حاکمیت اسماء در عوالم انسان

حاکمیت اسماء در عوالم انسان

 

در ادامۀ بحث (جلسۀ 5، 11 محرم 1446) به تبیین موضوع «حاکمیت اسماء در عوالم انسان» می‌پردازیم.

در جلسات گذشته، کیفیت وجود را در وحدت و کثرت، از بیانات نورانی حضرت رسول‌اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) تبیین کردیم و دیدیم که وحدت و کثرت، در خصوصیات با هم متفاوت‌اند؛ اما در اصل یکی هستند.

همچنین دانستیم خداوند وجود و اسماء را پیوسته به همۀ انسان‌ها به طور یکسان افاضه می‌کند. هریک از این اسماء هم برای خود دولت دارند؛ یعنی دارای مراتبی هستند. در این جلسه می‌خواهیم دولت اسماء را بررسی کنیم و ببینیم جایگاه لشکر عقل و جهل، هرکدام در چه رتبه ای از وجود ماست.

برای درک مراتب اسماء، بحث را با یک مثال شروع می‌کنیم.

انسان در مرتبۀ وحدت خود، یک رتبۀ نورانی دارد که همان عقل است، یک رتبۀ شبه‌نورانی به نام خیال دارد و یک رتبۀ نازل که اعضا و جوارح اوست. کیفیت حضور اسماء در مراتب جسم، خیال و عقل یکسان نیست. دولت اسماء در مرتبۀ اعضا و جوارح، موقّت است و دوام و بقای آن در همین دنیاست. اما اسماء در عالم عقل، تأثیری ابدی و دائمی دارند و از ازل تا ابد جاری و ساری هستند.

همۀ انسان‌ها به هر شکل و قیافه و نژادی که باشند، تمام اسماء الهی را دارا هستند، مثلاً سمیعیت، بصیریت، قدرت و... را دارند. اما درعین‌حال در عالم ناسوت با هم متفاوت‌اند. یکی سیاه‌پوست می‌شود و یکی سفیدپوست، یکی قدبلند و یکی قدکوتاه و... .

این خصوصیات مادی، موقت هستند و دوام چندانی ندارند؛ پس می‌توان گفت خواص اسماء در عالم کثرت، پایدار نیست. اسماء در عالم ماده باعث می‌شوند مثلاً پوست و موی ما رشد کند، قد و قامت ما شکل بگیرد و...؛ اما اثر آن‌ها تا دم مرگ بیشتر نیست.

به عبارتی دولت اسماء در مرتبه ناسوتی دوام و بقا ندارد؛ یعنی ازلی است، اما ابدی نیست. اما دولت اسماء در عالم عقل، هم ازلی است و هم ابدی؛ یعنی از وجود نشئت گرفته و تا ابد هم باقی است.

درواقع لشکر عقل همان ظهور اسماء در عالم عقل است. اگر اعضا و جوارح ما تحت حاکمیت نفس باشند و نفس هم تحت حاکمیت نفس مطمئنه و کلیه که همان عقل است، قرار گیرد، ما در مسیر لشکر عقل حرکت می‌کنیم. اما وقتی ارتباطمان با اعضا و جوارح، خارج از این حیطه باشد و امیال و نیازهای مادی را تحت حاکمیت عقل پاسخ ندهیم، حاکمیت لشکر جهل را پذیرفته‌ایم. آن‌وقت است که بعد از مرگ هم هیچ‌چیز نداریم؛ چون نتوانسته‌ایم از اسماء آن‌طور که خدا خواسته، استفاده کنیم و بعد از مرگ، اثری از آن‌ها در عینیت نفس خود نمی‌یابیم.

پس اگر می‌خواهیم سبک زندگی‌مان را درست کنیم، باید احکام جاری در اسماء را درک کنیم و بدانیم کدام باقی و ابدی هستند و کدام نه. کسی که این اسرار را بداند، راز عالم ملک و ملکوت یا دنیا و آخرت یا وحدت و کثرت یا لشکر عقل و جهل برایش آشکار می‌شود.

چنین کسی دیگر نمی‌تواند عالم ملک را بر ملکوت ترجیح دهد؛ یا اگر به ملکوت رسید، به زیبایی‌های آن بسنده کند و به سوی عوالم بالاتر حرکت نکند. او می‌داند وجود، یک حقیقت است که جاری و ساری شده و باطل، چیزی نیست جز تبع آن؛ مثل آب دریا که چون می‌خروشد، کف هم ناگزیر پدید می‌آید.

او نه باطل را نفی می‌کند و نه آن را مستقیماً از ذات اقدس اله می‌بیند. می‌داند باطل به طور مستقل وجود ندارد، فقط تبع ظهور حق است؛ اما حق، وجودی است و اصالت دارد. پس در زندگی‌اش ثبات دارد، حق و باطل را در هم نمی‌آمیزد و مسیر برایش روشن است.

اسماء الهی عینیت خارجی دارند و فقط در لفظ و مفهوم خلاصه نمی‌شوند. مثلاً جسم ما اعم از چشم و گوش و دست و پا و پوست و مو و سایر اعضایمان نیازهایی دارد که تک‌تک این نیازها را با استفاده از مظاهر اسماء الهی پاسخ می‌دهد؛ یعنی دولت اسمائی که در عالم ماده کار می‌کنند، در همین دنیای مادی، عینیت خارجی دارند و ما با استفاده از این عین‌های خارجی نیاز اعضای خود را تأمین می‌کنیم.

به عنوان مثال، اسم رزاق را در نظر بگیرید. تعین خارجی اسم رزاق در این دنیا چیست؟ غذاها و خوراکی‌ها اعم از گوشت‌های برّی و بحری، برنج، گندم و... همه مظاهر اسم رزاق هستند. ما برای رشد بدن مادی خود، از این مظاهر بهره می‌گیریم. مثلاً برای اینکه چشممان خوب ببیند، باید از موادی که ویتامین آ دارند، استفاده کنیم؛ یعنی ویتامین آ برای چشم ما مظهر اسم رزاق الهی است. یا مثلاً برای رشد استخوان‌های ما کلسیم، این نقش را به عهده دارد.

ما برای رشد و سلامت بدنمان در عالم ناسوت، به این اسماء نیاز داریم؛ پس اول باید مظاهر عینی آن‌ها را بشناسیم و در مرحلۀ بعد با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم.

یکی دیگر از مظاهر اسم رزاق که همواره در دنیا به آن نیاز داریم، هواست. حال اگر ما هوا را نشناسیم یا خود را در یک محفظۀ بسته حبس کنیم، آیا می‌توانیم به زندگی خود ادامه دهیم؟!

نکتهٔ مهم دیگر اینکه چیزهایی مثل پول، خانه، لباس، مبل و... را که منشأ اثر نیستند، نمی‌توانیم از مظاهر اسماء الهی در عالم ناسوت به حساب آوریم؛ زیرا اسماء خدا آن حقایقی هستند که از ذات خدا نشئت گرفته‌اند و منشأ تأثیر در وجود می‌شوند.

مثلاً چشم ما منشأ تأثیر است؛ چون اسم «بصیر» را ظهور می‌دهد. یا گوش ما منشأ تأثیر است؛ چون اسم «سمیع» را ظهور می‌دهد. درست است که مثلاً بینایی چشم به اندازۀ بصیریت در نفس و عقل نیست؛ اما به‌هرحال وصل به وجود است. اما پول و خانه و لباس و... وصل به وجود نیستند.

پس گفتیم باید مظاهر اسماء را در دنیا بشناسیم و با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم. یک نبات هم برای رشد خود باید در عالم ماده از اسماء استفاده کند؛ اما ما انسان هستیم و عوالم دیگری هم داریم که عبارت‌اند از عالم خیال و عقل. پس باید در تمام عوالم، نیازهای خود را بشناسیم و عینیت اسماء الهی را تشخیص دهیم و با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم.

مثلاً در عالم خیال با بهره‌برداری از اسماء الهی باید بتوانیم معقولاتِ عالم عقل را به تصور خود درآوریم و آن‌ها را در خیالمان تصدیق کنیم که حاصل آن همان اعتقادات ما می‌شود.

اگر در این عالم، اسماء عینی را که متناسب با نیازهای ملکوتی ماست، پیدا نکنیم و نتوانیم با آن‌ها ارتباط برقرار نماییم، رشدمان فقط محدود به رشد نباتی خواهد بود.

ما برای پیدا کردن آب و غذا که مظاهر عینی اسماء در ناسوت هستند، مشکلی نداریم. اما برای اینکه بفهمیم کدام غذا حلال است و کدام حرام، باید در عالم ملکوت هم به رشد برسیم. وقتی در بُعد ملکوتی، نیازهای خود را دیدیم و از عینیت اسماء بهره‌برداری کردیم، آرام‌آرام متوجه می‌شویم که هر غذایی قابل خوردن نیست؛ مثلاً گوشت گوسفند و خوک یکسان نیست. اما اگر در عالم ملکوت رشد نداشته باشیم، هرچه جلویمان باشد، می‌خوریم؛ مثل گیاه که هرچه از کنارش بگذرد، جذب می‌کند.

این امر هم به خوردن ختم نمی‌‌شود. در دیدن و شنیدن، در لذت‌ها، در اقبال‌ها و ادبارها، دنبال هرچیز می‌رویم و ‌به امور ناپایدار اصالت می‌دهیم؛ چون خیالمان به ما نشان نداده که کدام‌یک از آن‌ها طاهر است و کدام آلوده. بعد وقتی به خود می‌آییم که می‌بینیم لشکر جهل در ما تثبیت شده، سوءظن داریم، دروغ می‌گوییم، غیبت می‌کنیم، خودخواه شده‌ایم، در نماز حضور نداریم و... .

پس انسان، لایق حرکت با لشکر عقل است و اگر لشکر جهل بر کسی حاکم شده، به این خاطر است که او احکام اسماء را متوجه نشده و رابطۀ خود را در عوالم مختلف با اسماء پیدا نکرده است.

درنهایت به دو قاعدهٔ کلی می‌رسیم. اول اینکه تعدد و تکثر در عالم خارج وجود دارد؛ البته نمودی بیش نیست و تمام این نمودها یک بود دارند. دوم اینکه هریک از مظاهر، احکامی دارند که از آن‌ها تخلف نمی‌کنند.

از این دو قاعده نتیجه می‌گیریم که انسان باید احکام جمیع اسماء الهی را قبول کند؛ چون او تمام این اسماء را در عوالم خود دارد و بالأخره باید مظهر شود. حال یا مظهر نباتات می‌شود، یا مظهر حیوانات، یا ملائکه، یا عقول، یا مظهر انبیاء و اولیاء الهی؛ چون اسماء از انسان، جدایی‌ناپذیر هستند.

البته اسماء ناسوتی، روزی برای ما تمام می‌شوند. اما اسمائی را که در عالم خیال بر نفسمان حکومت می‌کنند، هرگز نمی‌توانیم از خود جدا کنیم. اگر خیالات ما آلوده شود، فردای قیامت با همان آلودگی‌ها برای خود خانه می‌سازیم، رفیق می‌سازیم و زندگی درست می‌کنیم؛ چون اسماء انسان در عالم ملکوتش باقی است.

نفس ناطقۀ ما چه در عالم ملکوت و چه عقل، از مظاهر اسماء جدا نخواهد شد. پس اگر بتوانیم خواص اسماء پایدار را بر خود حاکم کنیم، زیر پرچم لشکر عقل ساکن می‌شویم و از اثرات لشکر جهل، ایمن می‌گردیم.

همان‌طور که خداوند در قرآن این حقایق را بیان کرده و می‌فرماید: «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[1].

در آخر به ذکر اشعاری از مثنوی مولوی در باب گوهر جان انسان می‌پردازیم.

هر پیمبر، امتان را در جهان / همچنین تا مخلصی می‌‌خواندشان‌‌

کز فلک، راه برون‌شو دیده بود / در نظر چون مردمک پیچیده بود

مردمش چون مردمک دیدند خُرد / در بزرگی مردمک کس ره نبرد

آدم خاکی ز حق آموخت علم / تا به هفتم آسمان افروخت علم‌‌

نام و ناموس مَلک را درشکست / کوریِ آن‌کس که در حق در شک است‌‌

قطرهٔ دل را یکی گوهر فتاد / کان به دریاها و گردون‌ها نداد

چند صورت، آخر ای صورت‌پرست؟ / جان بی‌‌معنی‌ت از صورت نرست‌‌

گر به صورت، آدمی انسان بُدی / احمد و بوجهل، خود یکسان بدی‌‌

نقش بر دیوار مثل آدم است / بنگر از صورت چه چیز او کم است‌‌؟

جان، کم است آن صورت باتاب را / رو، بجو آن گوهر کمیاب را

 

 

 


[1]- سوره نحل، آیۀ 96.

 



نظرات کاربران

//