خصوصیات انسان کامل

خصوصیات انسان کامل

در ادامۀ بحث (جلسۀ 16، 24 محرم 1446) به تبیین موضوع «خصوصیات انسان کامل» می‌پردازیم.

در بررسی سیرتاریخی وجود و اتصال آن به تاریخ کیهانی، به مسئلۀ ولایت فقیه رسیدیم. گفتیم برای ظهور اسماء الهی در کرۀ زمین باید بتوانیم مظهر ولایت شویم. بیاناتی از امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) را دربارۀ مراحل وجود تکوینی انسان از طبع تا اخفا بررسی کردیم؛ به کیفیت سیر صعودی نفس رسیدیم و فهمیدیم اگر انسان مراتب وجودش را طی کند مظهر اسم ولیّ شده و با رسیدن به مقام ولایت، بر زمین حاکم می‌شود.

زمین نازل‌ترین تجلی حق‌تعالی در کثرت است و انسان در رتبۀ ولایت می‌خواهد همۀ کثرات آفاقی و انفسی زمین را در نور الهی فانی کند؛ پس اگر خودش مظهر ولایت در جامعیت نباشد و در مقام نباتی، حیوانی، عقل فعال یا حتی در مقام نورانی توقف کند کامل نیست و نمی‌تواند تمام مراتب را به کمال برساند.

در عین حال، نفوس جزئیۀ انسان‌ها به تنهایی توانایی رسیدن به مقام ولایت را ندارند؛ به همین دلیل خداوند در هر زمانی آیینۀ کامل و تمام‌نمای خودش را در جلوۀ نبوت، رسالت و امامت نازل می‌کند تا سایر انسان‌ها بتوانند ذات عاقل خود را که غایت خلقت است بشناسند.

به بیانی دیگر، ذات خداوند آن‌قدر زیبا بود که اسماء الهی که هنوز تعیّن و تشخصی نداشتند، درخواست شناخت آن را کردند. خداوند سفرۀ ولایت را گستراند و انسان، جامعیت اسماء را طلب کرد. خدا به او فرمود برای شناخت و ظهور جامع اسماء الهی باید به آیینۀ تمام‌نمای من در ولایت نظر کنی و مظهر ولایت شوی. سایر موجودات هم در رتبۀ خودشان مظهر ولایت شدند؛ اما جامعیت اسماء در انسان بود و بقیۀ موجودات فقط با نظر در آیینۀ ولایت توانستند خدا را به طور کامل ببینند. مرحوم علامه طباطبایی و امام خمینی(رحمة‌الله‌علیهما) منظور از امانت را در آیۀ «إِنَّا عَرَضْنَا الامانة»[1]، ولایت می‌دانند که همۀ موجودات می‌توانند هم خودشان و هم خداوند را در این آیینه تماشا کنند.

از طرفی دورتادور هر آیینه‌ای چارچوبی است که اگر به آن توجه کنیم از دیدن تصویر خود محروم می‌شویم؛ آیینۀ ولایت هم چارچوبی دارد که حجاب اکبر بین خدا و انسان است. چارچوب‌های آیینۀ ولایت همان مراتب نفوس نباتی، حیوانی، انسانی و فلکی است که توجه به آن‌ها، باعث توقف در هر مرحله‌ می‌شود؛ به طوری که بسیاری از انسان‌ها با دیدن ظاهر و چارچوب آیینه، نتوانستند صاحب تصویر را ببینند و با انبیا و اولیا همراه شوند.

پس تمام انسان‌ها استعداد رسیدن به مقام ولایت را دارند و می‌توانند ولیّ خدا شوند؛ چراکه ولایت یک حقیقت عینی است که انسان در هر رتبه و زاویه‌ای، اگر به موازات نور آن قرار بگیرد، می‌تواند مظهر ولایت شود. اما همۀ انسان‌ها نمی‌توانند نبی یا رسول شوند؛ چراکه نبوت و رسالت، امری وجودی نیست و خاتمه می‌‌یابد.

به نظر امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه)، فقیه یا فیلسوف ماهر کسی است که زاویۀ فقاهت یا فلسفه را به لحاظ محوریت آن در اسلام بشناسد و فی‌نفسه اعتباری برای آن‌ها قائل نشود؛ چنین کسی زمانی می‌تواند خود را اسلام‌شناس بداند که در علوم مختلف اسلامی و در سیاست و حکومت، شناخت جامعی به اسلام داشته باشد. اهمیت انسان کامل هم در این است که انسان در هر رتبه‌ای فقط با نظر به آیینۀ جامع او می‌تواند خدا را بشناسد؛ چه در سلوک فردی و چه در سلوک جمعی؛ چراکه برای اصلاح جامعه و رسیدن به لقاء الهی سلوک جمعی امری ضروری است و با سلوک فردی فقط راهی بهشت می‌شود.

در مکتب شیعه، ولایت با انسان کامل معرفی شده و در قرآن، انسان کامل با عنوان «عَبْدِهِ‏»[2] و «رَسُولُهُ»[3] آمده است؛ یعنی در عین حال که عبد خداست، رسول اوست و سلوک فردی را همراه با سلوک جمعی دارد. انبیا در مرحلۀ اول مأموریت خود، وظیفه دارند به سراغ حاکمیت روند و آن را تغییر دهند[4] تا خداوند در زمین آشکار شود؛ چراکه در سایۀ سلوک فردی منهای سلوک جمعی، خدا در گوشۀ معابد و کلیساها و مساجد می‌ماند و در جامعه و حاکمیت ظهوری ندارد. همان‌گونه که در کنج کلیسای قرون وسطی ماند و نفسانیت انسان، امانیسم را بر جامعه حاکم کرد و روحانیون درباری قدرت گرفتند. امروز مقام ولایت فقیه، تنها حاکم جامع اسلامی است که سلوک فردی را با سلوک جمعی در جامعه همراه کرده است و با جامعیتش، مردم را در ابعاد مختلف به سوی ولایت حرکت می‌دهد.

انبیا از آدم تا خاتم همواره تلاش کردند، دین خدا را به مردم معرفی کنند و امر ولایت را در نظام زمینی و حاکمیت جامعه ظهور دهند، اما موفقیت چندانی نداشتند. اهمیت این امر چنان است که خداوند پس از ختم نبوت در روز عید غدیر، علی(علیه‌السلام) را به عنوان ولیّ معرفی می‌کند تا دین الهی کامل شود[5]؛ زیرا فقط انسان‌هایی می‌توانند به کمال برسند که حقیقت ولایت را بشناسند و مظهر ولیّ شوند. به همین دلیل ائمۀ معصومین نیز با ولایتشان مردم را راهنمایی می‌کردند و به دنبال حاکمیت در جامعه بودند و امروز ولی فقیه استمرار ولایت ایشان است.

در امر ولایت فقیه، هیچ‌گاه حاکمیت شخص مطرح نیست؛ بلکه شخصیتی که در مسیر قرآن و اهل‌بیت حرکت می‌کند، ولیّ مردم است. قانون حاکمیت هم قانون اسلام است نه شخص ولی فقیه یا حزبی خاص؛ حتی شخص پیامبر هم حق قانون‌نویسی ندارد و قانون جامعۀ اسلامی، قانونی الهی است.

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) در کتاب مصباح الهدایه، سیر نزول وجود (مبدأ) و ارتباط آن با معاد را مطرح می‌کند و مسئلۀ خلافت و نبوت را مشمول مسئلۀ ولایت دانسته و تصریح می‌کند که شرط رسیدن به مقام ولایت، خروج از تصرف ابلیس و قرار گرفتن تحت تصرف جنود الله است. چنین امری مستلزم حرکت در سلوک فردی و جمعی است تا هم خود انسان و هم جامعۀ او پاک شود؛ مردم نیز وظیفه دارند به مقام روحانیت هادیان راه نور و واصلان الی الله تمسک جویند و در سلوک جمعی، حاکمیت حاکمان جور را نپذیرند، وگرنه سلوک فردی آن‌ها هم شیطانی خواهد بود.

چنان‌که در آیۀ پایانی سورۀ ناس[6] از جن و ناس به خدا پناه می‌بریم؛ جن همان شیطان سلوک فردی و ناس، حاکم جور غیر ولایی است که بر جامعه و زندگی فردی مردم حکومت می‌کند. حاکمی که با عقل خودش برای انسان‌ها قانون می‌نویسد و این قانون هرچند به ظاهر زیبا و پیشرفته باشد، مطابق فطرت آن‌ها نیست و باعث نارضایتی و بی‌عدالتی می‌شود. نمونه‌اش دموکراسی غربی یا همان اصالت ملت است که بوی گندش امروز به مشام می‌رسد؛ چراکه اصالت ملت باید بر اساس فطرت باشد، نه قانون شخصی و حزبی.

امام زمان(عج‌الله‌فرجه) راهبری کل جامعۀ جهانی را بر عهده دارد و برای حکومت جهانی‌اش باید شرایط جهان آماده و مهیا شود؛ وگرنه می‌توانست با عدۀ محدودی از علما و عرفا، جامعه‌ای دیندار بسازد و بر آن‌ها حکومت کند. با توجه به اینکه وجود امام لطف الهی است و عدم حاکمیتش مربوط به آماده نبودن شرایط توسط ماست، وظیفۀ امروز ما شیعیان در برابر ولایت، کسب معرفت و شناخت مقام نورانی امام است تا با تبعیت از او، نور ولایتش گسترش پیدا کند؛ چراکه اصولاً کار خود حضرات(علیهم‌السلام) نشر و گسترش دادن است.

ولایت فقیه هم که تداوم ولایت معصومین است، مسئلۀ حکومت شخص یا حزب خاصی نیست؛ بلکه براساس عقل و دین، فقیهی جامع در شریعت، طریقت و حقیقت، حاکم جامعه می‌شود که مظهر ولایت است و با تبعیت از او مردم آمادۀ حکومت جهانی حضرت حجت(عج‌الله‌فرجه) می‌شوند. به عبارتی سلوک فطرتی و فردی هر کس، باید او را به رتبه‌ای برساند که مظهر ولایت را در جامعه شناخته و از او تبعیت کند. خطای مخالفان ولایت فقیه هم این است که او را شخص می‌بینند؛ نه یک شخصیت و جریان الهی. حال آنکه موحد در همه حال محبتش به دیگران براساس شخصیت انسانی و الهی و ولایی آنان است و هیچ‌کس را به طور مستقل دوست ندارد.

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) معتقد است، هرچند مقام ولایت برای ذوات مقدسۀ معصومین(علیهم‌السلام) ثابت می‌شود؛ اما راه این ولایت برای غیر ایشان مسدود نیست و هرگاه سالکی در مقام تعالیم الهی، عبد محض و تسلیم خدا گردد خداوند به او قدرتی می‌دهد که بتواند افعالی مشابه فعل الهی انجام دهد؛ منتها ولایت برای حق‌تعالی ذاتی و برای غیر او موهبتی است که در مسیر سلوک عبودی به بندگان می‌دهد. در این مسیر، مهم‌ترین منزلی که سالک باید از آن عبور کند منزل انانیت است.[7]

ولایت ثمرۀ تداوم عبودیت و عبادت است؛ یعنی سالک در مقام رضا، نفس خود را تسلیم سنن تکوینی و تشریعی خدا می‌کند و با معرفت به عجز خود و کمال الهی می‌فهمد بدون حق مستحیل است. تجلی ولایت انسان کامل نیز زمانی است که کمال انسانی خود را ظهور می‌دهد و معرفت و طهارت و خروج از انانیت، او را به عبودیت می‌رساند. پس مقام ولایت، رزق کسانی است که عزم خود را جذم نموده‌ و با دوراندیشی در مسیر ولایت گام بر می‌دارند و خود را از ناپاکی‌ها تخلیه کرده، با آداب شرعیه، وجود خود را تحلیه می‌کنند تا به مقام تجلیه برسند.

ولایت‌مداران در طول تاریخ، مستضعف‌ترین و غریب‌ترین انسان‌ها بوده‌اند؛ آنان که هرگز نظری به خواست خود در سود و زیان شخصی نکردند و با استمرار در طریق عبودیت بر سر عهدشان با ولایت حق باقی ماندند. ولی فقیه هم هرگز به خود از جنبۀ کمالی نظر نمی‌کند و انانیتی ندارد، بلکه کمالات را امانت الهی برای انجام وظیفه می‌داند تا شرایط را برای ظهور خلیفۀ الهی در زمین فراهم کند.

خداوند در سورۀ آل‌عمران، بعد از اینکه جایگاه الوهیت (وجه الله به سمت ذات حق‌تعالی) و ربوبیت (وجه الله به سوی خلق) را تبیین می‌کند، نکاتی را دربارۀ ولایت بیان می‌فرماید:

در ابتدای آیۀ 29، به علم ذاتی و تفصیلی خدا اشاره شده که حق‌تعالی همۀ آنچه را که انسان در قلب و صدرش مخفی کرده یا آشکار می‌کند را می‌داند؛ «قُلْ‏ إِنْ‏ تُخْفُوا ما فی‏ صُدُورِكُمْ‏ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ»[8] به عبارتی همۀ ما انسان‌ها و آنچه در زمین و آسمان است، در علم خدا عین معلوم او هستیم.

سپس در آیۀ بعد، به تجسم اعمال و حاضر بودن خوب و بد آن‌ها نزد نفس انسان اشاره می‌کند؛ «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ‏ أَمَداً بَعيداً»[9]. اینکه هر عمل، حرکت، گرایش، فکر یا اندیشه‌ای که از قلب انسان می‌گذرد می‌تواند بدن برزخی او را زیبا یا زشت بسازد؛ و اگر تجسم اعمالش، زشت باشد آرزو می‌کند بین خودش و عملش که با او یکی شده‌، فاصله‌ای طولانی باشد.

همۀ ما انسان‌ها، یک شخصیت اولیۀ نورانی داریم و یک شخصیت ثانویه تحت عنوان شاکله یا هویت. علامه طباطبایی(رحمةالله‌علیه) معتقد است در ابدیت، اصالت به هویت است، نه شخصیت؛ چراکه هیچ انسانی در شخصیت اولیۀ خدادادی‌اش باقی نمی‌ماند و با اختیار و انتخاب خود شاکله یا فعلیت اخیر خود را می‌سازد.

هر حرکت و اندیشه‌ای در انسان، حتی نفَس کشیدن بر اساس انگیزه و نیتی است و بر روی نفْس انسان اثر می‌گذارد و هویت و شاکلۀ او را در قلب می‌سازد؛ مثلاً نیت ما از نفَس کشیدن در هوای پاک، تداوم حیات و بقاست که بدنمان به عنوان ابزارِ نفْس سالم بماند و کار کند و این‌گونه نفْس ما از تنفس تأثیر می‌گیرد و اگر در محیط آلوده نفَس بکشد بدن آسیب می‌بیند. اما نفْس انسان برای صیرورت و رسیدن به کمال، علاوه‌بر بدن مادی و نیازهایش، بدن لطیف‌تر و ابدی‌تری در برزخ و قیامت دارد که تا ابد با آن زندگی می‌کند و نیاز به مراقبت بیشتری دارد.

اینجاست که اهمیت تبعیت از آیینۀ ولایت و لزوم رعایت آداب اسلامی بیشتر مشخص می‌شود؛ زیرا ولایت، حقیقتی نورانی است که جز نور از آن صادر نمی‌شود و کسی که همواره در این آیینه نظر کند، به کمال و سعادت می‌رسد و هویت و شاکله‌اش نورانی می‌شود.

در ادامه می‌فرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ و يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»[10]؛ اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را ببخشايد. یعنی اگر می‌خواهیم به دام نفس گرفتار نشویم و تقوا و تحذیر نفس داشته باشیم، دستمان را باید به دست ولایت بدهیم که او خرابی‌های ما را آباد و جبران می‌کند. اما اگر رابطۀ درست ولایی نداشته باشیم صدور یک جرقه از خطا ممکن است تمام اعمال خوب ما را بسوزاند، همان‌طور که انرژی گاز و برق در عین مفید بودن یک جرقه‌اش ممکن است همه چیز را بسوزاند.

 


[1]- سورۀ احزاب، آیۀ 72: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً»؛ ما امانت را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، و[لى‏] انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود.

[2]- سورۀ نجم، آیۀ 10: «فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ‏ ما أَوْحى»؛ آنگاه به بنده‏اش آنچه را بايد وحى كند، وحى فرمود.

[3]- سوره آل عمران، آیۀ 101: «وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ‏ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»؛ و چگونه كفر مى‏ورزيد، با اينكه آيات خدا بر شما خوانده مى‏شود و پيامبر او ميان شماست؟ و هر كس به خدا تمسك جويد، قطعاً به راه راست هدايت شده است.

[4]- انبیا پس از رسیدن به نبوت، ابتدا به سراغ حاکمان جور می‌رفتند؛ حضرت ابراهیم به سراغ نمرود و حضرت موسی به سراغ فرعون و ... رفت.

[5]- سورۀ مائده، آیۀ 3: «... الْيَوْمَ‏ أَكْمَلْتُ‏ لَكُمْ‏ دينَكُمْ‏ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً ...»؛ امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما [به عنوان‏] آيينى برگزيدم.

[6]- «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»؛ از جنّ و انس [وسوسه‌کننده به خدا پناه می‌برم.]

[7]- سالک در هر منزلی باید به کمالاتش چشم ببندد، تا بتواند مردم جامعه را در سلوک جمعی با ولایت همراه کند.

[8]- سورۀ آل عمران، آیۀ 29: «قُلْ‏ إِنْ‏ تُخْفُوا ما في‏ صُدُورِكُمْ‏ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ»؛ بگو: «اگر آنچه در سينه‏هاى شماست نهان داريد يا آشكارش كنيد، خدا آن را مى‏داند، و [نيز] آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمين است مى‏داند، و خداوند بر هر چيزى تواناست.»

[9]- سورۀ آل عمران، آیۀ 30: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ‏ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»؛ روزى كه هر كسى آنچه كار نیک به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده، حاضر شده مى‏يابد؛ و آرزو مى‏كند: كاش ميان او و آن [كارهاى بد] فاصله‏اى دور بود. و خداوند، شما را از [كيفر] خود مى‏ترساند، و [در عين حال‏] خدا به بندگان [خود] مهربان است.

[10]- سورۀ آل عمران، آیۀ 31: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ بگو: «اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را ببخشايد، و خداوند آمرزندۀ مهربان است.»

 



نظرات کاربران

//