انسان، موجودی از طبیعت تا خدا

انسان، موجودی از طبیعت تا خدا

 

در ادامۀ بحث (جلسۀ 14، 22 محرم 1446) به تبیین موضوع «انسان، موجودی از طبیعت تا خدا» می‌پردازیم.

قبلاً موضوع انسان‌شناسی را از منظر قرآن و روایات بررسی کردیم، این‌بار بحث انسان کامل و ولایت را از دیدگاه امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) بررسی می‌کنیم که انقلاب بر پایۀ ولایت فقیه، نتیجۀ نگاه ایشان بود.

ولایت در نظام هستی از خلافت سرچشمه می‌گیرد و متعلق به تمام انسان‌ها در تمام ادوار تاریخ است. یعنی خلیفۀ خدا، وجود را به‌عنوان واسطه‌ از خدا گرفته، در نبوت و رسالت و ولایت، ظهور می‌کند.

اگر طبق آیۀ «إِنِّي‏ جاعِلٌ‏ فِي‏ الْأَرْضِ‏ خَليفَة»[1]، آدمیتِ انسان را خلیفه بدانیم، پس همۀ انسان‌ها در مراتب وجودی دارای ولایت هستند. این ولایت را در سیر نزول، پیامبر و معصومین(علیهم‌السلام) دارند، اما تعین و تشخصشان از عید غدیر به بعد، متعلق به انسان‌هایی می‌شود که در شعاع این ولایت قرار می‌گیرند؛ آن‌ها هم نسبت به خود و مراتب وجودی خارج از خود ولایت پیدا می‌کنند.

وقتی جریان ولایت چنین است، پس لازم است ما هم ولایت انسان کامل و جلوۀ آن را در خود بشناسیم.

به اعتقاد امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) انسان در سطوح مراتب جبروتی، ملکوتی و ناسوتی مانند سه دایرۀ تودرتو است که هم به یک مرکز متوجه است و هم در زوایا در حرکت است. ایشان این مراتب انسان را با حوزه‌های سه‌گانۀ دین مرتبط می‌داند. به این ترتیب که عالم جبروت و عقل در حوزۀ شریعت، به عقاید انسان مربوط است و همان‌طور که عقل وحدت دارد عقاید انسان نیز باید وحدت داشته باشند وگرنه فرد، مشرک یا کافر است.

این مرتبه از انسان عین‌الربط به خداست؛ یعنی هیچ حجابی بین او و خدا نیست جز این‌که ذات انسان از خدا مستقل نیست ولی خدا در ذاتش مستقل است.

با این اوصاف انسان هرچه‌قدر عقلانی حرکت کند، حجابش نسبت به دریافت وجود کمتر است، در نتیجه وجود را قوی‌تر و واضح‌تر مشاهده می‌کند.

دومین مرتبه، عالم ملکوت یا خیال است که در شریعت، اخلاق گفته می‌شود. در این عالم، کثرت علمی حاکم است. صفات انسان نیز که شامل لشکر عقل و جهل است کثرات علمی هستند که هنوز در عالم ناسوت تعین پیدا نکرده‌اند؛ مثلاً غضب در باطن انسان ایجاد می‌شود سپس در بیرون به‌صورت داد زدن تعین پیدا می‌کند. این عالم خیال همان عالم حیوانیِ ما با خصوصیات غضب و شهوت است.

سومین حوزه، ناسوت انسان است که به احکام فقهی مربوط است. قوانینی مثل حلال و حرام و مکروه و مستحب که برای زندگی دنیوی انسان وضع می‌شوند. 

به عقیدۀ امام(رحمة‌الله‌علیه) حوزه‌های سه‌گانۀ دین هم به تناسب مراتب انسان تودرتو و مرتبط به هم هستند برای همین اگر دین را در یک حوزۀ خاص منحصر بدانیم، ناقصیم! مانند شریعت‌مداران ظاهری که فقط به حلال و حرام‌ها و نماز و روزۀ جدای از اخلاق بسنده کردند. برخی هم با این باور که دلت صاف باشد، ظاهر دین را کنار می‌گذارند و یا مانند کسانی که خود را عاقل می‌دانند و با احکام و اخلاقی که خودشان تشخیص می‌دهند زندگی می‌کنند.

حرکت تک‌بُعدی انسان به این می‌ماند که ما بخواهیم از یک بذر پرتقال طعم و عطر و خاصیت آن را بگیریم، یا از ریشه و یا تنه! در حالی‌که همۀ این مراتب باید طی شود تا در نهایت پرتقال رسیده را بچینیم و پوست بگیریم و بخوریم تا به خاصیتش برسیم.

این دسته از افراد نمی‌دانند که بافت وجودی انسان در هر سه حوزه است و حرکت در یک حوزه، آن‌ها را به خلأ و عدم آرامش دچار می‌کند.

پیامبران دین را برای انسان آورده‌اند نه برای موجودات دیگر که تک‌بعدی هستند. ازاین‌رو برای تمام ابعاد انسان برنامه دارند؛ برای ساخته‌شدن موجودی که از طبیعت برمی‌خیزد و درنهایت یک موجود الهی می‌شود. سیر این مسیر بدون نقشۀ راه ممکن نیست.

اگر انسان احکام الهی را بپذیرد، مرکب رسیدن او به اخلاق الهی می‌شود، این اخلاق وسیله‌ای برای رسیدن به عقل الهی می‌شود، این عقل هم واسطه‌ای برای رسیدن به وجود و الوهیت می‌شود که همان مقام عین‌الربطی انسان به حق‌تعالی است.

اسلام برای عالم طبیعت، برزخ، روحانی، عقلانی و الوهی انسان، راه رشد متناسب با هر عالم را آورده است. همان‌طور که یک باغبان برای دانه‌ای که در خاک می‌کارد، از همان مرحلۀ اول تا ریشه‌شدن، تنه‌شدن و الی آخر برنامه دارد. یعنی تمام برنامۀ علمی و عملیِ ادیان برای این است که آن میوۀ کالِ در دنیا افتاده را تربیت کند و به موجود رشیدی تبدیل کند که در اصل به همان منظور آفریده شده است.

با این نگرشِ امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه)، ما هم که فرزندان ایشان هستیم باید از نگاه تک‌بُعدی به دین بپرهیزیم. چراکه ایشان اصل جهاد را در مبارزه با نفس برای حرکت در جامعیت می‌داند.

از منظر ایشان فاجعه‌ای که از اول اسلام تا امروز بوده، این است که صاحب‌نظران، بخشی از اسلام را با برداشت‌های خود شناخته و در مورد آن بحث کرده‌اند و با بخش‌های دیگر مخالفت و یا حذفش کرده‌اند. مانند فیلی در اتاق تاریک که هر کس باید لمس می‌کرد و توصیفش می‌کرد، اما به‌دلیل تاریکی، هر کدام قسمتی از فیل را توصیف می‌کرد که لمس کرده بود.

مثلاً فیلسوف اسلام را در فلسفه معرفی می‌کند، فقیه، حلال و حرام و... را کل اسلام می‌داند و می‌شناساند. درصورتی‌که همه باید متوجه این موضوع باشند، اسلامی که آن‌ها می‌شناسند کل اسلام نیست.

در مورد ائمه(علیهم‌السلام) نیز همین بوده و هست؛ مثلاً حضرت علی(علیه‌السلام) را فقط در شجاعتش می‌شناسند و ظهور اوصاف دیگری را از ایشان برنمی‌تابند. برای همین اسلام که به‌عنوان مربی باید انسان را به تمام مدارجش می‌رساند، ناشناخته و غریب مانده و مورد قضاوت نادرست قرار گرفته است.

بنابراین برای حرکت در جامعیت، باید علم احکام، فلسفه، عرفان، اخلاق و قرآن را که مبدأ معرفی اسلام و انسان است یاد بگیریم و یا از کسی تبعیت کنیم که در این علوم کامل‌تر و به این راه آشناتر از خود ماست؛ تا به تدریج پرده از مراتب وجودمان کنار برود.

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) در شرح این مطالب، انسان را در سه نشئه و عالم و مقام معرفی می‌کند؛ نشئۀ آخرت و عالم غیب که همان مقام روحانیت و عقل اوست، نشئۀ برزخ و عالم بین غیب و شهادت که ملکوت و خیال اوست و نشئۀ دنیا، عالم شهادت و مقام ناسوت اوست.

از نظر ایشان علم نافع، علمی است که به کمالات عقلی، اعمال قلبی و وظایف ناسوتی انسان می‌پردازد. برترین علم نیز علمی است که به تقویت و تربیت عالم روحانیت و تجرد عقل می‌پردازد؛ از قبیل معرفت به ذات مقدس، اوصاف جمال و جلال الهی، عالم جبروت و مجردات و ملائکه، جنود عقل و جهل، انبیا و اولیا و مدارج آن‌ها، کتب نازله و نشئۀ آخرت که معرفت به همۀ این عوالم، همان عرفان ولایی و عقل ولایی است که به تفصیل به آن پرداختیم. سایر علوم، مقدماتی هستند که انسان را به این مرحله برسانند.

علم فقه به سلامت و طهارت بدن در رابطه با زندگی ناسوتی می‌پردازد تا بدن را به تعادل برساند، علم اخلاق به سلامت روان و دوری از افراط و تفریط، و فلسفه و عرفان به زدودن خرافات و شلوغی‌های ذهن و داشتن قلبی آرام و مطمئن می‌پردازد تا انسان بتواند نحوۀ بودن خود را در نظام هستی بشناسد و سهم تمام ابعادِ در هم تنیدۀ خود را بدهد.

تمام موجودات در جایگاهی که هستند ثبات دارند اما انسان چون موجودی است که در حرکت به سوی کمالاتش مختار است، ثابت و یکنواخت نیست. براین اساس تمام انسان‌ها استعداد قبول نبوت و رسالت و... را دارند و این مقامات مخصوص انبیا و اولیا نیست. «أُولئِكَ‏ هُمُ‏ الْمُؤْمِنُونَ‏ حَقًّا لَهُمْ‏ دَرَجاتٌ‏ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏»[2]؛ مؤمنان حقیقی آن‌ها هستند؛ برای آنان درجاتی نزد پروردگارشان است.

این درجات در هفت رتبۀ طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی و اخفا انسان را به قرب خدا می‌رسانند. حرکتی که از طبع آغاز می‌شود تحت‌عنوان هیولا؛ همان رتبۀ جمادی که استعداد نباتی، حیوانی، انسانی و عقلی را به‌طور نهفته در خود دارد. مثل دانه‌ای که استعداد میوه‌شدن دارد و اولین حرکتش را از جوانه زدن شروع می‌کند تا از حالت ابهام در‌آید.

در این مرحله اگر انسان به رحِم تنگ و تاریک دنیا دل ببندد نمی‌تواند از آن خارج شود و به عوالم بالاتر از ماده وارد شود. چون اقتضای عقل هیولانی همین است! مانند 80ساله‌هایی که با غفلت از ابعاد دیگر وجودشان تنها در رفع نیازهای دنیوی، از عقل هیولانی و جمادی عبور نمی‌کنند و از دیدگاه قرآن «كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»[3] می‌شوند.

توقف در مرحلۀ طبع آ‌نجاست که انسان نسبت به دارایی‌های دنیوی خود حساس‌تر از دین و ایمانش باشد. و این برایش چه‌قدر دردناک است وقتی که بفهمد استعداد داشته تا خود خدا برسد اما سنگ مانده است!

اما اگر از این رتبه عبور کند به مرتبۀ نفس نباتی می‌رسد. توقف در این مرحله هم جایی است که تمام همّ انسان، رسیدن به زینت‌های لذت‌بخش دنیا و تنوع و تلون در طبیعت باشد. طوری‌که انسان برای به دست آوردن رفاه و راحتی خود راضی به نابودی طبيعت شده و یا زیر چتر کشورهای استعمارگر و مستکبر زندگی کند تنها برای اینکه زندگی راحتی داشته باشد.

درحالی‌که خداوند، طبیعت را دامی پهن شده برای انسان قرار داده اما نه برای چسبیدن به آن؛ بلکه برای ابتلا و عبور و رسیدن به زینت حقیقی. که خدا در این باره می‌فرماید: «أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ‏ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ و...»[4]

خدا این دام‌ها را پهن کرده تا کسی را که گرفتار این‌ها نمی‌شود برای خود برگزیند. پس بر سالک واجب است که با نگاه به عقل از همۀ این‌ها عبور کند.

مرتبۀ دیگر، نفس حیوانی و ملکوت و خیال است. همان بُعد شهوت و غضب که درصد بالایی از انسان‌ها در این مرحله گرفتار می‌شوند.

یعنی از این‌جا هم باید عبور کرد وگرنه جزء کسانی خواهد بود که خداوند در موردشان به پیامبر می‌فرماید رهایشان کن که در آرزوهای خود زندگی کنند.

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) توقف در این مرحله را بالاترین ظلم انسان نسبت به خود می‌داند. چون شأن او عبور از حیوانیت و ورود به عالم انسانی است و راه عبور از تمام این مراحل معرفت است.

 

 


[1]- سورۀ بقره، آیۀ 30.

[2]- سورۀ انفال، آیۀ 4.

[3]- سورۀ بقره، آیۀ 74.

[4]- سورۀ حدید، آیۀ 20.

 



نظرات کاربران

//