رضایت در جلال الهی

رضایت در جلال الهی

 

در ادامۀ بحث عرفان ولایی (جلسۀ 23، 1 صفر 1446) به تبیین موضوع «رضایت در جلال الهی» می‌پردازیم.

در جلسۀ گذشته عنوان کردیم که برای رسیدن به غایت کمال انسانی یعنی خلیفةاللّهی باید به توحید رسید؛ که توحید سه مرتبه دارد: توحید فعلی، صفتی و ذاتی.

اولین مرتبه، توحید در فعل است که رسیدن به آن، اولین قدم و کمترین کاری است که برای رسیدن به مظهریت ولایت باید انجام داد. گفتیم اگر به توحید فعلی برسیم، می‌فهمیم فاعل تمام افعال، حق‌تعالی است. همۀ جمال‌ها و جلال‌ها از اوست و ما فقط مظهر آن هستیم.

وقتی با در نظر گرفتن توحید فعلی در افعال الهی می‌نگریم، متوجه می‌شویم که هم خیر وجود دارد و هم شر. اما با دیدن این تضادها یعنی جلوات جمال و جلال الهی یا خیرات و شرور، چگونه باید موحد شویم؟ همان‌طور که گفته شد، تنها وقتی به مقام رضایت برسیم، این توحید را درک می‌کنیم.

رسیدن به رضایت یعنی بدانیم که دنیا آمیخته به جمال و جلال است؛ این اقتضای ناسوت است و ما باید به هردو آن‌ها راضی باشیم. شاید راضی بودن در جمال الهی آسان باشد؛ مثلاً وقتی در ثروت، سلامتی، جوانی و... به سر می‌بریم، راضی باشیم؛ اما چطور می‌توانیم به سیل، زلزله، بیماری‌ها و گرفتاری‌ها که مظاهر جلال هستند، راضی باشیم؟

وقتی ما حاجتی داریم و برآورده می‌شود، راضی و خوشحالیم. وقتی در کنکور موفق می‌شویم یا وقتی بیماری‌مان بهبود پیدا می‌کند، راضی هستیم. وقتی همسر مورد نظرمان را پیدا می‌کنیم، در نهایتِ رضایت از خدا به سر می‌بریم و... . اما آنجا که سیل می‌آید و خانۀ ما را آب می‌برد، یا کیفمان را دزد می‌زند، یا تصادف می‌کنیم یا وقتی پیری از راه می‌رسد و جای جوانی را می‌گیرد، جای رضایت را پیدا نمی‌کنیم.

ما در هردو بُعد تکوین و تشریع با جلال‌ها روبه‌رو می‌شویم. از مصادیق جلال در بُعد تکوینی می‌توان به حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله و آنچه از گردش افلاک به وقوع می‌پیوندد، اشاره کرد. جلال‌های تشریعی نیز موانع و مشکلات راه صعود است؛ مثلاً کسی به ما ظلم می‌کند یا تهمت می‌زند. اینکه می‌گوییم در جلال‌ها راضی باشیم، یعنی بدانیم دنیا دار تضاد است و زندگی در دنیا بدون سختی امکان‌پذیر نیست؛ پس در هر پیشامدی وظیفۀ خود را پیدا کنیم.

کسی که به توحید فعلی رسیده و از شرک خارج شده، در هر موقعیتی وظیفه‌اش را انجام می‌دهد. وظیفه، یک جا صبر کردن است، یک جا اغماض و چشم‌پوشی، یک جا تلاش بی‌وقفه و...؛ اما شاکی شدن از خدا و هستی و کفر گفتن، جایی در این میدان ندارد.

مثلاً اگر در دنیا به فقر و تنگدستی دچار شدیم، بدانیم خداوند برای ما نخواسته که فقیر باشیم. پس نباید دست روی دست بگذاریم؛ باید تلاش کنیم تا ابواب روزی حلال به رویمان باز شود، باید زحمت بکشیم. پس راضی بودن در فقر به چه معناست؟ به این معنا که اگر ما تمام تلاشمان را کردیم، اما باز نتوانستیم از فقر رها شویم، ناامید نشویم و به دستگاه خدا بد و بیراه نگوییم؛ دستمان را هم جلوی هرکس دراز نکنیم، بلکه اسم صبر و حلم را از خود ظهور دهیم.

نمونه‌ای دیگر از نمودهای جلال، آنجاست که دوست ما پشت سرمان حرف می‌زند و آبرویمان را می‌برد. اینجا از اینکه آبرویمان رفته، خوشحال نیستیم. خدا هم چنین چیزی را نخواسته؛ اما امکان ریخته شدن آبروی ما را در این دنیا قرار داده است. ما هم باید به این امکان، راضی باشیم و به وظیفۀ خود که همان ظهور اسماء است، عمل کنیم؛ یعنی اسماء جمال از قبیل عفو را به کار بندیم. آن‌وقت می‌بینیم که آرام‌آرام از این میدان جلال، بیرون می‌آییم.

یا مثلاً وقتی عزیزی را از دست می‌دهیم، ابتدا غمگین می‌شویم و این طبیعی است؛ چون با او انس داشته‌ایم. اما اگر درست به قضیه نگاه کنیم، می‌بینیم حقیقتاً چیزی از دست نداده‌ایم؛ زندگی باز جریان دارد و ما وجود داریم، با تمام اسمائی که درونمان هست. ولی اگر به افرادی که در زندگی ما هستند، اصالت دهیم و این ذهنیت در ما شکل گیرد که مثلاً مادرمان مال ماست یا شوهری داریم که مال ماست، با از دست دادن آن‌ها ضربه می‌خوریم. معلوم است وقتی مالک چیزی باشیم، با از دست دادنش ناراحت می‌شویم و در درون، احساس نقص می‌کنیم؛ حتی ممکن است ناامید و بد‌اخلاق شویم یا به خدا بدبین شویم. در  صورتی که این‌ها مال ما نبوده‌اند و فقط خودمان و اسمائی که در درون داریم، مال ماست، آن هم به اذن خدا. بقیه فقط ابزار و اسباب و علل هستند و با رفتنشان چیزی از دست نمی‌دهیم.

سختی دیگری که مثال می‌زنیم، وقوع سیل و زلزله است. وقتی سیل، خانۀ ما را خراب می‌کند، مسلماً خوشحال نمی‌شویم؛ اما رضایت داریم، از این بابت که می‌توانیم در این شرایط سختی و فشار، اسماء جمالی را از درون خود بیرون بکشیم و مسیر رشد و کمالمان را طی کنیم. برعکس اگر صبر نکنیم، ناامید شویم و به زمین و زمان لعنت بفرستیم، بیمار می‌شویم و وضعمان بدتر می‌شود. زیرا وقتی در سختی‌ها اسم جمال را ظهور ندهیم، جلال روی جلال می‌آید و به سختی‌هایمان اضافه می‌گردد.

عاشورا نمونۀ آشکاری از جلال الهی است و امام حسین(علیه‌السلام) آیینۀ بی‌نظیری از مقام رضا. امام حتی در آن لحظه که شمر روی سینۀ ایشان نشسته بود، سعی می‌کردند او را هدایت کنند تا از این گناه بزرگ منصرف شود؛ یعنی این کار را نمی‌پسندیدند. اما راضی بودند به تمام این جلال‌ها و سختی‌ها، به این معنا که سهم بندگی و عروج خود را بردارند و آنچه را از اسماء جمالی باید ظهور کند، از خود جاری و ساری کنند.

نتیجه اینکه رسیدن به توحید فعلی یعنی به قوانین و سنن الهی در نظام ناسوت، راضی باشیم. بپذیریم که خداوند در این دنیا با جمال و جلال، انسان‌ها را تربیت می‌کند و رشد می‌دهد و در این بین هم جلال‌ها و سختی‌ها سهم بیشتری در سازندگی انسان دارند.



نظرات کاربران

//