمین هست نیز برای انسان خلق شده و او برای حق[2]، و اگر انسان نبود خلقت نظام هستی نیز عبث و بیهوده بود؛ «هُوَ الَّذی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی‏ الْأَرْضِ‏ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ... .»[3].

مراحل خلقت انسان را نیز از دوران نطفگی تا دمیده شدن روح الهی و انشاء آخر[4] در سورۀ مؤمنون بیان کردیم. فهمیدیم

خداوند با خلقت انسان، خود را احسن‌‌الخالقین معرفی می‌کند؛ یعنی تا قبل از خلقت انسان، نظام هستی، نظام احسن نبوده و با دمیده‌شدن روح، احسن‌المخلوق پا به‌ جهان می‌گذارد. اینکه با دمیده شدن روح، انسان از دیگر مخلوقات متمایز می‌شود، نشان‌دهندۀ این حقیقت است که جایگاه رشد و سعادت انسان، بدن مادی او نیست، بلکه نفس و قلب اوست؛ همان حقیقت واحد «من» که در عین وحدت و یکی بودن، همۀ کثرات خود را به او اسناد می‌دهد.

بنابراین، روش و سبک زندگی انسان با موجودات دیگر متفاوت است؛ او در تمام زمینه‌ها ازجمله خوردن، خوابیدن، تحصیل، ازدواج، روابط اجتماعی و... تحت نظام خاصی قرار می‌گیرد و به دلیل داشتن نفس یا قلب، سبک زندگی مادی‌اش را هم شریعت الهی تعیین می‌کند. به‌عبارتی، شرافت انسان به این نیست که خداوند همه‌ چیز را برای او خلق کرده؛ چراکه این موضوع در همۀ انسان‌ها اعم از مؤمن و کافر مشترک است؛ پس این شرافت مربوط به نفس انسان است.

زمینِ وجود انسان، مراتب بدن، مزاج و روح بخاری اوست که فانی و ناپایدار هستند؛ اما آسمان وجود او که سایر مخلوقات از آن بی‌بهره‌اند، قلب اوست که نیاز به تغذیه، زوجیت و تولد دارد. تغذیۀ قلب، نیایش و ارتباط با عالم معناست؛ چنان‌که زوجیت قلب نیز انیس بودن با خداوند است؛ «يَا أَنِيسَ مَنْ لاَ أَنِيسَ لَهُ»[5]، و این ذکر و انس، هم‌نشینی با خدا را به ارمغان می‌آورد؛ «أَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِي»[6]. تولد قلب نیز متخلق شدن به اسماء الهی است تا این اسماء از قلب او ظهور کنند.

اساس نظام احسن، خدا و انسان است. دیدگاه غربی دکارت، برمبنای جملۀ معروف «من می‌اندیشم، پس هستم.»، از جزء به کل می‌رسد و انسان را حیوانی اندیشمند و تعالیم وحی را مانع پیشرفت او می‌داند. اما در فرهنگ عقلانی و عرفانی، «من هستم که می‌اندیشم»؛ یعنی ابتدا هستی و وجود را اثبات می‌کنیم که ما مخلوق و عبد او هستیم و او قدرت اندیشه را به ما داده است. در این نظام فکری، تعالیم وحی، هادی انسان است که اصالت را فقط به پیشرفت مادی نمی‌دهد و می‌خواهد انسان ابتدا خلیفۀ خدا شود و سپس زمین را آباد کند، آن هم نه برای خودش یا کسب قدرت، بلکه برای آنکه بشریت را نجات دهد.

تمدن غرب که خودش را خدای زمین معرفی می‌کند، مردم را از قلب و وجودشان دور کرده و به ذهن و ظاهرشان توجه داده است؛ لذا ذهن فعال، تمدن زمینی و پیشرفت مدرنیته در این فرهنگ اصالت دارد و متأسفانه این بینش غلط در جوامع صاحب وحی هم رایج شده است.

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه)، پرچمدار نگاه توحیدی در عصر حاضر است که نظام پوچ غرب را درهم ریخت و فرمود: «آمریکا هیچ ‌غلطی نمی‌تواند بکند.»[7] ایشان، انسان را در مجموعۀ هستی، بزرگ‌ترین و کامل‌ترین نماد حق معرفی می‌کند که تمام خصوصیات هستی و مراتب وجود در او جمع شده و عالم اکبر در او منطوی است[8].

همچنین در تقریرات فلسفی امام، دربارۀ انسان آمده است:

«این انسان یک عالم صغیر است و سراسر عالم کبیر در سراسر قامت وجودیۀ اوست؛ به‌طوری که اگر یک فرد انسان را منشرح و باز‏ ‏نموده و بسط دهند، کاملاً با عالم کبیر، مانند انطباق مثل بر مثل منطبق است. پس‏ ‏هرچه در عالم کبیر هست، در این انسان و عالم صغیر هست و این انسان هرچه‏ می‌داند، آن را از مطالعۀ ذات و وجود خود می‌فهمد، بدون اینکه به خارج و عالم کبیر‏ ‏‏راهی داشته باشد.»[9]

متأسفانه بیشتر دانسته‌های ما از تجربیات بیرون حاصل شده و اکثر حالات ما، منفعل از عالم کبیر است. اگر از ما دربارۀ دوست‌داشتنی‌هایمان سؤال کنند، مصادیق زیادی مثل والدین، مدرک، مسکن، دارایی و غیره را مطرح می‌کنیم که هیچ کدام جزء اسماء الهی و ذات و وجود ما نیستند. وقتی هم با کثرات بیرون از خود زندگی ‌کنیم، از حقیقت خود غافل شده و حتی خداباوری ما یک حقیقت خشک و ذهنی است.

فرهنگ غرب، توهم زیبا و حقیقی دانستن زندگی مدرنیتۀ امروزی را به ما تحمیل کرده و ما آن را چنان باور کرده‌ایم که با از‌ دست دادنش، دچار خلأ و افسردگی می‌شویم، حال آنکه این‌ها از همان اول هم فانی بوده‌اند. سیر طبیعی زندگی انسان در حیات زمینی، به ما نشان می‌دهد که کثرات فانی، متعلق به ما نیستند و خدا، معبود و معشوق ذاتی انسان است.

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) در جای دیگری می‌فرماید:

«وجود انسان عصارۀ تمام عالَم و تمام موجودات است و وجودش یک نقشۀ‏ کوچکی می‌باشد که از روی نقشۀ بزرگ عالم و کون کبیر از عقل اول تا آخرین نقطۀ‏ ‏وجود برداشته شده است.»[10]

روح انسان، روح عالَم و جان وجود است که اکمل از همۀ موجودات طبیعت است. مجموع عوالم وجود از عقل تا هیولا به منزلۀ جسد و هیکل او هستند که خلق شده‌اند تا در این صورت مستقر شوند؛ یعنی اگر درون انسان را باز کنیم می‌بینیم همه چیز ازجمله عقل، ولایت، اسماء، افلاک، ملائکه، خصوصیات نباتی و حیوانی در اوست؛ اما مقصود بالذات خداوند همان مقام خلیفةاللّهی انسان است.

انسان همواره باید مقام تنزیهی و تشبیهی خود را به یاد داشته باشد و بداند با اینکه در تشبیه و کثرت، محیط بر همه چیز است، در تنزیه و وحدت، محاط و تحت احاطۀ خداوند است. او همه چیز را برای خود می‌‌خواهد، چراکه ذاتاً خودِ باقی را دوست دارد؛ اما به توهم، دلبستۀ خود دانی و فانی می‌شود و همۀ عمر و انرژی‌اش را صرف آن می‌کند.

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) در شرح چهل حدیث خود، برای انسان مقام ظهور و بطون قایل می‌شود؛ مقام ظاهری مربوط به بعد نازلۀ دنیوی و مقام بطون و غیب مربوط به نشئۀ صاعدۀ اخروی او است. مقام مُلک مرتبۀ اول نفس و منزل اسفل آن است که انوار غیبیه به بدن تابیده و زندگی و حیات عرضی مادی به او می‌بخشد و او را مجهز به قوای ظاهری می‌کند که تمام این قوای منتشره در ممالک سبعه (هفت‌گانه) تحت تسلط نفس هستند. وهم نیز سلطان قوای ظاهره و باطنۀ نفس است که اگر این قوا تحت قیومیت خود وهم درآیند، جنود شیطان شده و مملکت وجود انسان جولانگاه شیطان می‌شود. اما اگر وهم تحت تسلط عقل، قلب و نفس درآید، حرکات و سکنات این قوه به واسطۀ عقل و شرع سلطنت می‌کند و مملکت وجودش رحمانی و عقلانی می‌شود و شیطان و جنود او رخت برمی‌بندند.[11]

نازل‌ترین مرتبۀ انسان، بدن مادی اوست که قوا در ممالک هفت‌گانۀ گوش، چشم، زبان، شکم، فرج، دست و پا منتشر شده‌اند و همگی تحت فرمان نفس هستند؛ نفسی که در وحدتش کل قواست. قوۀ وهم[12] نیز بر همۀ قوای منتشره احاطه دارد؛ چنانکه وهم از عقل فرمان بگیرد، جنود او رحمانی می‌شوند و اگر تحت تسلط شیطان باشد، جنود او شیطانی می‌شوند.

براین‌اساس، اگر مقام ولایت را بشناسیم که همان مقام بقا و ابدیت ما است، تمام محبوب‌هایمان رنگ ابدی گرفته و ما را به خود وابسته و مشغول نمی‌کنند و ارتباط و تعامل ما با آن‌ها طبق وظیفۀ شرعی و عقلانی می‌شود. در این حال، آنچه را نفس در اتصال با عقل می‌پسندد دوست داریم، نه آنچه را قوایمان تحت تسلط وهم دیده و شنیده و درک کرده‌ است. پس هرچه را باقی به بقای ابدیت است، دوست داریم و از آنچه نمی‌تواند تا ابد همراه ما باشد به عنوان ابزار استفاده می‌کنیم تا از طریق آن، نفسمان اسماء الهی را ظهور دهد و به عشق حقیقی برسیم. عشق به مقام عین‌الربطی به خداوند و دوست‌داشتن انسان‌های کامل و الهی که آیینه‌ و مظاهر خداوند هستند.

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه)، مقام ظاهر را تنزل یافتۀ مقام بالای وجود می‌داند و معتقد است اعمال، رفتار و حالات انسان، نماد نفس او هستند؛ چراکه نفس در بروز افعالش نیاز به ابزار دارد. بنابراین اگر مقام و رتبۀ انسانی را به حد دنیا و مقام مُلکی تنزل بدهیم و خودمان را فقط انسانی دارای اعضا، خیال، وهم و انفعال دنیوی بدانیم و حقیقت واحد خود را نادیده گرفته و تمام حقیقت و هویت انسانی خود را به امور جسمانی و دنیوی پیوند بزنیم، بزرگ‌ترین خطا و عظیم‌ترین جفا را در حق خود کرده‌ایم.

ایشان در این‌باره می‌فرماید:

«انسان یک "ما عندکم" دارد و یک "ما عند الله"[13]. مادامی که با خود [و اعضا و جوارح خود] است، به "ما عندکم" توجه دارد که همگی این‌ها فانی خواهند شد. اما چنان‌که به خدا برگردد و [به مقام عنداللهی توجه کند]، آن‌جا به اسم «باقی» باقی است و بقا پیدا می کند.»[14]

پس انسان باید ابتدا معرفت به حق پیدا کند و خدا را بشناسد، آنگاه در راه رسیدن به او تلاش کند و در تمام لحظات زندگی‌اش به خدایی رجوع کند که عین اتصال و فقر به اوست؛ همان حقیقت «إِنَّا لِلَّهِ‏ وَ إِنَّا إِلَيْهِ‏ راجِعُونَ‏»[15].

 


[1]- اشاره به آیۀ 32، سورۀ مائده: «... مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً...»؛ هركس كسى را بكشد، چنان است كه گويى همۀ مردم را كشته و هر‌كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است.

[2]- الجواهر السنية فی الأحاديث القدسیة (كليات حديث قدسى)، ص 710: «عَبدی! خَلَقْتُ الأَشياءَ لِأَجْلِك وَ خَلَقْتُكَ لِأجْلى»؛ بندۀ من! همۀ اشیا را برای تو آفریدم و تو را به‌خاطر خودم.

[3]- سورۀ بقره، آیۀ 29: «اوست آن كسى‌كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريد؛ سپس به [آفرينش‏] آسمان پرداخت.»

[4]- سورۀ مؤمنون، آیات 12 تا 14: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ. ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في‏ قَرارٍ مَكينٍ. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»؛ و به يقين، انسان را از عصاره‏اى از گِل آفريديم. سپس او را [به صورت‏] نطفه‏اى در جايگاهى استوار قرار داديم. آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم. پس آن علقه را [به صورت‏] مضغه گردانيديم، و آنگاه مضغه را استخوانهايى ساختيم، بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم، آنگاه [جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم. آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.

[5]- مفاتیح الجنان، دعای جوشن کبیر: «اى انيس کسی که برای او انیسی نیست.»

[6]- وسائل الشيعة، ج‏1، ص 311: «من همنشين هر كس هستم كه مرا ياد كند.»

[7]- صحیفۀ امام خمینی، ج10، ص 516: «‏شما می‌بینید که الآن مرکز فساد آمریکا را جوان‌ها گرفته‌اند، و آمریکایی‌هایی هم که‏ ‏در آنجا بوده گرفتند، و آن لانۀ فساد را به‌دست آوردند و آمریکا هم هیچ‌ غلطی‏ ‏نمی‌تواند بکند و جوان‌ها هم مطمئن باشند که آمریکا هیچ‌ غلطی نمی‌تواند بکند.»

[8]- تقریرات فلسفۀ امام خمینی، ج2، ص 260: «روح انسان اکمل از همۀ موجودات طبیعت است و کمال جسمی و‏ ‏نباتی و حیوانی و معدنی و عنصری را بکماله الوجودی داراست، مرید و مدرک و‏ ‏سمیع و بصیر و قدیر و عالم است و نسخۀ عالم طبیعت است. اگر آن را باز کنی عالم‏ ‏کون و کون کبیر را در او منطوی می‌بینی.‏»

[9]- تقریرات فلسفۀ امام خمینی، ج3، صص 11-12.

[10]- تقریرات فلسفۀ امام خمینی، ج3، ص 303.

[11]- شرح چهل حدیث امام (اربعین حدیث)، صص 5- 6.

[12]- وهم، تشخیص‌دهندۀ امور جزئی است و اگر امر جزئی را به جای امر کلی بگیرد، توهم می‌شود.

[13]- اشاره به آیۀ 96، سورۀ نحل: «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ»؛ آنچه نزد شماست فنا مى‌شود و آنچه نزد خداست باقى مى‌ماند.

[14]- تفسیر سورۀ حمد، ص127.

[15]- سورۀ بقره، آیۀ 156 : «ما از آنِ خدا هستيم، و به سوى او باز مى‏گرديم.»

 



نظرات کاربران

//