رتبه‌های وجود انسان در سیر صعود

رتبه‌های وجود انسان در سیر صعود

در ادامۀ بحث (جلسۀ 15، 23 محرم 1446) به تبیین موضوع «رتبه‌های وجود انسان در سیر صعود» می‌پردازیم.

در روند بحث انسان‌شناسی ولایی، گفتیم که وجود انسان در خلقت تکوینی هفت رتبه دارد که از عالم طبع شروع می‌شود و به عالم خفی و اخفی می‌رسد. همواره در سیر رشد انسان، تکوین و تشریع با یکدیگر هماهنگ هستند؛ بنابراین انسان به موازات طی‌کردن این هفت رتبه در تکوین، در تشریع نیز وارد عوالمی می‌شود که هر کدام خصوصیاتی دارند. در ادامۀ بحث به معرفی این عوالم می‌پردازیم.

در سیر صعود، نفس انسان در پی عبور از عالم جماد، نبات و حیوان به رتبۀ چهارم وجود خویش که عالم انسانی یا عقل فعال است می‌رسد. باید بدانیم همۀ انسان‌ها به عالم عقل فعال می‌رسند که در مقایسه با رتبۀ حیوانی برای ایشان کمال به حساب می‌آید؛ اما سعادت محسوب نمی‌شود. چرا که سعادت انسان در گرو غلبۀ عقل فعال بر قوای دیگر انسان همچون شهوت و غضب است.

انسان در عالم عقل فعال، متوجه سود و زیان شخصی خود می‌شود و همواره به دنبال این است که ضرری را از خود دفع کند و یا منفعتی به خود برساند. برای روشن شدن مطلب، مثالی می‌زنیم؛ انسانی را درنظر بگیرید که گرسنه است و غذایی در اختیارش قرار گرفته که باید با دیگران بخورد. حال یا بر اساس عقل رفتار کرده و غذا را تقسیم می‌کند و یا حق دیگران را نادیده می‌گیرد و فقط خودش غذا را می‌خورد. مورد اول نمونۀ غلبه عقل بر شهوتِ خوردن و به منزلۀ عبور از مرحلۀ حیوانی است و مورد دوم نمایانگر حاکمیت شهوت و ماندن در عالم حیوانیت است.

انسان در غلبۀ حیوانیت می‌تواند به جایی برسد که در سپاه یزید و شمر باشد و اوج خونخواری را نشان دهد. در مقابل مصداق بارز فرمانروایی عقل بر تمامی قوای دیگر، سپاه امام حسین(علیه‌السلام ) هستند که عاشورا می‌آفرینند و با تکه‌تکه‌شدنشان تا ابد، مسیر را برای هدایت دیگران بازمی‌کنند.

اگر شهوت و غضب بر عقل غلبه کند باز هم انسان در آخرت این کمال عقلانی را ادراک می‌کند؛ اما با بالاترین درجۀ عذاب. تا جایی که خودش هیزم جهنم می‌شود؛ یعنی در بیرون از خودش آتشی نیست؛ بلکه این آتش از درونش شعله می‌کشد. اما اگر عقل بر شهوت و غضب حاکم شود در اوج ادراک جمال و زیبایی‌های خداوند وارد عالم عقل می‌شود؛ چرا که در آیینۀ وجودش آن قدر خدا را می‌بیند که به کلی از خود فانی شده و فقط خداست که در وجودش ظهور دارد.

نمونۀ کسانی که به عقل فعال رسیده‌اند ولی آن را در جهت رسیدن به سود شخصی و دفع ضرر فردی به کار می‌بندند انسان‌های سازشکاری هستند که همه را دوست دارند و با همۀ انسان‌ها با هر نوع اعتقادی سازش می‌کنند. هم در مجلس گناه حضور دارند و هم در مجلس عزای اباعبدالله(علیه‌السلام)! به ظاهر در دنیا با آرامش زندگی می‌کنند و دیگران نیز آن‌ها را خوش‌اخلاق می‌پندارند. غافل از اینکه در آخرت در سرگردانی محض به سر خواهند برد. زیرا این اشخاص در دنیا قوای انسانی خود را فعال نکرده و از آن‌ها بهره‌ای نبرده‌اند. پس در آن عالم سرگردان می‌مانند؛ گرچه ممکن است عذاب آتش جهنم را هم نداشته باشند. حال اگر اندک ایمانی داشته باشند در برزخ درمان شده و این سرگردانی تا ابد با آن‌ها نخواهد بود. سطح بسیار اندکی از این سرگردانی را انسان‌هایی که در دنیا دچار اضطراب افراطی هستند تجربه می‌کنند.

بعد از رتبۀ عقل فعال به مرتبۀ روحانی عقل می‌رسیم. در این مرحله عقل معاش انسان که متکفل امور دنیایی اوست با عقل معاد یعنی همان اسماء الهی پیوند خورده است. قرآن در این رابطه می‌فرماید: «رَبَّنا آتِنا فِي‏ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»[1]. در واقع اینجا سود و زیان بر اساس ابدیت انسان رقم می‌خورد. تمام اموری که انسان در دنیا انجام می‌دهد از گفتن، شنیدن، خوردن، کسب درآمد، جنگ، صلح و... با معرفت به این که در ساختن ابدیت انسان چه تأثیری دارد انجام می‌شود.

حضرت علی(علیه‌السلام ) می‌فرمایند: «يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَة»[2]. و معرفت همان سود و زیان ابدی انسان است. یعنی از ابزاری که در دنیا به دست انسان داده‌اند تنها برای ساختن ابدیت استفاده کند؛ حتی خود حیات را. آنجا که امام حسین(علیه‌السلام) زنده‌بودنشان زیر چتر حکومت یزید را خسران و از دست دادن روحانیت وجودشان می‌دانند، از بودنشان نیز می‌گذرند. لازمۀ رسیدن به این نگاه، حاضر دیدن خدا در تمام حالات زندگی انسان است.

حضرت امام خمینی(قدس‌سره) در این باره می‌فرمایند: «هر قشری باید خودش در آن محلی که هست انجام وظیفه‌اش را ‏صادقانه کند و خدا را حاضر ببیند. ‏خدای تبارک و تعالی حاضر است همه جا. اینجا که ما الآن نشسته‌ایم، محضر‏ ‏خداست؛ ما در محضر خدا داریم صحبت می‌کنیم. شما در محضر خدا مشغول طبابت‏ ‏هستید. مشغول خدمت هستید. اگر این نظر را تقویت کنید، که ببینید محضر خداست،‏ ‏بالای سر مریض وقتی که می‌روید، ببینید که این مریض از خداست و اینجا محضر‏ ‏خداست، در حضور خدا شما دارید طبابت می‌کنید، در حضور خدا دارید خدمت‏ ‏می‌کنید. اگر این احساس برای انسان پیدا بشود، ادراک این مطلب را بکند، وجدانش‏ ‏اینطور باشد که همیشه در همۀ حرکات و سکنات ما در محضر هستیم و حاضر است‏ ‏خدای تبارک و تعالی، انسان تعدیل می‌کند کارهایش را»[3].

بر این اساس باید در هنگام انجام تمام افعال، نیت‌هایمان را بررسی کنیم و سپس آن را انجام دهیم. تا جایی که حتی اگر فعل ما بر اساس شرع باشد ولی نیتمان صحیح نباشد ما را به حقیقت نخواهد رساند؛ چرا که «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»[4]. مثلاً در صحبت کردن ابتدا بسنجیم که انگیزۀ ما از حرف زدن چیست. وقتی نیتمان دنیایی است اگر دیگران حرفمان را گوش نکنند ناراحت و متوقع می‌شویم. پس بدون توجه به ابدیت و بُعد روحانی وجودمان حرف زده‌ایم. این یعنی آن قدر کثرت‌هایی مانند جلب محبت دیگران یا به رخ کشیدن دانش و تجربیات خودمان و... در وجودمان پررنگ شده که مانع ادراک حضور خدا و ناظر بودن او شده است.

به اعتقاد امام خمینی(قدس‌سره) اگر انسان خدا را حاضر و ناظر ببیند هر جا که باشد و هر چبز را ببیند چه انسان باشد، چه حیوان و چه گیاه، آن را در رتبۀ خودش مظهر خدا می‌بیند و بر این اساس با او رفتار می‌کند. اگر این حس برای انسان پیش بیاید در قلبش خدا را حاضر می‌یابد و فعلی که انجام می‌دهد متعادل می‌شود. این حقیقت عصمت انبیاست و مانع مخالفت آنان با خدا می‌شود. این ادراک با برهان عقلی و دریافت ذهنی حاصل نمی‌شود؛ بلکه از جنس شهود و چشیدن است.

از نگاه قرآن انسان‌هایی که عقل معاش را به عقل معاد پیوند داده‌اند، عبادالرحمان هستند که یکی از خصوصیات آنان چنین است: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ‏ الَّذينَ‏ يَمْشُونَ‏ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[5]. وقتی انسان حضور خدا را درک کرد در مقابل توهین و ناسزای دیگران منفعل نمی‌شود. درنتیجه اگر آنچه می‌گویند درست باشد از اینکه او را به خودش آگاه کرده‌اند سپاسگزار است و اگر غیر از این باشد خدا همیشه حاضر و ناظر است؛ پس جایی برای انفعال نیست.

تا این مرحله انسان از انفعال عالم محسوسات بیرون آمده و قابلیت سعادت را پیدا می‌کند؛ اما هنوز سعادتمند نیست. درواقع جرقۀ انسانیت در وجودش زده شده و به همین دلیل از انفعال عالم محسوس بیرون آمده و به عالم معقول وارد می‌شود. به عبارتی عقل معاد همچون شاگردی به دنبال اسم ربّ خویش می‌گردد تا در محضر او تربیت شود و به عالم روحانی و قلب وارد گردد. و چون قلب انسان رتبه‌ای از وجود اوست که خدا در آن حاضر است قلبش راهنمای او می‌شود و او را به فرقان می‌رساند و عقل بدین وسیله نورانی می‌شود؛ «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»[6]؛ به‌راستى که روح مؤمن پيوسته‏تر است به روح خدا از پيوستگى پرتو خورشيد بدان. که اگر چنین شد و قلب از غیر خدا خالی شد، فقط اسماء و آثار خداوند از او ظهور می‌کند. اینجاست که می‌توان گفت انسان به سعادت رسیده است.

امام خمینی(قدس‌سره) معتقدند که اینجا سالک الی الله نفسش را فانی می‌کند و وارد عالم بالاتری به نام عالم نورانی می‌شود و سیمای حق که همان اسماء الهی است را مشاهده می‌کند. نورانیت این عالم، تمام قوایش را نورانی می‌کند و به طمأنینه در قلب می‌رسد. انسان پس از این که مقام روحانی را طی کرد و به مقام نورانی رسید لایق خلیفةاللهی می‌شود که خلیفۀ خدا شدن مختص یک شخص نیست؛ بلکه همۀ نوع آدم این استعداد را در رتبۀ خودشان دارند. در این مقام شخص حضور نبی و ولی را در وجودش مشاهده می‌کند و مظهر ولایت می‌شود و هر کاری می‌کند از طریق شفاعت و عنایت حضرات معصومین(علیهم‌السلام) است. در یک کلام، انسان، مظهر ولی می‌شود.

بنابراین تمام جهاد انسان برای تزکیۀ قلب از اوصاف و اندیشه‌های نادرست انجام می‌گیرد تا بتواند خلیفةالله یا مظهر ولایت شود. با این نگاه، تمام اعمال عبادی که انسان انجام می‌دهد ابزارهایی هستند که قلب را به نورانیت برسانند و خودشان صرفنظر از هدفی که برای آن انجام می‌شوند، اصالت ندارند. اصالت دادن و هدف دانستن آن‌ها باعث می‌شود قلب انسان فعال نشود. پس قلب با کمک این ابزار، حجاب‌های عالم حیوانی را برداشته و به جایی می‌رسد که ربط خود را با حضرت حق‌تعالی ادراک می‌کند.

امام خمینی(قدس‌سره) در این رابطه می‌فرمایند: «بدان که معرفت عقل و جهل و جنود آن‌ها، از مختصات ‏علوم غیبیّۀ الهیّه و معارف حقیۀ باطنیّه است که معرفت آن‌ها به‏ ‏جمیع شئون و تمام مدارج و مراتب و همۀ اسرار و حقایق، میسور‏ ‏و میسر نشود، مگر از برای اصحاب ولایت و ایقان و اوحدی از‏ ‏ارباب معارف و ایمان، که به نور معرفت و قدم سلوک از جلباب‏ ‏بشریت خارج و حجب عوالم ملک و ملکوت را خرق نموده، به‏ ‏مبادی وجود و مصادر غیب و شهود رسیده و به مشاهدۀ‏ ‏حضوریّه، عوالم غیب را دریافته باشند؛ و این جز برای کمَّل رخ‏ ‏ندهد»[7].

نتیجه آن که وقتی انسان به عالم قلب رسید تمام انسان‌ها را مظهر خدا می‌بیند و در سیر صعود آن‌قدر قلبش را وسعت می‌دهد تا میدان را برای هدایت آن‌ها باز کند. و امام خمینی(قدس‌سره) با این نظر برای تشکیل حکومت، جهاد کردند و هرگز به این قانع نشدند که فقط خودشان اهل بهشت باشند و دیگران در بُعد حیوانی خود بمانند؛ چرا که معتقد بودند جهاد در راه خدا یعنی جهاد برای بشریت و تشکیل حکومت.

 

 


[1]- سورۀ بقره، آیۀ 201 : پروردگارا! در اين دنيا به ما نيكى و در آخرت [نيز] نيكى عطا كن.

[2]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج74، ص412: اى كميل، حركتى نيست مگر اينكه تو در آن حركت نياز به شناختن دارى‏.

[3]- صحیفۀ امام خمینی(ره)، ج8، ص110-109

[4]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج67، ص249 : رسول خدا(صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله) فرمود: كارها همه بايد با نيت باشد.

[5]- سورۀ فرقان، آیۀ 63: و بندگان خداى رحمان كسانى‏اند كه روى زمين به نرمى گام برمى‏دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مى‏دهند.

[6]- بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج71، ص277

[7]- کتاب امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی(ره)، ص176

 



نظرات کاربران

//