انسان از دیدگاه امام‌خمینی(رحمةالله‌علیه)

انسان از دیدگاه امام‌خمینی(رحمةالله‌علیه)

 

در ادامۀ بحث (جلسۀ 13، 21 محرم 1446) به تبیین موضوع «انسان از دیدگاه امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه)» می‌پردازیم.

مکتبی که امام‌خمینی(رحمةالله‌علیه) با پیروزی انقلاب اسلامی، بر پایۀ ولایت فقیه در ایران بنا کرد، استمرار ولایت الهی بود که همۀ مرزهای جغرافیایی و اعتقادی را درنوردید و به دل‌های مردم جهان رسید. درواقع کار امام راحل، کاری پیامبرگونه بود؛ زیرا ایشان نه فقط به فکر مردم ایران، بلکه در اندیشۀ رهایی همۀ مردم جهان از ظلم ستمکاران بود.

میشل فوکو جامعه‌شناس معروف فرانسوی دربارۀ انقلاب اسلامی ایران می‌گوید: «از قرن هجدهم به بعد، هر تحول اجتماعی اتفاق افتاده، بسط مدرنیته بوده؛ اما انقلاب ایران، تنها حرکت اجتماعی است که در برابر مدرنیته قرار دارد.»[1]

همۀ انقلاب‌های صنعتی و علمی که از قرن هفدهم میلادی به بعد در دنیا اتفاق افتاده، بر پایۀ گسترش علومی بوده که صرفاً به بُعد مادی انسان و زندگی او در دنیا و تأمین منافع مادی او مربوط بوده‌اند. ظلم فراگیری که امروز در دنیا می‌بینیم، نتیجۀ حرکت انسان در جهت امیال مادی است و چون تمایلات انسان بی‌نهایت است، شاهد گسترش روزافزون این ظلم در دنیا هستیم.

مکتب امام‌خمینی‌(رحمةالله‌علیه) ایستادگی در برابر ظلم و مبارزه با طاغوت است. امروز انسان‌هایی را در دنیا می‌بینیم که با پیروی از رهنمودهای نورانی ایشان، به مبارزه با استکبار جهانی برخاسته‌اند. درحقیقت هرجا ولایت خدا باشد، تقابل با طاغوت نیز هست. چنان‌که در سورۀ بقره می‌خوانیم:

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[2]

خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‌اند، آنان را از تاريكى‌ها به سوى روشنايى بيرون می‌برد؛ و كسانى كه كفر ورزيده‌اند، سرپرستان آن‌ها طاغوت‌اند كه آن‌ها را از روشنايى به سوى تاريكى‌ها بيرون مى‌برند، چنين كسانى اهل آتش و در آن ماندگارند.

نور ولایت الهی، ما را از حجاب‌های ظلمانی‌ درمی‌آورد و از وابستگی‌ها، نیازها و محبت‌های کاذبانه به اموال، ازواج و... جدا می‌کند. کامل بودن انسان به این است که به ولایت الله وصل باشد، تا خدا پیوسته او را از ظلمات به عالم نور وارد ‌کند و او بتواند مظهر ولایت شود؛ وگرنه خوش‌رویی، مهربانی، بخشندگی، علم، مجاهدت، عبادت و... هیچ‌کدام برای انسان، کمال محسوب نمی‌شوند و او با داشتن همۀ این اوصاف پسندیده، باز هم در انسانیت ناقص است.

در ادامه می‌خواهیم بیشتر به بیانات امام راحلمان در صحیفۀ نور بپردازیم؛ صحیفه‌ای که منشوری از تأویل قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است، ولی متأسفانه در جامعۀ ما خیلی غریب است و کمتر به آن پرداخته‌ایم.

امام‌خمینی(قدّس‌سره) معنویات را در رأس همۀ امور معرفی کرده‌اند و دربارۀ لزومِ شناساندن قرآن و معارف غنی اسلامی به مردم فرموده‌اند: «آن چیزی که من توصیه می‌کنم به همۀ اهل علم، به همۀ آقایان و به همۀ‏ ‏دانشمندان، این است که دنبال این بروید که معارف اسلامی را در بین مردم تقویت کنید که رأس‏ ‏امور، این معارف اسلامی است و اگر او درست بشود، همۀ کارها درست می‌شود.‏»[3]

معارف، زمانی در میان مردم تقویت می‌شود که به جای اینکه در مساجد و منابر، به بیان سطحی از احکام و ظواهر دین بسنده کنیم، آن‌ها را با عمق معارف دینی آشنا نماییم. وقتی به جای شاخ و برگ، ریشۀ دین را در وجودشان تقویت کنیم، خواهیم دید به احکام و ظواهر دین نیز دل می‌دهند و جامعۀ اسلامی از این رشد و بالندگی‌ بهره‌مند خواهد شد.  

امام‌خمینی(رحمةالله‌علیه) ریشۀ تمام اعتقادات و معرفت اسلامی را توحید معرفی می‌کنند. در دیدگاه ایشان، تکوین و تشریع از هم جدا نیستند و توحید ناب از دل تکوین و تشریع برمی‌خیزد؛ یعنی فقط صورت ظاهری اعمال کافی نیست. ایشان در اینباره فرموده‌اند:

«مهم‌ترین و باارزش‌ترین اعتقادات ما، اصل توحید است. مطابق این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفرینندۀ جهان و همۀ عوالم وجود و انسان، تنها ذات مقدس خدای‌تعالی است که از همۀ حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز. این اصل به ما می‌آموزد که انسان، تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند، مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد. بنابراین هیچ انسانی هم حق ندارد انسان‌های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را می‌آموزیم که هیچ فردی حق ندارد انسانی یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند یا برای او قانون وضع کند یا رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است یا بنا به خواسته‌ها و امیال خود تنظیم نماید. از این اصل نیز معتقدیم که قانون‌گذاری برای بشر، تنها در اختیار خدای‌تعالی است.»[4]

اما ما چقدر از کسانی که در اطاعت خدا نیستند، به اسم وظیفه اطاعت می‌کنیم؟ از پدر و مادر و همسر گرفته تا حکمرانان کشورهایی که به‌خاطر زندگی در کشور آن‌‌ها، قوانینشان را می‌پذیریم و اجرا می‌کنیم؛ قوانینی که الهی نیستند و به دست کسانی تهیه و تدوین شده‌اند که در مسیر بندگی خدا حرکت نمی‌کنند.

تنها وجودی که می‌تواند به ما امر و نهی کند، خداست. ما قانونی را می‌توانیم اطاعت کنیم که خدا برایمان وضع کرده باشد و از حکومتی می‌توانیم اطاعت کنیم که حکمش حکم خدا باشد. امام عقیده داشتند که هیچ‌کس اجازه ندارد مردم را به اطاعت از خود وادار کند و حتی پیامبران و امامان نیز همواره به اطاعت از خدای یگانه دعوت می‌کردند. ما هم اگر امروز اطاعت از ولایت فقیه را بر خود واجب می‌دانیم و نابودی دشمنانش را از خدا می‌خواهیم، به‌خاطر این است که ولایت فقیه را یک شخص نمی‌دانیم؛ بلکه آن را استمرار ولایت الله که ولیّ همۀ مومنان است، می‌بینیم.  

امام در ادامه می‌فرمایند: «انسان باید علیه این بندها و زنجیرهای اسارت و در برابر دیگران که به اسارت دعوت می‌کنند، قیام کند و خود و جامعۀ خود را آزاد سازد تا همگی تسلیم و بندۀ خدا باشند. از این جهت است که مبارزات اجتماعی ما علیه قدرت‌های استبدادی و استعماری آغاز می‌شود و نیز از همین اصل اعتقادی توحید، الهام می‌گیریم که همۀ انسان‌ها در پیشگاه خدا یکسان‌اند.»[5]

رویکرد توحیدی و معنوی امام‌خمینی(رحمةالله‌علیه) منحصر به بُعد فردی انسان نیست. ایشان توجه جدی به بُعد جهانی و اجتماعی انسان دارند و جامعه‌ای را سالم می‌دانند که انسان را از ظلمات به معنویات ببرد.

به عقیدۀ ایشان اگر ورود ما به جامعه از طریق عبودیت صورت گیرد، همۀ فعالیت‌هایمان وجهه و رنگ الهی می‌یابد و به هر میزان انگیزۀ توحیدی داشته باشیم، از انحرافات به‌دوریم[6]. مثلاً اگر دانشگاه می‌رویم و علوم گوناگون را می‌آموزیم، در جهت گسترش توحید باشد؛ زیرا اسلام سایر علوم را از علم الهی جدا نمی‌داند و یک جنبۀ معنوی برای آن‌ها قائل است که می‌تواند انسان را به توحید برساند، تا جایی که در همه‌چیز حتی در مواد و موجودات طبیعت نیز خدا را ببیند.

امام‌خمینی(رحمة‌الله‌علیه) ملاک انسانیت را چنین معرفی می‌کند:

«آن‌که انسان به او انسان است، روح انسان‏ ‏است؛ نه جسم انسان. اگر روح شما سالم باشد‏ ‏و روح شما آزاد و قوی باشد، چه باک که دست یا پای انسان معلول باشد. دست و پای‏ ‏انسان، مناط انسانیت نیست. وقتی نفس ناطقۀ انسان قوی شد، باکی از این نیست که جسمش علیل باشد.‏ ‏انسان به روح، انسان است. ما در نوابغ عالم داشتیم اشخاصی که نابینا بودند، ولی نابغه‏ ‏بودند؛ اشخاصی که معلول بودند، ولی از علما و نوابغ بودند، از فلاسفه بودند.»[7]

 چقدر با این نگاه وحدت‌بین و انسانیِ امام فاصله داریم! میزان ما برای سعادت و موفقیت، درست نیست. این را زمانی می‌فهمیم که سلامتمان لطمه بخورد یا آسیبی به اعضای بدنمان وارد شود که قابل جبران نباشد. آیا واقعاً تغییری در نگاهمان به خود، خدا و هستی پدید نمی‌آید؟ چرا وقتی بدنمان رنجور می‌شود، به هم می‌ریزیم و بداخلاق و بی‌حوصله می‌شویم و فقط وقتی همه‌چیز خوب و خوش است، حال خوبی داریم؟ درحالی‌که می‌دانیم بدن فقط ابزار است.

حضرت یوسف(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) اگر اصالت را به خوشی جسم می‌داد، نمی‌توانست در چاه و زندان هم حال خوبی داشته باشد. یا حضرت موسی که همۀ ابزار راحتی و آسایش در کاخ فرعون برایش مهیا بود، چرا از آنجا فرار کرد؟ پس اصالت با راحتی جسم نیست که با تغییر و سخت شدن شرایط، تغییری در احوال ما پدید آید. سالم نگه داشتن روح، مقدم بر سلامت جسم است و گرچه اسلام بر سلامت هردو تأکید دارد، ملاک اصلی طهارت نفس است.

شاید توجیه کنیم که ما سلامتمان را برای عبادت می‌خواهیم و اگر آسیبی به ما برسد، نمی‌توانیم مثل قبل، خدا را عبادت کنیم! پاسخ این است که پرستش، تسلیم نفس در برابر خداست و این تسلیم بودن، خود را در انجام عبادات نشان می‌دهد. نماز ایستاده با نمازی که نشسته یا خوابیده خوانده شود، در پیشگاه خدا تفاوتی ندارد؛ مهم، عمل به حکم او در هر شرایط است.

هدف از خلقت انسان، عبادت نیست، عبودیت است؛ راهیابی به قرب الهی و نظر به وجه ‌الله است و تحقق این هدف، جز با تسلیم و رضا امکان‌پذیر نخواهد بود. همان‌گونه که در زندگی جانبازان عزیز می‌بینیم در بدترین شرایط جسمی به سر می‌برند، اما نشاط وجودی دارند. این جز رسیدن به مقام تسلیم و رضای خدا نیست. این حقیقت فناست.

امام خمینی شهادت فرزند بزرگوارشان را از الطاف خفیۀ الهی برشمردند. معیار ما برای سعادت فرزندانمان چیست؟ آن‌قدر که به سلامت جسمشان اهمیت می‌دهیم، به فکر سلامت روح و روانشان نیز هستیم؟

میزان سعادت و شقاوت انسان و قرب و بُعد او نسبت به خدا، نفس اوست؛ و قدرت نفس، به معرفت و نگاه توحیدی است. اما دینداران ظاهری، کثرت عبادات را ملاک انسانیت می‌دانند. غافل از اینکه چه‌بسیار نمازخوان‌ها که چون نفسشان تربیت نشده، صورت انسانی ندارند و هنوز اسیر حبّ و بغض‌های شخصی خود هستند. البته منظور این نیست که عبادات را ترک کنیم؛ بلکه باید به آن‌ها اصالت ندهیم.

از نگاه امام خمینی(رحمةالله‌علیه) دو عنصر اصلی، زمینۀ صعود و سقوط بی‌نهایت را در زندگی انسان آماده می‌کند: یکی محدود بودن عالم طبیعت و دنیا و دیگری نامحدود بودن امیال و آرزوها. از طرفی در عالم طبیعت، همه‌چیز فانی و ازبین‌رونده است و از طرف دیگر، فطرت ما به دلیل اتصال به مبدأ بی‌نهایت، بی‌نهایت‌طلب است.

با توجه به این دو امر، اگر بتوانیم خود را تحت تعالیم دین درآوریم و نفسمان را تربیت کنیم، صعود می‌کنیم و اگر مهارش را در دست نگیریم، سقوط می‌کنیم؛ و مناط این صعود و سقوط، نفس ماست. چرا؟

1. به دلیل اینکه همۀ اعضا و جوارح، معلول و تابع نفس‌اند و اگر نفس را از بدن جدا کنیم، لاشه‌ای می‌ماند که حتی با داشتن اعضای کاملاً سالم، اثری از حیات در آن‌ دیده نمی‌شود و به زودی فاسد خواهد شد.

2. به دلیل اینکه نفس، مجرد و جسم، مادی است. نفس، دوام و بقا دارد ولی جسم، فنا و نابودی می‌پذیرد. پس هر چیزی که به جسم و امور مادی تعلق دارد، نمی‌تواند ملاک سعادت او باشد؛ چون همه را هنگام مرگ رها می‌کند و با دست خالی راهی سفر آخرت می‌شود، مگر آنکه اینجا با اختیارش، خود را از قید تعلق به آن‌ها رها کرده باشد. 

3. به دلیل اینکه تمام فضایل ‌و رذایل اخلاقی و حُسن و قبح افعال، از نفس و باطن است. اگر نفس متعالی شود، هیچ‌چیز از بیرون نمی‌تواند طهارت نفس را از بین ببرد و آن را آلوده کند. کسی که درونش سالم باشد، از بیرون انفعال نمی‌گیرد و رفتار دیگران تأثیری بر نفس او نمی‌گذارد.

4. به دلیل اینکه آنچه عمل را بالا می‌برد، نفس انسان است. ممکن است ظاهر اعمالش چندان تمایزی با بقیه نداشته باشد؛ اما نفس و روح عملش بین او و دیگران تمایز ایجاد می‌کند.

5.  هرگز نهاد ناآرام بشر با تأمین نیازهای مادی آرامش نمی‌گیرد؛ پس حتماً نفسی دارد که فراتر از ماده است و تا آن به کمال نرسد و آرام نشود، انسان به آرامش نمی‌رسد.

نهایتاً برای اینکه در شلوغی‌های دنیا گم نشویم و بتوانیم تکالیف حقیقی‌مان را درست تشخیص دهیم، دست به دامان ائمه(علیهم‌السلام) می‌شویم و هر روزمان را با توسل به آن حقایق نورانی آغاز می‌کنیم که بهترین مهمان‌نوازها هستند.[8]

 


[1]- محمدتقی مصباح یزدی، مردم‌سالاری دینی و نظریۀ ولایت فقیه، ج1، ص54.

[2]- سورۀ بقره، آیۀ 257.

[3]- صحیفۀ امام، ج20، ص300.

[4]- صحیفۀ امام، ج5، ص387.

[5]- صحیفۀ امام، ج5، ص387.

[6]- نقل به مضمون از صحیفۀ امام، ج14، ص37.

[7]- صحیفۀ امام، ج6، ص246.

[8]- مفاتیح‌الجنان، زیارت معصومین(علیهم‌السلام) در روزهای هفته.

 



نظرات کاربران

//